سرویس استانهای هنرآنلاین: عاطفه مقیمی متولد ۱۳۶۳ آمل، خواننده و مدرس موسیقی کودکان است و از سال ۸۱ وارد عرصه موسیقی شد. وی آواز و ردیفهای ایرانی را نزد استادانی چون حسن حسنی، غلامرضا رضایی و حسین علیشاپور فراگرفت. به بهانه حضور این بانوی ایرانی در فستیوال موسیقی برلین آلمان، گفتگویی را با ایشان ترتیب دادهایم.
چقدر در مسیر موسیقی و آواز، در محیط خانواده تشویق شدهاید؟
من در محیطی به دور از موسیقی نبودم. پدر علاقه زیادی به موسیقی ایرانی، بخصوص گلپا و استاد شجریان و برخی خوانندههای دهه پنجاه داشتند، ولی به خاطر جوّی که در دهه ۶۰ حاکم بود و کودکی من را تشکیل میداد، خیلی کم در منزل از این نوع موسیقی میشنیدم. همچنین به واسطه اینکه خانواده پدری کمی مذهبی بود و مراسم روضهخوانی کمی پررنگتر جریان داشت، فعالیت من و خواهرم در این زمینه و خصوصاً رفتن من به سمت آواز، در زمانی که حتی فعالیت آقایان هم در زمینه موسیقی راحت نبود، کمی دور از انتظار بود. ولی با حمایت همیشگی پدر و مادر عزیزم، این مسیر را ادامه دادم و تصمیم گرفتم بهصورت حرفهای آن را پیگیری کنم.
شما را بیشتر به عنوان یک خواننده موسیقی مازندرانی میشناسیم، چه شد که به این مسیر روی آوردید؟
من این توفیق را داشتم که موسیقی و آواز مازندرانی را به صورت حرفهای دنبال کنم. البته شاید در ابتدا اتفاقاتی سبب ورود من به این عرصه شد، اما بعد در جریان کار قرار گرفتم و اتفاقاً بیشترین پیشنهادات موسیقی من، در حیطه آواز مازنی بوده است. در واقع فعالیت موسیقایی من بیشتر در این سالهای اخیر معطوف به موسیقی مازندرانی بوده، چه اجرا و چه ضبط اثر. در نتیجه اجرای موسیقی ایرانی در کارهایم کمرنگ شد، گرچه سعی میکنم فعالیتها و تمرینات خود را داشته باشم.
از فعالیتهای ۱۶ ساله موسیقایی خود بگویید.
نمیدانم بگویم خوشبختانه یا متأسفانه، ولی بیشتر کارهای من در قالب کنسرتهای آموزشی - پژوهشی برگزار شد! فکر میکنم کسانی که سر راه یک فرد قرار میگیرند، در پیشرفت و یا عدم پیشرفت او بسیار مهم هستند. من عملاً حدود ۱۲ سال در چاووش بودم و قطعاً یکی از دلایل گزیده کار کردن من همین بود. چرا که کمتر با آموزشگاه و گروههای دیگری همکاری میکردم و همین باعث شد، با وجودی که سالهای زیادی فعالیت میکردم، به دلیل نداشتن کنسرت رسمی، خانواده موسیقی آمل با کارها و چهرههایی مثل من آشنا نباشند. دوستان و همکارانی داشتم که نماندند و رفتند و سرنوشتشان عوض شد. در گروه اساتید چاووش هم به همراهی جناب احمدی کنسرتهای موفقی را در شهرهای مختلف استان برگزار کردیم که غالباً به عنوان همخوان به اجرا میپرداختم. محور بیشتر آن کارها بر یک خواننده استوار نبود، بلکه بهصورت هم آوایی اجرا و ضبط میشد؛ یعنی اجرای دو یا سه خواننده مختلف، در کوک و فواصل متفاوت که نسبتاً سبکی نو بود.
با چه گروههایی بیشتر همکاری داشتید؟
با گروه چاووش و اساتید چاووش، گروه فارسی و محلی بانوان قمر، محلی بانوان آیشم، هزاردستان، سرونگ، وارش، بیداد، آوای شیدا، چکاوک به نفع زلزلهزدگان کرمانشاه، دریوک، شواش مقوم، سیلم، نیما، راز مهر در شهرهای مازندران، گرگان و تهران و در ضمن افتخار اجراهای متعددی به نفع امور خیریه داشتم. همچنین به همراه گروه سیلم در سال 95 در اولین جشنواره موسیقی مازندرانی لیلم موفق به کسب عنوان برترین گروه و به همراه گروه آیشم در سال 97 در دوره سوم لیلم موفق به کسب عنوان برتر شدیم. در چند آلبوم مازندرانی مثل روجین، ماه ده و چار، بهار وا و چندین قطعه جهت صدا و سیمای مرکز هم افتخار همکاری و ضبط داشتم.
