از پویش نذر کتاب و راهاندازی کتابخانه در مناطق محروم برایمان حرف زد. از دشواریهای ابتدا و شیرینیهای انتهای کار. از همّت و همیاری مردم و از عدم حمایت مسئولین. یکی از دغدغههای همیشگی محسن اسماعیلی رساندن کتاب به بچههایی است که از این نعمت بزرگ و مهم محرومند. اوایل خردادماه 1402 محسن مهمان ما شد. یک ساعتی با این جوان خوش ذوق اهل شهرری همکلام شدیم. وقتی که رفت، حالمان خوبتر بود و نگاهمان به آینده ایران، امیدوارتر. شما هم این گفتگو را بخوانید تا حالتان بهتر شود و نگاهتان پرامید.
چه شد که رفتید سراغ راهاندازی کتابخانه در مناطق محروم؟
گروه جهادی ما با هدف «محرومیتزدایی فرهنگی» تشکیل شد. چون به نظر من چیزی که روی زمین مانده، فعالیتهای حقیقی و نه شعارگونه فرهنگی است. خیلی از گروههای جهادی که کار فرهنگی انجام میدهند، شاید دغدغهشان دغدغه فرهنگی به این نوع نباشد که بخواهند اختصاصاً در بحث کتاب فعالیت کنند. واقعیتش را بخواهید همهچیز از یک اردوی جهادی شروع شد. ما رفته بودیم به یکی از روستاهای تهبخش روداب در شهرستان سبزوار. آنجا نه جاده داشت و نه آب. مسیرش هم طولانی و صعبالعبور بود. مدرسه روستا یک اطاق کوچک بود با دو تا میز آنهم بدون معلم. بچههای روستا به من گفتند که تو کتاب داری به ما بدهی؟ ما کتاب داستان خیلی دوست داریم. من همیشه در ماشینم کتاب هست. امکان ندارد که کتاب کودک و نوجوان در ماشینم نباشد. بهشان دادم و ذوق و شوقشان خیلی روی من تأثیر گذاشت. این علاقه بچههای روستا و محرومیتشان بهعلاوه دغدغه قلبی و قبلی خودم و بیانات رهبر معظم انقلاب درباره کتاب و پایین بودن سرانه مطالعه در کشور، زمینهساز ورود جدی به این حوزه شد.
شعار ما این است که ایران فقط تهران نیست که همه امکانات و دغدغهها در اینجا جمع شود. تلاش میکنیم که کتاب را به دورترین روستاهایی که دسترسی ندارند و محروماند، به رایگان برسانیم. در مورد کلمه رایگان میگویند چیزی که رایگان باشد کسی قدرش را نمیداند. به نظر من کتاب این طور نیست و حتی اگر کسی گوشه خانهاش هم بیفتد، بالاخره شما یک وقتی آن را میخوانید. کتاب اثر وضعی دارد و بهمرور در رفتار و برخوردهای اجتماعی شما تأثیر میگذارد. من خیلی دغدغه داشتم که بچه 4-5 ساله حداقل یک کتاب رنگآمیزی بگیرد که با ورق و کاغذ و بوی کتاب آشنا بشود.
یک پرسشی که شاید برای مردم پیش بیاید این است که اصولاً تأسیس کتابخانه در مناطق محروم چقدر اثرگذار و مفید است؟
اجازه بدهید به این سوال شما مصداقی پاسخ بدهم. آخرین کتابخانهای که ما تأسیس کردیم، در خراسان رضوی، شهرستان جوین، روستای انداده است. این را هم بد نیست بدانید که ما یک گروهی داریم که میروند و منطقه را بررسی میکنند. اینگونه نیست که ما برویم و همینطور ناگهانی یک کتابخانه در روستاها درست کنیم. تیم ارزیاب وسعت منطقه، جمعیت، میزان تحصیلات و مواردی از این دست را میسنجند. این هم مورد توجه قرار میگیرد که نزدیکترین کتابخانه در چه فاصلهای از آن منطقه قرار دارد. اگر در مجموع به این نتیجه رسیدیم که کتابخانه به درد آنجا میخورد، اقدام به راهاندازی میکنیم.
