سرویس استان‌های هنرآنلاین: منصوره اشرافی متولد مشهد، شاعر و نقاش و فارغ‌التحصیل رشته حقوق است. در رزومه هنری او، نمایشگاه‌های نقاشی انفرادی چون: نفس‌های پنهان، بدون عنوان، سکوت سپری شده و نیز حضور در نمایشگاه بین‌المللی افسردگی عمیق‌تر؛ دیده می‌شود. همچنین مجموعه شعرهایی چون "شعرهای سکوت"، "سکوت سپری‌شده" و نیز مجموعه روایت‌ها و خرده روایت‌های "دالان‌های ذهن" و نیز "در جستجوی هویت" که مجموعه نقد و بررسی آثار مارکز، بکت، کوندرا است و نقد و بررسی شعر شاملو با عنوان "فرشته‌ای در خانه"، از دیگر آثار این بانوی هنرمند است. در ادامه گفت‌وگوی این هنرمند را با هنرآنلاین می‌خوانید.

 

شما را باید بیشتر شاعر و نویسنده دانست و یا نقاش؟

 در برخی مواقع بیشتر شاعرم و در برخی مواقع بیشتر نقاش، اما در واقع چون نمی‌توانم تفکیک زیادی میان این دو قائل شوم، فکر می‌کنم هر دوی این‌ها برایم در حکم زبان واحدی هستند؛ زیرا نقاشی برای من به مانند واژه دیگری برای بیان و ابراز ادراک و احساس است که این واژه را با زبان طرح و رنگ بیان می‌کنم. همان‌گونه که بالعکس در شعر نیز برای تحقق بخشیدن به تصویرها و ادراک‌ها، از واژه استفاده می‌کنم. در واقع در میان شعر و نقاشی که برایم به مثابه نوسان بر سر یک خط هست، به آزادی و اختیار ذهن برای برگزیدن یکی از آن‌ها در خلق اثر معتقدم. آزادی برای انتخاب نوع بیان در قالب نقاشی و یا نوشتار و در عین حال برای من نقاشی و شعر مکملی درونی‌اند، کلمه و واژه‌ای که به رنگ برگردانده می‌شود و طرح و تصویری که به کلمه تبدیل می‌شود؛ بنابراین نمی‌توانم میان این دو، یعنی شاعر بودن و نقاش بودن، تفکیک و اولویتی قائل شوم؛ اما اگر مجبور به انتخاب باشم در اینکه چه نامیده بشوم، می‌توانم خودم را شاعری بنامم که گاهی هم با زبان نقاشی، شعرش را نوشته است.

راجع به فعالیت‌های هنری خود صحبت کنید.

گرایش کاری من همیشه بر این منوال بوده که در برخی مقاطع تمرکز فعالیتم بر محور نقاشی قرار گرفته و در برخی مقاطع بر محور ادبیات قرار دارد. در حال حاضر اوقات زیادتری را صرف نقاشی می‌کنم و قصد دارم همین روال را فعلاً ادامه دهم. بدین دلیل که نقاشی زبانی جهانی دارد و برخلاف نوشتار، نیاز به این نیست که ترجمه شود که فراتر از مرزها قابل استفاده باشد.

آیا هنر در روزگار فعلی و کشور ما به لحاظ اقتصادی توجیه دارد؟

مسلماً و متأسفانه هیچ‌گاه توجیه اقتصادی نداشته و همیشه اکثر هنرمندان به ناگزیر مجبورند برای تأمین زندگی خود از راه‌های دیگر کسب درآمد کنند. تصور زندگی کردن آن هم در یک سطح معمولی و متعارف از طریق هنر، تقریباً امری محال است، البته به جز در نظر گرفتن استثناها. نه تنها گذران زندگی از طریق هنر بعید و دور از دسترس نشان می‌دهد، بلکه گاه شرایط زندگی برای هنرمند آن چنان سخت و دشوار می‌شود که یا هنر را به ناچار رها می‌کند و یا آن که وقت و زمان اندکی برای پرداختن به آن در اختیار دارد. لازمه فروش و کسب درآمد از طریق هنر و موفقیت در این راه تبلیغات، روابط و بسیاری فاکتورهای دیگر است که همه این ابزار را در اختیار ندارند و یا مایل به استفاده از ابزارهایی که ناسالم‌اند، نیستند.