در مورد فستیوالی که در آلمان برگزار میشود و شما به آن دعوت شدهاید صحبت کنید.
این فستیوال قرار است در ماه نوامبر در برلین آلمان برگزار شود. سال گذشته اولین دوره آن برگزار شد و مازندران در آن نمایندهای نداشت و امسال من به عنوان نماینده مازندران در آن شرکت میکنم. از هشت خواننده خانم ایرانی در مناطق مختلف مانند ترکمن، آذری، عرب و کرد، به همراه دو خواننده در موسیقی کلاسیک ایرانی و یک خواننده در زمینه موسیقی پاپ، دعوت کردهاند. من از طریق دوستان نوازنده مطلع شدم و نمونه کاری ارسال کردم که خوشبختانه تائید شد و با گروه ۴ نفر متشکل از آقای حنیف شهمیرزادی؛ سرپرست و نوازنده تار، آقای سعدی صادقی نوازنده کمانچه و لَلِه وا و خانم شفق حسینزاده نوازنده سازهای کوبهای، به هزینه دولت آلمان و دفتر اپرای معاصر برلین، برای اجرا اعزام خواهیم شد.
جالب است! همانگونه که مولانا و حافظ ما را غربیها خوب شناختند و راجع به آنها کتابها نوشتهاند، امروز بانوان هنرمند عرصه موسیقی و آواز را نیز قرار است آنها کشف و معرفی کنند؟
این که خودشان هزینه میکنند، دعوت میکنند و در انتها مبلغی هم به ما پرداخت میکنند، نشان از اهمیت هنر موسیقی در جوامع پیشرفته دارد.
علاقه شما به کدام ژانر از موسیقی است؟
پاسخ به این پرسش مشکل است! با توجه به فعالیت من در هر دو ژانر مازندرانی و کلاسیک، گرایش من بیشتر به ردیفهای ایرانی و موسیقی کلاسیک ایرانی است، ولی موسیقی فاخر مازندرانی در من غوغایی به پا میکند. البته موسیقی که خوب باشد را میشنوم و فکر نمیکنم کسی از آثار فاخر پاپ دهه ۴۰ و ۵۰ خاطرهای نداشته باشد، یا از شنیدن صدای بزرگان موسیقی غربی یا عرب مثل ام کلثوم، پاواروتی، سلین دیون و سایرین به وجد نیاید! مسلماً آنها را میشنوم و لذت میبرم.
نظر شما در مورد موسیقی فولکلور چیست؟ که حضورتان در فستیوال آلمان هم در همین ژانر است.
واقعیت این است که من در ابتدا در مسیر آموختن ردیفهای ایرانی بودم، نه موسیقی فولک. ولی همیشه عاشق موسیقی فولک بودم و همیشه موسیقی مناطق مختلف کشورم، بخصوص کارهای خانم سیما بینا را زمزمه میکردم. ورود من به دنیای موسیقی مازندرانی بهصورت اتفاقی و یک پیشنهاد بود و بعدها از گوش دادن به آثار بزرگان موسیقی مازندرانی علاقهمندتر شدم و یاد گرفتم. در واقع استاد خاصی نداشتم، ولی سعی کردم لحنها و مقامها را یاد بگیرم و راجع به آنها تحقیق کنم. همچنین برای من اینگونه نبوده که از بچگی عشق و علاقه به خوانندهای خاص داشته باشم و یا آلبومهای استادی را مرتب گوش کنم. ولی فکر کنم همه ما از کودکی با زمزمهها و لالایی مادرانمان با موسیقی آشنا میشویم. البته دایی من با استاد شجریان ارتباط داشتند و در دهه ۶۰ که استاد به مازندران و دماوند زیاد رفت و آمد داشتند، هم نورد بودهاند. در نتیجه در همان دوران بچگی هر وقت به منزل ایشان میرفتیم، به تأثیر از کاستهایی که از استاد شجریان گوش میدادیم، لب رودخانه و در بازیهای کودکانه، آوازهای ایشان را میخواندیم. اتفاقاً صدای من مانند خیلی از خانمها چپ کوک نیست. وقتی برای اولین بار وارد کلاس آواز شدم، دو خانم قبل از من خواندند که هر دو صدای چپ داشتند. وقتی من آواز خواندم، با تردید از استاد پرسیدم که اگر این جنس صدا مورد قبول نیست، بیتعارف به من بگوید! پاسخ ایشان این بود که هر کسی با هر صدایی که دارد، باید بتواند درست بخواند و مهم همین است! این صحبت ایشان همچنان در ذهنم مانده است و سبب شد من جدیتر ادامه دهم.