در مورد روستای انداده دیدیم که خیلی دانشجو و پشتکنکوری دارد. دغدغه غالب آنها این بود که نمیتوانند کتاب تست کنکور تهیه کنند. بههرحال این کتابها 600 – 700 تومان قیمت دارند؛ شما در جریان این مبالغ هستید. خانوادههای آنجا به ما میگفتند که نمیتوانیم این کتابها را برای فرزندانمان بخریم. همین مسئله سبب شده بود که بچهها خیلی به قبولی در کنکور امیدوار نباشند. حالا دوست دارم شما بروید و ببینید که چه جمعیتی در ایام کنکور آنجا نشسته و مطالعه میکند. ما همهجور کتابی در کتابخانه میگذاریم؛ رمان، کودکونوجوان، تست کنکور، معارفاسلامی، تاریخ، سرگرمی و هر چیز دیگری که جوانها به آن نیاز دادند.
خیلی از بچههای پشتکنکوری در جاهای مختلف مترصد این بودهاند که کتاب تست بیاید و الان دانشجو هستند. آخرین آماری که دارم این است که 15 نفر دانشجو شدند. شما بگو اصلاً یک نفر دانشجو شده باشد! ما به این افتخار میکنیم که این کتابخانه باعث شده است روند زندگی یک نفر عوض بشود. خوشحالیم که این بستر برایش فراهم شده و کتابهای مورد نیاز در دسترسش قرار گرفته است. کسی که پشت کنکور مانده حالا که به این کتابها دسترسی پیدا کرده و به دانشگاه رفته است. هر چند شاید شما بگویید 15 نفر عدد زیادی نیست ولی برای ما یک دنیا است. ما این بستر برای این افراد آماده کردیم که بیایند و از این کتابها استفاده کنند و بتوانند رشد کنند. من این رشد را خیلی دوست دارم. این افراد وقتی وارد دانشگاه میشوند، ما آنها را حمایت میکنیم. ما به دو تا از دانشجوهایمان وام دانشجویی دادیم. مبلغ آن زیاد نیست ولی حداقل آن این است که کمی از مشکلات آنها را برطرف میکند.
این را هم اضافه کنم که کتابخانههای ما فقط یک سالن مطالعه نیست. ما بهچشم یک مجموعۀ فرهنگی به آن نگاه میکنیم. سعی ما این است که با برگزاری برنامههای مختلف مثل مسابقات فرهنگی و اعطای جوایز و همچنین ارسال کتابهای جدید بچههای روستا را به سمت کتابخوانی و فرهنگی شدن سوق بدهیم. ما هیچ کتابخانهای را بعد از افتتاح رها نمیکنیم. ما برای کتابخانهها سیستم رایانه هم تهیه میکنیم تا در صورت امکان اتصال به اینترنت بتوانند از بایگانی کتب نهادهایی مثل باغموزه دفاعمقدس که با آنها توافق کردهایم استفاده کنند.
کتابخانه را به چه کسی میسپارید؟
ما از خود اهالی روستا تیمسازی میکنیم و در هر کتابخانه یک تیم را میگذاریم بالای سر کار. سرپرست تیم نماینده ما در آنجاست که با ما ارتباط دارد. فضای بهکار رفته در کتابخانهها وقفی است و کسی حق ندارد کاربری آن را تغییر بدهد. تیمها علاوه بر کار فرهنگی خودشان، خانوادههای نیازمند حمایت را هم شناسایی و به ما معرفی میکنند. ما هم در حد توان در قالب بستههای معیشتی، لوازمالتحریر، کتاب و یا تأمین هزینههای تحصیل کمکشان کنیم. در کنار آن ما برای پدرها و مادرهای بچهها نیز برنامۀ سوادآموزی و آگاهسازی برگزار میکنیم.
باز هم باید اشاره کنم که ما در کنار مقوله کتاب، بحث فرهنگی را خیلی جدی گرفتهایم. ما فقط دغدغهمان این نیست که فرد کتاب بخواند و برود میخواهیم جریانسازی کنیم. وقتی یک دخترخانم میآید آنجا و یک مسابقه کتابخوانی میگذاریم، جایزه آن مسابقه را چادر قرار میدهیم. یا بچهای که میآید و میدانم کفش ندارد، جایزه کتابی که خوانده است، به او کفش میدهیم؛ در واقع در قالب کار فرهنگی به آن بچه کمک میکنیم. بعضی موقعها اگر بدون دلیل این کفش را به کسی بدهید ممکن است ناراحت شود و بگوید مگر من نیازمندم؟! این عزتنفس اوست و ما نمیخواهیم آن را از بین ببریم. ما در قالب جایزۀ کتاب خواندن به او میدهیم تا هم ترغیب شود که بیاید و هم شخصیت او را زیر سؤال نبریم.