منصوره اشرافی

 گرایش جامعه نیز چه در ایران و چه در دیگر کشورها، تابع مد و تبلیغات و مقهور نام و عنوان است، حتی در زمینه هنر. به همین دلیل است که می‌بینیم یک شلوار پاره‌پاره و ریش‌ریش با پاچه‌های کوتاه و بلند و با مارک فلان طراح مشهور مد، به قیمت بسیار گزاف عرضه می‌شود و مورد استقبال قرار می‌گیرد و مشتاقانه خریداری می‌شود. یا یک تابلوی نقاشی در ابعاد بسیار بزرگ که فقط در روی آن سه خط موازی با سه رنگ مختلف کشیده شده، با قیمت بسیار گزاف و باور نکردنی، به فروش می‌رود. نه تنها در ایران بلکه در دیگر کشورها نیز به وضوح دیده می‌شود که کتاب‌فروشی‌ها روز به روز خلوت و خالی‌تر شده و کتاب‌فروشی‌های بزرگ چند طبقه، کم کم در طبقات آن‌ها از حجم کتاب‌ها کاسته و عرضه لیوان و ظرف و کاسه و غیره را برای فروش، جایگزین آن کرده‌اند. طبیعتاً در این وضعیت، در ایران نیز می‌بینیم که تیراژ چاپ کتاب تبدیل به عدد دو رقمی شده و به همین مقدار هم تقاضا و خریدار نیست. ممکن است روزی فرا برسد که کتاب تنها کالایی برای استفاده دکوری شود کما اینکه مدتی است انواع کتاب‌های معروف و مشهور دنیا در شکل دکور، به بازار آمده‌اند، بدین صورت که فقط ماکتی از یک جلد کتاب با درونی خالی هستند.

از رابطه بین شعر و نقاشی صحبت کنید.

در مورد رابطه بین شعر و نقاشی، اصل مهم و بدیهی ارتباطی است که میان تمام هنرها به شکلی پیوسته و نامرئی وجود دارد، چیزی همانند ارتباط میان عناصر طبیعت که به شکلی تنگاتنگ و تفکیک‌ناپذیر، شاهد آن هستیم. در طبیعت آواها، تصاویر، رنگ‌ها، حرکت، نور و غیره در هم‌آمیخته‌اند و انسان سعی کرده است در آثار هنری هر کدام از این عناصر را به نوع تفکیک شده، بازنمایی و عرضه و برجسته کند. علاوه بر آن دنیای ذهنی و تخیل و ادراک و احساس خود را نیز به آن بیفزاید. به همین دلیل میان شعر، موسیقی، نقاشی و به‌طور کلی تمام هنرها، ارتباطی ناگزیر و متقابل وجود دارد، چرا که آبشخور و سرچشمه همه هنرها، انسان و هستی است. شعر علاوه بر بهره‌مندی از موسیقی درونی، سرشار از تصاویری هم هست که در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. بنابراین هر شعر در ذات خود حاوی تصاویری درونی‌ست که هر خواننده‌اش آن را با دریافت و ادراک خود، جان می‌بخشد و نقاشی می‌کند.

به نظر شما فهم و درک مخاطب امروز در کدام‌یک بیشتر است و در واقع کدام یک از آن دو می‌تواند در فرهنگ جامعه تأثیرگذارتر باشد؟

مخاطبان امروزی هنر به شکل اعم، در واقع در حال کم شدن، اندک شدن و نایاب شدن هستند. حال فرقی نمی‌کند مخاطب چه هنری هستند و البته که برخی هنرها مانند سینما، جاذبه بیشتری برای جلب مخاطب دارند و برخی از آن‌ها نیز جاذبه کمتری دارند. البته این یک امر متغیر است، زیرا برخی هنرها در گذشته جاذبه زیادی برای مخاطب داشته‌اند، ولی با تغییر جوامع و به وجود آمدن پدیده‌ها و تحولات جدید، از جاذبه آن‌ها به تدریج کاسته شده و کمرنگ‌تر شده‌اند.

