سرویس استانهای هنرآنلاین: در همه جای این کره خاکی و در تمام دورانی که تاریخ زندگی بشر نوشته شده، اتفاقات بد و آزاردهنده نیز به وقوع پیوسته است. حوادث ناگوار و مشکلات اقتصادی و سیاسی، صرفا برای کشور خاصی نیست و با جستجویی دقیق میتوان به صحت آن پی برد. هر چند باید معترف بود که سطح رعایت حقوق شهروندی توسط حاکمان در جوامع مختلف، متفاوت است و البته معدود کشورهای شمالی اروپا، از شرایط زندگی به مراتب بهتر، ایدهآلتر و پایدارتری نسبت به سایر کشورها برخوردارند. قابل توجه اینکه محدوده مذکور تا چند صد سال قبل، پیشینهای سیاه و پر از جنگ و توحش و بربریت داشته و فاقد تمدنی یکپارچه و منسجم بود، اما امروز جزو امنترین نقاط زمین جهت زندگی بشر شناخته میشود!
در مقابل کشور ما در فرهنگ و تمدن، سابقه چند هزار ساله دارد، اما سالهاست روی خوش زندگی را به خود ندیدهایم. امروزه به واسطه توسعه تکنولوژی ارتباطی، اطلاعات روزمره به سرعت در جامعه منتشر میشود. گرچه این بمباران اطلاعاتی در مواقع بسیاری مخرب نیز بوده و دانش و آگاهی شهروندان را هدف قرار داده و آن را به سطح و یا محتوایی از پیش طراحی شده میرساند، اما به هر روی اینها واقعیتهای زندگی عصر حاضر هستند و به واسطه آن، اتفاقات رخ داده در هر گوشه کره زمین، به سرعت در اختیار سایرین قرار خواهد گرفت.
در روزگار کنونی مهمترین دلیلی که سبب واکنش سریع جوامع مختلف در قبال رویدادهای کوچک و بزرگ میشود، همین مخابره اطلاعات به واسطه شبکههای پیام رسان است.
اما اینکه تا چه اندازه حاکمان و شهروندان یک کشور با نوع رفتار خود بتوانند بحرانهای پیش آمده را مدیریت کنند، بسیار پراهمیت بوده و این نحوه برخورد هر دو گروه و تعاملشان با یکدیگر است که میتواند به فائق آمدن بر مسائل و مشکلات کمک شایانی کند.
متاسفانه در کشور ما آن اعتمادی که بین مردم و مسئولان باید باشد، وجود ندارد. سوء مدیریت و عدم صداقت مدیران کشور در رفتار با شهروندان، شکاف بزرگی را بین مردم و مسئولان ایجاد کرده است.
کشور ما در سالی که به روزهای پایانی خود رسیده است، دستخوش حوادث ناگواری قرار گرفت که بیگمان در ذهن شهروندان خاطره بسیار تلخی از خود به جای خواهد گذاشت. ولی آیا اتفاقات ناخوشایند و حوادثی که به غلط از آن به بلایای طبیعی یاد میشود، فقط مختص کشور ما است؟ بدیهی است که اینگونه نیست!
سیل و طوفان و زلزله و آتشفشان هر ساله برخی از قدرتمندترین کشورهای سیاره ما را درگیر خود میکند و تلفات بسیاری نیز به بار میآورد. یا گرما و سرمای هوا در کشورهایی اختلال ایجاد کرده و حتی جان شهروندان را گرفته است. از طرفی حملات تروریستی و یا بیماریهای واگیر نیز هرازگاهی در بعضی از کشورها بوقوع میپیوندد که آن هم شامل تلفات دردناکی میشود. عدم توازن اقتصادی جامعه، اشتباهات پزشکی و قضایی، تصادفات جادهای، فساد و کلاهبرداری و در مجموع جرم و بزهکاری اجتماعی نیز مختص ما نیست. هر چند در برخی از آنها ما حدود معمول را نیز رد کردهایم و در مقابل هستند کشورهای معدودی که آمارشان به پایینترین حد ممکن رسیده است!
حتی مشکلات سیاسی و اقتصادی هم چیزی نیست که تنها ما درگیر آن باشیم و در بسیاری از جوامع، سازمانهای مردمی و گروههای مخالف برخی سیاستهای کلان دولت وجود دارند و اعتراضات بسیاری به دلایلی چون فساد سیاسی و اقتصادی و یا معضلات محیط زیستی انجام میشود. موکدا باید ذکر کرد که ما در برخی موارد فوق، گوی سبقت را از سایرین ربودهایم، خصوصا در عملکرد غیرقابل دفاع غالب مسئولان و مدیران کشور در مبارزه با فساد اقتصادی، عدم مدیریت صحیح بحرانها و نیز نداشتن صداقت با شهروندان که این موارد سبب گسست عمیقی بین مردم و مسئولان گشته است.
