سرویس استانهای هنرآنلاین: حالا دیگر تیلور شریدان را نمیتوان نادیده گرفت. تمام کسانی که اعتبار دو فیلم "سیکاریو" (Sicario) (اولین فیلم شریدان در مقام فیلمنامهنویس) و "اگر از آسمان سنگ ببارد" (Hell or High Water) را به شکلی فرعی در کارگردانی و بازیها و البته فیلمنامه میدیدند، حال با "ویند ریور" (یا "رودخانه باد" - Wind River) باید به آن فیلمها نگاهی دوباره و موشکافانه بیندازند.
شریدان قطعاً یک استعداد نوظهور است، کسی که تازه از چهل سالگی فیلمنامهنویسی را شروع کرده است. او بعد از لااقل دو فیلمنامه موفق، توانسته است فیلمی آبرومند و در استاندارد بالا بسازد. "ویند ریور" مشخص میکند باید برای فیلمهای او انتظار کشید زیرا او برای خلق یک شاهکار شاید تنها به یک فیلم دیگر نیاز داشته باشد.
"ویند ریور" یک فیلم خوشساخت و مهیج است که سعی میکند فضاسازی و خیال پردازی مخاطب را فدای ریتم نکند؛ از آن فیلمهایی که تصاویرش را میتوان در ذهن جستجو کرد و با خود به آدمهای تنها و دورافتاده برهوت یخ بسته بهاری فکر کرد. سادگی روایت فیلم اما نکته مثبث و امتیاز اصلی در این تریلر جنایی است، نوعی سادگی که دقت عِلّی ربط و بستهای فیلمنامه را میپوشاند تا خودآگاه کارگردان - نویسنده به ناخوداگاه مخاطب نفوذ کند. این سادگی در فرم تصویری با ترکیب نماهای روی سهپایه با دوربین روی دست و پیاو ویهای روی اسنوموبیل بدون اضافه کاری کلیت تمهیدات تصویری فیلم را میسازد.
کوری لمبرت (با بازی جرمی رنر) یک شکارچی حیوانات درنده و مزاحم است که به واسطه ازدواج با دختری سرخپوست به بخشی از تاریخ سرما و برهوت قرارگاه سرخپوستی ویند ریور در وایومینگ پیوند خورده است. او داغی مجهول از قتل دخترش دارد. جین بنر (با بازی الیزابت اولسن) اما به عنوان یک مأمور افبیآی، تمام ناآگاهی ما از بودن در چنین شرایطی را بازنمایی میکند.
فیلم آشکارا با نمونههای همرده و ژانریک خود تفاوتهای عمدهای دارد. دقت شریدانِ تگزاسی که حاصل شناخت عمیق و تحقیق جامعه شناختی از وایومینگ و معضلات جامعه سرخپوستی است، فیلم را بسیار موجه جلوه میدهد. در قلب فیلم دوآلیته خشونت طبیعت-خشونت اجتماعی به مفهومی سلبی پیوند خورده است. پذیرشی از سر اجبار که برف و سکوت نماینده عینی آن است، سلبیتی که اعتراضی ساختاری و خزنده را هم نمایندگی میکند. نمونه بارز این دیدگاه شریدان را میتوان در دیالوگ مأمور سرخپوست با همکار سفیدپوستش درفیلم "اگر از آسمان سنگ ببارد" دید، وقتی روبروی بانک منتظر سارقها نشستهاند: دیالوگی سه چهار خطی که فشرده و موجز ابتدا تاریخ بردگی سرخپوستها و در ادامه سیر بردگی سفیدها توسط بانکها (سرمایهداری) را روایت میکند.
نکته مهم دیگر تکنیک شریدان در سکانس رمزگشایی است. فیلم که تا پیش از آن به شکل سوم شخص روایت میشود با یک کات کلاسیک به آن سوی داستان میرود و دانای کل ماجرای تجاوز و قتل را روایت میکند. و بعد از هشت دقیقه در بازگشت به زمان حال در یک نبرد روبرو و "سیکارویی" نتیجه مشخص میشود. این اعوجاج یا جامپ کات روایتشکنانه که نشان از اعتماد به نفس شریدان دارد در بافت اثر جا افتاده است و تشخّصی معنایی به زمینه روایی تزریق کرده است. سکانسی طولانی، هیجانانگیز و اضطرابآور که روی دیگر سکه را نشان میدهد، سکانسی که آشکارا میگوید الگوهای موبهموی روایت و بحث صرفاً پیچیدهسازی جنایی، دغدغه اصلی شریدان نیست. این اتمسفر و انرزی فضای کلی برهوتهای یخ بسته و و پراکسیس ساکنان این منطقه مرزی است که او بر بال آنها قصه میگوید.
"ویند ریور" فیلمی درباره بنیاد خانواده و تهدیدهای پیرامونش است، هستهای که در آشوب و غفلت و فقدانش جنایت نطفه میبندد و دیالوگ دردناک کوری با جین در یادآوری دختر مقتولش به بهترین نحو بازگوکننده این دغدغه است.
"اون دختر خیلی خوبی بود / اما ما یه لحظه غفلت کردیم / آره بذار بهت بگم / شاید یه روز بچهدار بشی / نمیتونی حتی پلک بزنی / نه حتی یک بار / هیچوقت"