اینکه پرسیده‌اید فهم و درک مخاطب امروز در کدام‌یک ادبیات یا نقاشی بیشتر است، با توسل به آمار و ارقام می‌توانیم دریابیم که مخاطب امروز از هر کدام تا چه میزان استقبال کرده و یا مورد علاقه عموم واقع شده، اما این فقط نشان دهنده جاذبه و یا فراگیرندگی یک رشته هنری برای عموم است و به سادگی نمی‌توان گفت که برای مخاطب آیا فهم و درک تماشای یک تابلوی نقاشی و یا خواندن یک کتاب و یا تماشای یک فیلم و یا گوش دادن به یک موسیقی کدام‌یک بیشتر بوده است. فهم و درک مخاطب از هنر، در درجه اول به میزان فرهنگ و شعور اجتماعی و فردی ارتباط دارد. مخاطب همیشه به اندازه استطاعت فردی‌اش، فهم و درک و برداشت از اثری هنری را دارد و البته آثار هنری نیز با توجه به پیامی که دارند و مخاطبانی که مشخصاً گیرنده آن پیام هستند، در دسته‌بندی‌های مختلف قرار می‌گیرند.

اما در مورد تأثیر بر فرهنگ جامعه، کتاب و ادبیات جایگاه برجسته‌تری را می‌تواند داشته باشد، چون ابزار کار در ادبیات زبان است و زبان بزرگ‌ترین و مهم‌ترین عنصر ایجادکننده و ارتقا فرهنگ بوده که ساده‌ترین و مرسوم‌ترین و جامع‌ترین و متداول‌ترین ابزار برای شرح و بیان مفاهیم و معانی با دامنه گسترش وسیع است.

 از طرف دیگر، هنرهایی چون موسیقی، رقص، نقاشی، تئاتر و سینما، اغلب به نوعی منشأ و الهام و رهنمود از ادبیات داشته‌اند و گرفته‌اند. ادبیات ساده‌ترین، همگانی‌ترین، ارزان‌ترین و فراگیرترین شاخه هنری است که همیشه در طول تاریخ، نقش مهمی در تأثیر گذاشتن عمیق و بنیادی بر فرهنگ داشته است؛ اما در حال حاضر تقریباً در اغلب جوامع (البته به نسبت کمتر و یا بیشتر) آدم‌ها تبدیل شده‌اند به مجسمه‌هایی که در جلوی صفحه تلویزیون بنشینند و هر آنچه در آنجا دست‌چین و گزیده و انتخاب شده، بخوردشان داده شود!

جایگاه شعر و ادب ایرانی به واسطه نام‌هایی چون فردوسی، حافظ و مولانا در جهان پررنگ است. چرا در نقاشی شاهد چنین نام‌هایی به لحاظ بزرگی آن در سطح جهان نیستیم؟