یک کار دیگر هم در کورههای آجرپزی جنوب تهران و شرق کشور انجام دادیم. پارسال شهادت حضرت رقیه یک پک فرهنگی درست کردیم؛ داخلش خوراکی، مداد رنگی، اسباب بازی، کتاب رنگآمیزی و کتاب قصه گذاشتیم و به مناسب شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها بین بچهها توزیع کردیم. ما همه جوانب را دیده بودیم؛ یعنی یک پک کامل را آماده کردیم برای مکانی که استعداد و ظرفیت راهاندازی کتابخانه ندارد. استقبال بچهها خیلی خوب بود. هم در جنوب تهران و هم شرق کشور که این کار را انجام دادیم. از صفر تا صد تهیۀ این بستهها را خیرین کمک کردند. بعضی از ناشرین هم در بحث تهیۀ کتاب خیلی به ما کمک کردند که جا دارد از آنها تشکر کنم.
کتاب و سایر نیازهای سختافزاری یک کتابخانه را چهطور تهیه میکنید؟
عمدۀ کتابهای ما از دست مردم بهدستمان میرسد. ما پویشی داریم باعنوان «نذر کتاب». تأسیس یک کتابخانه که نهایی شد فراخوان میزنیم برای جمعآوری کتاب. بحمدالله از سال 95 تا امسال، مردم بیش از یکصدهزار جلد کتاب برای ما ارسال کردهاند. ما هم گزارش مصوّر قرارگرفتن کتب اهدایی در کتابخانۀ روستایی را برای خیّرین میفرستیم تا خیالشان بابت ادا شدن نذرشان راحت باشد. خوشبختانه تنوع کتب اهدایی مردم بالاست چرا که همۀ اقشار در این پویش شرکت میکنند. یک دفعه از دانشجوهای فردوسی مشهد به ما گفتند که یک سری جزوات درسی داریم، ببینید اگر کسی در فلان رشته و فلان رشته است و این جزوات به دردشان میخورد، ما اینها را به شما بدهیم. ما همین کار را کردیم. این جزوات را برایمان فرستادند و ما از این جزوات در کتابخانههای استفاده کردیم.
درخواست ما از مردم این است که کتابهایشان نو باشد و اگر نو نیست، در حد نو باشد؛ یعنی کتاب اسقاطی و پاره به ما ندهند. کتابی که پاره و اسقاطی باشد را نمیشود در کتابخانه استفاده کرد. اگر کتاب پاره باشد، شما اصلاً رغبت نمیکنید آن را بخوانید. بههرحال اگر قرار به هدیه دادن باشد انسان باید یک شی تمیز را هدیه بدهد. چیزی که بلااستفاده است را که نمیتوان هدیه داد. آن عزیزانی که در مناطق محروم هستند واقعاً از این کتابها استفاده میکنند. ما در ساختن کتابخانه و هدیهدادن کتاب، بسیار محتاط هستیم و ملاکها زیادی را لحاظ میکنیم که هر نوع کتابی را با خودمان نبریم. چه از نظر محتوا و چه از بعد تناسب با روستای میزبان به نوع کتابها دقّت میکنیم. مثلاً یک سری از کتابهای حوزوی است که برای سطوح بالا است. من این را برای منطقه محرومی که حتی یک طلبه هم ندارد، نمیبرم. این کتاب اصلاً خوانده نمیشود. پس بهتر است که این کتاب را آنجا نبرم. ابتدا کارگروه ارزیاب میروند که ببیند سطح سواد چهقدر است و مثلاً دانشجو دارد، دانشآموز دارد، بالاترین سن و پایینترین سن چهقدر است، اینها را لحاظ میکنیم. جدای از این موارد مراقبیم که کتب ضالّه و نامناسب داخل کتابهای ارسالی به روستاها نباشد.