اما آنچه کاملا مشهود و محسوس است و بر رفتار جامعه این سالهای ما، تاثیری بسیار مخرب گذاشته و ظاهرا توان تحمل را به اندازهای از ما گرفته که به خودزنی روی آوردهایم، نبود شادی در جامعه و در واقع سوءمدیریت فرهنگی است! ما با وجود این حجم از مشکلات، فرصتی برای بازسازی ذهن و روح نداریم و در ابراز شادی، آزاد نیستیم! تفریح ما محصور است و این سبب شده چهره غمگین ما نمود بیشتری داشته باشد.
ما ایرانیها سالهاست درگیر غم و اندوه هستیم و دچار افسردگی شدهایم و شاید این بزرگترین مشکل ما باشد. ما نیاز به شادی داریم. جامعه نیاز به مکانهای مفرح، روزها و ماههای پر از جشن توام با آرامش، فستیوالهای موسیقی و اشاعه فرهنگ شاد زیستن دارد.
اندوه موجود در زندگی دهههای اخیر، ما را فرسوده ساخته و انگار در اعماق وجودمان به قربانی شدن علاقه پیدا کردهایم! به هر بهانهای خودمان را میکوبیم. داشتههایمان را زیر سوال میبریم و از نداشتههایمان پتکی میسازیم و خود و هموطنانمان را زیر آن له میکنیم. قدیمیهای ما روش شادی کردن را از یاد بردهاند و سایرین نیز آن را اصلا بلد نیستند! ما حتی پیش از فیلترینگهای دولتی، خود را سانسور کردهایم و احساسات شاد و یا عاشقانههای خود را حبس و حتی نابود میکنیم.
حال آنکه بخواهیم یا نخواهیم، بپذیریم یا نپذیریم، ما صاحب یکی از تمدنهای کهن زمینایم. داشتههای ما به مراتب بزرگتر از آن چیزی است که مورد تمسخر عدهای قرار گیرد. ما اندوختههای فراوانی داریم، اما راههای استفاده از آن را بر ما بستهاند و مدیریت صحیح فرهنگی نداریم! ما باید خود را دریابیم، خود را بشناسیم و هویتمان را بازنگری کنیم.
چندی پیش مطلبی در فضای مجازی دست به دست شده بود مبنی بر اینکه هنگام جنگ جهانی دوم و در یکی از کشورهای متمدن اروپا، مردم خوراکی خانههای خود را به فروشگاهها سپردند! و این داستان نمادینِ انسانی تا مدتها و بنا به هر دلیل و اتفاقی، توسط برخی هموطنان همچون پیراهن عثمان بر سر جامعه بحران زده ما کوفته میشد که آنها چنیناند و ما چنان ایم!
امروز که بر اثر بحرانی همهگیر، در متمدنترین کشورها نیز هجوم شهروندان برای پرکردن انبار خانههایشان سبب خالی شدن قفسههای فروشگاهها شده است، در مییابیم که گاهی چه سادهلوحانه خود و هموطنان خود را تحقیر میکنیم. در اینکه در سالهای اخیر در برخی موارد، فرهنگ و آداب ما تغییرات متناسب را نداشته و درگیر گسست فرهنگی هستیم، تردیدی نیست. اما همانگونه که ما دچار کاستیهایی هستیم، سایر جوامع نیز بعضا از سوء رفتار رنج میبرند.
هدف از بیان چنین مصداقی تاکید مجدد بر این موضوع است که نباید خودمان را دست کم بگیریم. پس چگونه است با وجودی که در آثار ادبای ما انسانیت موج میزند و در سنن و آیین ما پر است از شعارها و رفتارهای انسانی، ما به چنین وضع اسفباری دچار شدهایم؟! به راحتی جز رفتار نکوهیده خود را نمیبینیم و همواره در حال سرزنش خودمان هستیم!
بدیهی است همواره این نخبگان هستند که با خلاقیت و پشتکار، درهای پیشرفت بشر را میگشایند و راه را برای زندگی بهتر هموار میسازند. نخبگان فرهنگی، نخبگان سیاسی، نخبگان اقتصادی و غیره که بار اصلی حرکت جامعه را بر دوش میکشند.اما در کشور ما این نخبگان کجایند؟ اگر هم هستند، یا در مسند قدرت نیستند و یا حرفشان نزد اهالی قدرت خریدار ندارد!
آنچه مسلم است ما در سطح مدیران کشور نیاز مبرم به تغییرات بنیادین داریم، نه صرفا جابجایی مهرهها! ما سخت محتاج مدیریت درست و کارشناسانه فرهنگی هستیم. همچنین ما در سطح جامعه نیاز به شادی توام با آزادی داریم. به اندازهای شاد و سرزنده که حصار اندوه را شکسته و از اسارت افسردگی برهیم. اینقدر با هم بخوانیم و بخندیم تا فرصتی برای جولان غصه نباشد.
در این روزهای کسالتآور شاید مجالی دست دهد تا بیشتر خود را دریابیم، فرهنگ خود را مرور کنیم، کتاب بخوانیم، موسیقی خوب گوش دهیم و فیلم خوب ببینیم، بر دانشمان بیافزائیم، داشتههایمان را برشماریم، برای شادی اهمیت بیشتری قائل شویم و به وطنمان و آینده فرزندانمان عشق بورزیم.