در هر محدوده جغرافیایی خاص، با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مختص خود آن، زمینه برای رشد و بالندگی هنرهای مختلفی مهیا شده و برخی شاخه‌های هنری در آنجا مورد رشد و استقبال بیشتری قرار گرفته‌اند. کما اینکه از گذشته‌ها تا اکنون بسیاری از کشورهای دنیا، هر کدام به عنوان مهد هنر یا هنرهایی خاص از قبیل ادبیات، مجسمه‌سازی، نقاشی، تئاتر و یا موسیقی معروف و مشهور شده‌اند. عمومیت یافتن و مخاطبان بیشتر داشتن در هر هنری، زمینه رشد و بالندگی را فراهم می‌کند. ایران نیز کشوری است که شرایط گوناگون و خاص آن؛ اعم از سیاسی و اجتماعی و غیره، زمینه‌ساز بروز آثار ادبی مهمی را فراهم کرده و در ادبیات شاخص شده، اما در هنری مثل نقاشی دچار افت‌وخیزهای زیادی بوده است. در مورد این پرسش اگر بخواهم پاسخ جامع و کاملی بدهم، فکر می‌کنم جواب به اندازه یک مقاله طولانی و مفصل خواهد شد، اما به طور مختصر می‌توانم بگویم که نقاشی در ایران بعد از آنکه جزو جهان اسلام شمرده شده، از لحاظ اثر پذیری فرهنگی و هنری، تابع مسیر خاص خود در بستر فرهنگ اسلامی در آمده و همین طور رابطه تنگاتنگی با ادبیات و عرفان ایجاد کرده است. به گونه‌ای که می‌توان گفت آبشخور اصلی بسیاری از آثار نقاشی، ادبیات بوده است. شروع توجه بیشتر و در واقع اوج هنر نقاشی بعد از قرن‌ها در ایران مربوط به زمان تسلط مغول و بعدتر از آن است که با حمایت شاهان و دربارها، نقاشان کارشان به تصویرسازی آثار ادبی مانند شاهنامه و اشعار سعدی و دیوان‌های شعری شاعران اختصاص پیدا کرده بود و بدین واسطه در اغلب موارد با خوشنویسی نیز همراه و آمیخته شده است. در دوران صفویه در قرن هفدهم میلادی، کمال‌الدین بهزاد، به واسطه آن که در برخی آثار خود عناصری از زندگی واقعی و روزمره پیرامون را به تصویر می‌کشد، به عنوان نقاشی شاخص و نوآور شناخته می‌شود. بنابراین از لحاظ نقاشی، بر خلاف ادبیات، به واسطه عوامل و دلایل مختلف، در طول دوران‌های گذشته آن چنان پیشرفتی به دست نیامده که قدرت شاخص شدن و رقابت در سطح جهانی را با دیگر آثاری که در دنیا خلق شده بودند، داشته باشد. اگر در زمینه ادبیات پشتوانه و ذخیره‌های گرانبهایی داریم و از این نظر بسیار ثروتمندیم، در زمینه نقاشی متاسفانه به آن اندازه غنی نیستیم.

منصوره اشرافی

نظرتان راجع به ابتذال در هنر، خصوصاً هنرهایی که در آن تخصص دارید چیست؟

این سؤال نیز آن چنان کلی و جامع است که می‌توان در مورد آن ده‌ها صفحه نوشت، اینکه تعریف ابتذال چیست و ابتذال از منظر دیدگاه‌های فکری مختلف به چگونه چیزهایی اطلاق می‌شود؛ اما از نظر معنای لغوی، ابتذال به سطحی و بی‌ارزش بودن و کلیشه‌ای و تکراری بودن و عدم عمق لازم برای تفکر و تأمل است. افرادی چون آدونور و والتر بنیامین در حیطه مکتب فکری موسوم به فرانکفورت، هنر مبتذل را هنری می‌دانند که در خدمت سلطه و سرکوب و در جهت تحمیق توده‌های مردم به کار گرفته شود و معتقدند که هنر ارزشمند بالعکس هنر مبتذل، هنری ست که در آن تفکر و تعمق در جهت رشد و توسعه فرهنگ و ایجاد ارزش‌های انسانی باشد؛ اما جدا از تعاریف مکتب‌های فکری مختلف در مورد ابتذال که گاه این تعاریف متضاد همدیگر هستند، به طور کلی می‌توان گفت که وقتی یک اثر هنری از نظر مفاهیم زیباشناسی، هستی‌شناسی و معنایی در رده پایین‌تر قرار داشته باشد و یا حتی تبدیل به ضد ارزش شده و در جهت تحمیق عمل کرده، مبتذل است.

