گروه تئاتر خبرگزاری هنر ایران: نمایش «گنجشک مفرغی» به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی، بهترین اثرِ او در نوشته و اجرا، و یکی از نمایش‌های ارزشمندِ حالِ حاضرِ تئاتر ِ ایران است. اثری که خلافِ ژست‌های عجیب و غریبِ این روزگار که به جای «حال» به «قال» می‌پردازند، حرف ِ روشنی دارد یا به عبارتی به روشنی حرفش را می‌زند.

اما چرا نمایش «گنجشک مفرغی» اثر مهم و ارزنده‌ای است؟

شهرام کرمی درام‌نویس، بی‌هیچ توضیحِ مطولی از همان نخستین صحنه در کمالِ ایجاز موضوعیت، ژانر و لحنِ اثر را به مخاطب انتقال می‌دهد. خلافِ ده‌ها اثری که تا نیمه‌های نمایش نمی‌دانیم در برخورد با آن جدی باشبم یا نباشیم. بماند که بارها دیده‌ام تماشاگران به وضعیتِ تراژیک و پایانِ غمبارِ آدم‌های یک نمایش خندیده‌اند. چندی پیش مثلاً قرار بود نمایشی «حماسی» ببینم، اما جز مضحکه و حماقت شاهدِ دستاوردی از سوی نویسنده و کارگردان و طراحان و ده‌ها نفری که باطل در صحنه می‌لولیدند، نبودم. در بسیاری از نمایش‌های حالِ حاضر نه قهرمان مشخص است نه ضدِ قهرمان و ما گاه تا پایان نمی‌دانیم نیازِ دراماتیک‌شان چیست؟ اصلاً چرا باید قصه و سرنوشتِ آن‌ها را دنبال کنیم؟

45441_gonjeshkmefraghi_extra_image.314af5

شاید با دیدن ِنمایش ِ«گنجشک مفرغی» بپرسید، براساسِ درامِ ارسطویی یا ایبسنی قهرمان و ضدقهرمان کدام‌ها هستند؟ بالطبع در این اثر شما شاخصه‌ی قهرمانانِ ارسطویی یا ایبسنی را پیدا نمی‌کنید، زیرا شهرام کرمی چخوف‌وار دست به تشریحِ درونِ آدم‌هایش می‌زند. آدم‌هایی که می‌توانند مصداقِ آدم‌های اطرافِ ما باشند یا نباشند، اما بدون شک خواسته‌ای دارند. با آن‌که پا بر زمین دارند و با یکدیگر حرف می‌زنند در بیش‌تر مواقع روی نگاه‌شان به سمتِ هم نیست. «منوچ» آرامش را در پرندگانی می‌بیند که برای ما قابلِ رؤیت نیستند اما حضور دارند. شاید به همین دلیل همواره بالا را نگاه می‌کند. «نریمان» خوشبختی را در رؤیای دفینه‌هایی که درونِ زمین هستند جستجو می‌کند، شاید به همین دلیل مدام سرش پایین است و زمین را نگاه می‌کند. «آقاجون» به سفری ساده اما مهم می‌اندیشد، سفری که با پوشیدنِ لباس و کلاه و برداشتنِ چمدانی قدیمی تحقق می‌یابد، شاید به همین دلیل همواره از کرانه به افق نگاه می‌کند، «زن» شاید قرار است منطقی‌تر از بقیه باشد اما با شکافتنِ لحافِ چهل‌تیکه‌اش، نشان می‌دهد که او نیز آرامش را در گذشته‌هایش نمی‌بیند. به همین دلیل در اوجِ تنانه‌گی و زنانه‌گی، موجودی اثیری و پر رمز و راز است.

دیالوگ‌های شهرام کرمی در این اثر در نهایتِ ظرافت و به دور از حشو و اضافات هستند. البته به هیچ وجه موافقِ شنیدنِ دیالوگِ «بودن یا نبودن» از زبانِ نریمان یا منوچ نیستم. و همین امر یک‌دستی دیالوگ‌ها را دچارِ اشکال کرده است. 