البته ما خوانندگان مطرحی داریم که صدای چپ ندارند، مانند خانم سیمین غانم.
بله و طرفداران بسیاری هم دارند و در موسیقی ایران ماندگار شدهاند.
با توجه به اینکه قانون موجود میگوید که صدای خانمها فقط باید برای خانمها پخش شود و به هر روی، ما هم در این مملکت زندگی میکنیم و موظفیم به قوانین احترام بگذاریم؛ اما مطلع هستید که در شهر خودمان آمل متأسفانه همین اجازه قانونی به بانوان داده نمیشود و عملاً خانمها برای خانمها هم نمیتوانند کنسرتی برگزار کنند! نظر شما در این مورد چیست؟
این یک معضل بزرگ است و نمیدانم باید انگشت اشاره را به کدام سمت بگیریم! مسئولین همیشه در ظاهر موافق هستند، مثلاً اگر به اداره ارشاد برویم و برای گرفتن مجوز اقدام کنیم، آنها میگویند مشکلی نیست و موافق هستند؛ اما وقتی از فیلتر اداره شهرستان رد میشود و به فیلتر اداره کل میرسد، میماند و تائید نمیشود! ضمن اینکه گویا از طرف جاهای دیگری هم درباره این موضوع تصمیمگیری میشود. به نظرم خود هنرمندان هم باید تلاش کنند و اگر به حرف غیرقانونی گردن نمینهادند، شاید شرایط اینگونه نمیماند! من فکر میکنم در سالهای قبل اجرای کنسرت بانوان در آمل راحتتر اتفاق میافتاد تا امروز. ما هنرمندان و مردم جامعه هم مقصریم که بعضاً حرف زور را میپذیریم. وقتی جامعهای در موسیقی این اجازه را ندارد که صدای زن را در کنار صدای مرد گوش کند، چگونه میتواند در این هنر و ارزشهای آن به تکامل برسد و یا به لذت موسیقی و آواز پی ببرد؟ در غالب کارها همخوان هستم که این خود نه از سر رضایت و یا عدم توانایی ما است، بلکه برای گرفتن مجوز است و در واقع مجبور به خواندن، بهصورت گروهی هستیم! میخواهم بپرسم آیا خوانندگان آقا هم دارای چنین ظرفیتی هستند؟
شما به موردی اشاره کردهاید که احتمالاً جزو خطوط قرمز است! ما توقع زیر پا گذاشتن قانون را نداریم، مگر اینکه قانون اصلاح شود؛ اما اینکه همین قانون موجود هم با سلیقه برخی مسئولان یکی نیست و زیر پا گذاشته میشود، بسیار بد است. با این موضوع چه باید کرد؟
تنها میتوانم بگویم متأسفم برای این قانون! آن هم در شهری که پر از پتانسیل و توان موسیقایی است و دارای مردمانی با فرهنگ و گوش خوب موسیقی است. اصلاً قصدم عبور از خط قرمز نیست. ما در این کشور زندگی میکنیم و تابع قوانین این کشور هستیم و ملزم به رعایت آن. این قوانین و محدودیتها به شکل دیگری در گذشته هم بوده، ولی من فعالیتم را انجام میدادم. الان هم با وجود این محدودیتها به فعالیتم ادامه خواهم داد و تنها هدف من، فعالیت درست در حیطه موسیقی است. ما حرفهایی از انجمن موسیقی شنیدهایم که پیگیر این موضوع هستند و عملاً به همراه این جریان پیش میرویم و به تنهایی نمیتوانیم کاری انجام دهیم. واقعاً نمیدانم که برای چنین اجرایی باید چگونه و از چه طریق اقدام کنیم و مجوز بگیریم! به راحتی قانونی که در تهران و بسیاری از شهرستانها اجرا میشود، در شهر ما زیر پا گذاشته میشود و من تقاضای رسیدگی به این معضل دارم.