با اینحساب یعنی منبع اصلی تأمین کتاب شما مردم هستند؟
مردم خیلی ما را در این مسئله شرمنده کردهاند. ما نمیدانیم که مردم از کجای ایران برای ما کتاب فرستادهاند ولی این اعتمادی که به ما از روز اول کردند، برای ما خیلی خوشایند است. ما هیچ عقبهای نسبت به کتابخانه نداشتیم. ما میخواستیم که یک کار بکر انجام بدهیم. به نظر من کار بکری بود چون کسی این کار را انجام نمیداد و هیچ عقبهای هم برای این کار وجود نداشت که بگویم خب مثلاً فلان گروه یک کاری مشابه آن کرده است، من هم یک کپی از روی آن انجام بدهم. مردم به ما اعتماد کردند و 100 هزار جلد کتاب ما دادند. 100 هزار جلد کتاب، اندازه یک استادیوم آزادی است که تماشاگر میآید و تو باید این 100 هزار جلد کتاب را مدیریت کنی و درست و به جا برسانید. این خیلی مهم است. مردم تا همین امروز خیلی ما را حمایت کردند. سیستم کامپیوتر، میز، صندلی و خیلی چیزها را به ما دادند و همچنان این داستان ادامه دارد.
تاکنون چند کتابخانه در کشور تأسیس و تجهیز کردهاید؟
در این هفتسال ما 9 کتابخانه زدهایم. شاید بگویید که این تعداد کتابخانه کم است، ما فقط سالهای اول داشتیم این تفکر را در بین مردم ایجاد میکردیم که کتاب هم اولویت است و باید در سبد آن خانواده باشد. کمکرسانی فقط ماکارونی و نان و مواد خوراکی نیست. هرچند که ما آنها را هم داریم. گروه جهادی شهدا، صرفاً به کتابخانه محدود نمیشود. کتابخانه یکی از زیر شاخههای کاری ماست. ما بحث محرومیتزدایی را فقط در بحث کتابخانه زدن، نمیبینیم امّا تأکید بالایی روی این موضوع داریم. بعضی از روستاها هستند که این فضا و بستر را ندارند که در آنها کتابخانه احداث شوند. در این روستاها ما در هر خانههای مردم میرویم و به آنها کتاب میدهیم. کتابهایی که به هر خانواده داده میشود، با کتابهای همسایه متفاوت است. به آنها میگوییم این کتاب را خواندی، با همسایهات عوض کن. بعد آنها احساس نیاز میکنند. وقتی شما تعدادی کتاب بخوانید، تشنه کتاب میشوید که آن را به دست بیاورید ولی در منطقه کتابخانه نیست. بعد اعلام نیاز میکنید که میشود اینجا هم یک کتابخانه احداث شود؟
برنامهای برای ادامۀ این روند یعنی راهاندازی کتابخانههای روستایی دارید؟
در سال جاری قصد داریم که 5 کتابخانه دیگر احداث کنیم. اگر نشد و نتوانستیم این 5 کتابخانه را احداث کنیم، حتماً 2 کتابخانه راهاندازی میکنیم. ما این مسئله را بلندمدت و کوتاهمدت میبینیم. تأسیس 2 تا از کتابخانهها قطعی است. جا و فضای آن مشخص شده است. اگر مردم تمایل دارند و ما را لایق میدانند، میتوانند در این مسیر همراه ما باشند. چه از طریق اهدای کتاب و چه با کمک مالی و تجهیزاتی. مردم خیلی از ما جلوتر هستند. یعنی وقتی ما یک فراخوان میزنیم که میخواهیم در فلان مکان کتابخانه بزنیم، نگفته مردم کمک میکنند. فقط من باید یک جا را آماده کنم کتابها و وسایل را دپو کنم که خودش یک مشکل بزرگ است. یکبار 20هزار جلد کتاب اهدایی مردم را در خانهمان نگهداشته بودم تا مقدمات ارسال به کتابخانۀ مورد نظر فراهم شود.