شهرام کرمی کارگردان، سعی داشته ضمن وفاداری به نوشته‌اش از آن نیز عبور کند، و به نظر من در این زمینه به جهانِ نقاشانِ امپرسیونیستی نزدیک شده و تصاویری شاعرانه و بدیع خلق کرده است. صحنه‌ی مرگ آقاجون با آمدنش از «دریچه‌ی کوچک» و رفتن‌ش از «دریچه‌ی بزرگ» یکی از زیباترین و شاعرانه‌ترین برخوردها با مقوله‌ی مرگ است؛ درست به مانندِ صحنه‌ی زیبای مرگ در فیلم «مادر» اثرِ استاد علی حاتمی. صحنه‌ی گفتگوی نریمان با جمجمه و سپس کیسه‌‌ای که به سر کشیده و می‌رقصد بسیار دیدنی و پر معناست. جمجمه، در عینِ مرده‌گی سر از خاک و پوشیدگی برمی‌دارد، و نریمان در عینِ زنده‌گی رخ می‌پوشد و رقصِ مرگ می‌کند. رفتن زن در نخستین صحنه که در شعاع نوری، لحافِ چهل‌تیکه را به دنبال می‌کشد و خارج می‌شود به زیبایی نقاشی‌های «پیسارو» است.

42288_gonjeshkmefraghi_extra_image.314af5

طراحی صحنه سینا ییلاق‌بیگی، به زیبایی فرصتِ درخشانی را برای طراحی حرکت، نورپردازی و تصویرسازی در اختیارِ کارگردان و گروه بازیگران قرار داده است.

طراحی لباس مژگان عیوضی، در اوج سادگی خلاقانه و ارزشمند است. رنگ‌شناسی، شناخت مواد و برش‌ها و دوخت مژگان عیوضی منحصر به فرد است.

نورپردازی رضا خضرایی، درخشان، بدیع و  کارآمد است. تابیدنِ نور از دریچه‌ها با زوایای مختلف، نورهای لکه‌ای، خفه‌گی و تاریکی‌های گسترده به فضاسازی نمایش کمکِ شایانی کرده و نشان از استادی و تجربه‌ی رضا خضرایی دارد.

 موسیقی بابک کیوانی، یکی از اجزای درخشانِ نمایشِ شهرام کرمی است. هیچ‌کدام از قطعات به ملودی نمی‌رسند و به عبارتی «نقطه» ندارند. این قطعات فقط برای تئاتر و فضاسازی در آن ساخته شده‌اند و به صورتِ مجرد و خارج از صحنه‌های نمایش قابلِ شنیدن و یا تأثیرگذار نیستند، اما در لحظه لحظه‌ی اجرا درخشان و دراماتیک هستند.

 استاد  اصغر همت در اوج و شکوهِ دورانِ بازیگری خود است. حضور، تمرکز، بیان، لحن، و انعطافِ بدنی و حسی ایشان یک کلاسِ درس برای هنرجویان و دانشجویانِ بازیگری است. ما بازیگرانِ کمی از نسلِ بزرگِ بازیگری داریم که در کلاسِ و مرتبتِ بازیگری هستند، عالی‌جنابانی هم‌چون اکبر زنجان‌پور، بهزاد فراهانی، سعید پورصمیمی، ایرج راد، حمید مظفری، سهراب سلیمی، پرویز پرستویی، رضا کیانیان، فرهاد آئیش، مهدی هاشمی، کاظم هژیرآزاد، رؤیا افشار، گلاب آدینه، و جناب اصغر همت که با طراوت و جوانی هم‌چون چلچراغ در نمایشِ «گنجشک مفرغی» می‌درخشد.

اما در میان بازیگران نمایش مجید رحمتی، از آن دسته بازیگرانی است که همواره در یک استاندارد بازی می‌کند. بازی زیبا و خیره‌کننده‌ی او در نمایش «چشم به راهِ میرغضب» اثر حسین کیانی و نمایش «کریمولوژی» به کارگردانی رضا بهرامی مثال زدنی است. در این اثر به جز صحنه‌ی حرف زدن با جمجمه‌ی اسکلت که کمی از نُت خارج می‌شود، حضورِ گرم و درخشانی دارد. ای‌کاش دیالوگ‌های مجید در این صحنه کم شود، ای‌کاش مجید در این صحنه آنتی‌پادی و بیرونی نباشد، ای‌کاش این صحنه با همان کیسه‌ی سفیدی که به سر می‌کشد و می‌رقصد سریع به پایان برسد، چون صحنه‌ای تأثیرگذار و بدیع است. بازیِ یلدا عباسی، درخشان و زیباست. از ابتدا تا انتها  دیدنی و لذتبخش است. چقدر وجودِ چنین هنرمندانی برای تئاتر ایران مغتنم و با ارزش است. ایمان سُلگی، مثلِ همیشه پر انرژی، گرم و خلاقانه است.  نقش «منوچ» بر او خوش نشسته است.

پیشنهاد می‌شود این روزها نمایش «گنجشک مفرغی» کاری از گروه تئاتر شایا را در سالن استاد سمندریان، رأس ساعت ۱۹ ببینید.

 

حمیدرضا نعیمی

بازیگر، درام‌نویس، کارگردان و مدرس تئاتر