فکر میکنید عواقب چنین جریانی چه خواهد بود؟
یکی از عواقب فاجعه بار آن همین موسیقیهای زیرزمینی است! کسانی که میآیند و بدون هیچ نظارتی کاری را میخوانند و با یک میکس و مستر ساده آن را در فضای مجازی منتشر میکنند و این سطح سلیقه شنیداری مخاطب را پایین میآورد. جالب این است اگر کامنتهایی که برای چنین قطعاتی نوشته میشود را بخوانید، پر از به به و چه چه است و بیشترین لایک و بازدید را دارد، با وجودی که کار فاخری ارائه نشده است! خصوصاً ضربهای که در این راستا به موسیقی فولکلور مازندرانی وارد میشود، به نظرم بسیار زیاد است. شما ببینید بدون هیچ کارشناسی قطعاتی به نام موسیقی مازندرانی در فضای مجازی منتشر میشود. ادامه این روند، اندک اندک کارهای اصلی و فاخر را تحت پوشش قرار میدهد و یا آنها را حذف میکند. در واقع آن ساختار اصلی نزد مخاطب فراموش میشود و کار به جایی خواهد رسید که چنین آثاری برای آیندگان ما میماند و اینها سند و ملاک قرار داده خواهند شد و این بسیار تأسف برانگیز است!
ما چنین اتفاقی را در موسیقی پاپ خود شاهدیم. در دهه پنجاه بهترین موسیقی پاپ را داشتیم و با وجودی که موسیقی پاپ موسیقی مردمی است، اما چه در شعر، چه در ارکستر و تنظیم، موسیقی پاپ ما فاخر بود و قابل تجزیه و تحلیل و آنالیز بود و این سلیقه مخاطب را ارتقا داده بود، اما جلوی آن گرفته شد و عواقب آن موسیقی پر از بیهویتی امروز ما در عرصه پاپ است.
بله در آن زمان موسیقی ما فاخر بود، چراکه شاعر جدا کار خود را انجام میداد، آهنگساز جدا بود، خواننده جدا بود؛ اما امروز یک فرد همه این کارها را انجام میدهد و حتی میکس و مستر کار را نیز خود به عهده میگیرد و اثر بدون هیچ نظارتی، تولید و ارائه میشود و این سبب میگردد سطح سلیقه مخاطب نزول پیدا کند. البته در بین همین افراد، صداهای خوبی هم شنیده میشود، ولی چون در مسیر اشتباه قرار میگیرند و آموزش نمیبینند، نه فواصل موسیقی ایرانی را رعایت میکنند و نه موسیقی مازندرانی را و چیزی ابداع شده تحویل میدهد که هیچ هویتی ندارد! من از این میترسم که روزی همینها به عنوان سند و ملاک موسیقی ما قرار گیرد و این موضوع در موسیقی بانوان با محدودیتهای اعمالشده، شدیدتر دیده میشود.
شما به عنوان یک بانوی هنرمند که متأهل و صاحب فرزند هستید و به صورت جدی فعالیتهای هنری خود را دنبال میکنید، آیا این موضوع در زندگی خانوادگی شما خللی ایجاد نکرده است؟
من کار موسیقی را در زمانی که نوجوان بودم شروع کردم و پس از ازدواجم، خوشبختانه همسرم با من همراه بود و در همه زمینهها حمایتم کرد. حتی من سعی کردم خلأ عاطفی را برای دخترم ترمه ایجاد نکنم و جالب این است که با ورود ترمه به زندگی، پیشنهاد کاری من بیشتر شد و سعی کردم مدیریتی انجام دهم که خانوادهام آسیب نبیند. دخترم به شیر مادر بسیار وابسته بود و زمانی که خیلی کوچک بود، همیشه و حتی در اجراها هم او را با خود میبردم و با حمایت و همراهی همسرم، این امر برایم ممکن شد. من حتی یک هفته قبل از به دنیا آمدن دخترم با گروه هزاردستان در ساری اجرای برنامه داشتم.