در مورد شعر و نقاشی هم همین تعریف مصداق دارد. یک اثر نقاشی که به واسطه پول‌سازی و سوءاستفاده از ابزار هنر برای کسب شهرت و پول ترسیم شود و یا در خدمت القای تفکر و اندیشه‌ای خاص برآمده باشد که در آن هنر و بار مفاهیم هنری، قربانی این اهداف شده باشند و هنر به مثابه ابزاری خاص در جهت اهدافی خاص بکار رفته باشد، مبتذل است. فراگیر شدن ابتذال در هنر، یعنی اینکه معیارها و سنجش‌ها برای هنر ضعیف باشند. من فکر می‌کنم عدم پیشرفت هنر و عدم استقبال از هنر به این برمی‌گردد که ما امروزه عیارهای‌مان را از دست داده‌ایم و یا داریم از دست می‌دهیم. اینکه الان نمی‌توانیم بفهیم و یا درک کنیم که هنر کدامست و بی‌هنری کدام؟ هنرمند کیست و مدعیان بی‌هنر کدامند؟ مرزهای درستی و نادرستی خدشه‌دار شده و در هم فرورفته‌اند.

فرهنگ ما را در نوع پسند آثار هنری در جامعه با کشورهای توسعه یافته چگونه مقایسه می‌کنید؟

در دنیای کنونی با توجه به اینکه همه انسان‌ها و جوامع با همدیگر در تعامل و ارتباط قرار گرفته‌اند، بنابراین سرعت تبادل اطلاعات بسیار زیاد است. با رواج شبکه‌های اجتماعی و دیگر وسایل ارتباط جمعی در دنیای کنونی، مردم در کل دنیا جدا از مسئله و مشکل زبان، در دیگر موارد به راحتی می‌توانند از سلیقه‌ها، علایق هنری همدیگر آگاه باشند و همین به اشتراک گذاشتن آثار هنری در معرض دید، نوعی اشتراک سلیقه را پدید آورده و نوعی نزدیکی و گفتمان مشترک را دامن می‌زند و منجر به این می‌شود که منِ ایرانی و یک فرد آفریقایی و یک اروپایی، پسندمان نسبت به یک اثر هنری، شبیه به هم شود.

ضمن سپاس از حضور در این گفتگو، صحبتی اگر مانده می‌شنویم.

چرا می‌خواهیم خودمان را گول بزنیم؟ در همین عرصه ادبیات و نقاشی نگاهی بیندازیم و ببینیم که چگونه غالباً روابط بر قابلیت و شایستگی چیره شده است. اغلب نوشته‌ها در دایره محدودی با اهدافی مشخص دور می‌زند. باند بازی و گروه و دسته بازی تنها چیزی است که در همه سو به طور عیان به چشم می‌خورد. کمتر کسی حوصله این را دارد که نگاهی عمیق و جدی و منصفانه بر کتاب‌های منتشر شده بیندازد. همه ترجیح می‌دهند محض دوستی و رفاقت هم که شده، چیزکی سرهم بندی کنند و به عنوان نقد و نظر و نگاه به خواننده ارائه دهند که اغلب نوشته‌هایی از این دست، سطحی و بی‌مایه و آبکی هستند. با همین تیراژ اندکی که کتاب‌ها دارند، باز هم فروش‌شان سال‌ها به طول می‌انجامد. در مقایسه با دیگر کالاها، کتاب کالای گرانی نیست، خریدن یک کتاب تقریباً معادل یک عدد پیتزا و یا مشابه آن است، ولی مردم چون ضرورت خرید و خواندن آن را حس نمی‌کنند، تمایلی به خریدنش ندارند. در مورد نقاشی که وضع از این هم اسفناک‌تر است، اغلب فکر می‌کنند خریدن یک تابلوی نقاشی برای‌شان بسیار گران تمام می‌شود، در حالی که همان مقدار پول را به راحتی برای مهمانی در رستوران و یا خرید لباس‌ها و یا مبلمان و وسایل دکوری و تزیینی و غیره و ذالک خرج و صرف می‌کنند.

 برخی‌ها هم اگر به خریدن تابلویی نقاشی تمایل نشان بدهند، نه به خاطر اینکه از یک اثر هنری به خاطر ویژگی‌های خاص همان اثر، مشتاق داشتن و یا خریدنش شده‌اند، بلکه بیشتر به خاطر این است که این تابلو با رنگ میز و مبل و فرش و غیره، ست شود؛ یعنی نه به محتوای اثر، بلکه به ظاهر آن توجه دارند.