چنین همکاری واقعاً جای تبریک دارد، هم به شما و هم همسرتان که در جامعه مردسالار ایرانی این فرصت را برای شکوفایی شما ایجاد کرده است. خانم مقیمی، شما فکر میکنید موسیقی ما به کجا میرود؟
من هم در موسیقی فولک و هم در موسیقی ایرانی کار میکنم و البته باز هم میتوانم آن را برای خودم تقسیمبندی کنم. موسیقی که در کنار آقایان کار میکنم و موسیقی که با بانوان اجرا میکنم. ما در سال گذشته یک اجرا برای مخاطب خانم داشتیم و البته از هفتخوان رستم رد شدیم و در تالار اجرا کردیم؛ مکانی که اصلاً برای اجرای موسیقی حرفهای ساخته نشده است! معتقدم این یک رسالت برای هنرمند بانو است که از پا ننشیند و فعال باشد و نقش خود را ایفا کند و کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و به عنوان نماینده زنان در جامعه، هنر بانوان را به نمایش بگذارد. با آقایان هم خیلی همکاری داشتم، به نظرم در حال حاضر رسالت ما در موسیقی فولکلور بسیار سختتر است. ما استادان و منابع بسیار فاخر و ارزشمندی در موسیقی مازنی داریم و حال آنکه آثاری میشنویم، سطح پایین و دم دستی که قابل توصیف نیست! من با کارهای استاد محسن پور و استاد طیبی به این فضا روی آوردم و وقتی دیدم بزرگانی چون استاد علیزاده و استاد لطفی از این موسیقی الهام گرفتهاند، به جایگاه موسیقی مازندرانی پی بردم. ما دارای گوشهها و نغماتی در موسیقی مازنی هستیم که واقعاً باید به غنی بودن آن بر خود ببالیم. ولی با شرایطی که پیش میرود، خود ما هنرمندان نیز باید تلاشی مضاعف داشته باشیم و به اندازهای کار درست ارائه دهیم تا گوش شنونده به شنیدههای سطحی عادت نکند. ضمن اینکه از مسئولین تقاضای حمایت دارم، موسیقی فولک باید زنده بماند و این تنها راه نجات موسیقی ما است. نه تنها در شهر، استان و کشور؛ بلکه باید سعی شود موسیقی ما در فراتر از مرزها نیز شنیده شود و این نیاز به حمایت مسئولین دارد که نگاه ویژهای را در حمایت از موسیقی، خصوصاً موسیقی بانوان داشته باشند.
در کنسرت "رازمهر" اتفاق جالبی افتاده بود، آهنگساز کار جناب واحدی، کوک را طوری انتخاب کرده بود که در واقع شما خواننده اصلی بودید، نه همخوان و این اتفاق مخاطبین را بسیار خرسند کرده بود، نظر خودتان چیست؟
من خیلی خوشحالم از این اتفاق و هر وقت به آن فکر میکنم و یا کارها را میبینم، باعث دلگرمی و انرژی مجدد من میشود. حالا شما فکر کنید چه میشود اگر چنین اتفاقی برای همه هنرمندان خانم بیفتد! شاید به خاطر قوانین سختی که برای ما بانوان در موسیقی وجود دارد، خیلی از همکاران من دلسرد شوند و من هم البته از این قاعده مستثنی نبودم و در لحظاتی دچار فقدان انرژی لازم برای انجام کار میشدم. ولی کنسرت رازمهر برای من یک قوت قلب بود و اولین باری که آقای واحدی به من پیشنهاد همکاری داد، دیدم تصنیفهایی که برای اجرا انتخاب شده بود، کوک مناسب خانمها بود. من ممنونم از آقای واحدی که اعتماد کرد و این ریسک را پذیرفت تا من روی صحنه به عنوان یک خواننده زن دیده شوم و در واقع موسیقی بانوان حمایت شد. خوشحالم از این موضوع و همچنین از آقای شجاعی که خواننده کار بودند و بسیار هم توانا هستند، خیلی تشکر میکنم که این فرصت را به من داد و حتی در جاهایی که قرار بود خودشان در تصنیفها بخوانند، به خاطر نزدیکی جنس صداهایمان، سعی کرد بم بخواند و صدای خواننده خانم، رو و سوار بر کار باشد و این حرکت ایشان از نظرم قابل تقدیر است. چرا که خیلی از هنرمندانی که با آنها کار میکنیم، این حس دیده شدن را به ما منتقل نمیکنند و در واقع دلشان میخواهد خودشان دیده شوند و خودمحور هستند. بسیاری از آنها با وجودی که شعار حمایت میدهند، ولی بانویی که در کنارشان همخوانی میکند را به عنوان یک سایه و یا نفر دوم میپذیرند! در واقع هنرمندانی که دم از حمایت موسیقی بانوان میزنند، در عمل هم باید به شعار خود وفادار باشند. دوستان هنرمند در هر ژانری که فعالیت میکنند، همچنین بانوان هنرمند نیز نیاز است از یکدیگر و هنر یکدیگر بیشتر حمایت کنند که متأسفانه این موضوع در شهرمان کمی کمرنگ است!
اگر صحبتی مانده میشنویم.
فقط یک موضوع است که مایلم مطرح کنم، اینکه بعضی هنرمندان نسبت به ما بانوان در زمینه حقالزحمه و دستمزد کم لطفی میکنند. البته دوستان محترمی دارم که خیلی به کار ما بها میدهند و از آنها تشکر میکنم، ولی تعجبم از برخی دوستان است، درحالیکه خودشان هنرمند هستند و به مشکلات و مسائل موسیقی -بخصوص فعالیت بانوان- کاملاً واقف هستند، چطور فکر میکنند که بنده نباید بهعنوان همخوان خانم انتظار حقالزحمه داشته باشم؟