خداراشکر مردم پای کار هستند. ما فردی را داریم که 1000 تومان برای ما واریز میکند. به نظر ما این 1000 تومان خیلی باارزش است. ما گزارش تأسیس کتابخانه را به فردی که 2000 جلد کتاب داده است میدهیم به کسی که یک جلد کتاب داده است هم همان گزارش را میدهیم. هیچ فرقی بین آنها نمیگذاریم. ما دنبال مبالغ و رقم اینها نیستیم. دنبال مشارکت عمومی هستیم. در این حوزه بچههای رادیوفرهنگ، بخش کتابشان خیلی به ما کمک کردند. ما به دورترین منطقه ایران هم که میرفتیم یک تیم برای پوشش زندۀ افتتاح کتابخانهها میفرستادند. این برای ما خیلی باارزش بود. من باید واقعاً از آقای دکتر حبیبی تشکر کنم. میگفت این کاری که شما دارید میکنید را باید یک بنیاد یا نهاد دولتی انجام بدهد. وقتی این کار را یک گروه جهادی برعهده گرفته، من هم وظیفه دارم که کارش را پوشش بدهم. واقعاً وقتی پوشش دادند کمکهای مردم بیشتر شد.
در این سالها از دولتیها و نهادهای مسئول هم کمک گرفتهاید؟
به خیلیها مراجعه کردیم؛ نهاد کتابخانهها، مؤسسه خانه کتاب، وزارت ارشاد، ناشرین و امثالهم. نهاد کتابخانهها زمان آقای مختارپور دو تا کارتن کتاب به ما داد. یعنی جفتش با هم 500 جلد کتاب هم نشد. یک درخواست هم زمان آقای مختارپور نوشتیم که دو سال بعد به آن پاسخ داده شد. یعنی زمانی که آقای رمضانی جای ایشان آمدند و 7 کارتن کتاب به ما دادند. در مجموع نهاد کتابخانهها 9 کارتن کتاب به ما داده است. از ارشاد هم سال 1401 توانستیم یک حوالۀ ده میلیون تومانی بگیریم که آن هم شد دو تا کارتن کتاب. ما کل آن مبلغ را کتاب کودک و نوجوان گرفتیم. چون کتاب کودک و نوجوان در بین کمکهای مردمی خیلی کم است و روستاهای محروم بیشتر در این حوزه از ما درخواست کتاب میکنند. این مسئله برای ما یک دغدغه مهم است چونکه بچه از کودکی رشد پیدا میکند و ما اگر بتوانیم شاکله ذهنی کودک را درست شکل بدهیم، تا ثریا دیوار کج نمیرود! زمان خود ما اصلاً کتابخانه در مدرسه وجود نداشت. آدم این کمبود را در جامعه حس میکند. در مجموع کمک دولتی به ما شد 11 کارتن کتاب. شما بگویید در هر کارتن دویست جلد کتاب بوده است. تقریبا 2200 جلد کتاب میشود. به نظر من الان ساخت ساختمان، خیلی راحتتر از ساختن کتابخانه است. زیرا هیچکس پایکار ساختن کتابخانه نمیآید.
در پایان نکتهای اگر مغفول مانده بفرمایید و اگر حرفی نیست شما را به خدای بزرگ بسپاریم.
یک نکتهای را اگر بشود بگویم. وقتی که ما یک کتابخانه را میزنیم و تمام میشود، دوستان تماس میگیرند که چرا شما به ما نگفتید؟ من میگویم این نامه ماست به مجموعه شما. چگونه باید به شما میگفتیم؟ بعد من میدانم شما در انبار ساختمانتان 100 قفسه کتاب داری ولی وقتی میآیم میگویی قفسه نداریم! دیگر بعد از 7 سال تجربه و تأسیس 9 کتابخانه میدانم کجا، چه چیزی دارد.
من برای استفاده شخصی خودم که نمیخواهم. تعدادی از این کتابخانهها را ما در زمان کرونا زدیم. خیلیها ما را مسخره میکردند که مردم نان ندارند آن وقت شما کتابخانه میزنید؟ ما میدانستیم که بالاخره کرونا تمام میشود ولی کتابخانهها میمانند و همین هم شد. ما از هیچ نهادی هیچچیز نمیخواهیم. آن قدر این مردم با درک و شعور و فهم هستند و پایکار هستند، اصلاً کار به اینجا نمیرسد که من برای کمک به نهادهای دولتی بروم. آن اوایل ما مجبور بودیم بهخاطر اینکه کار را راه بیندازیم به نهادهای دولتی رو بزنیم. الان مردم لطف دارند به گروه ما. هم شناختهتر شدهایم و هم شکل کار ما و بازخورد آن را دیدهاند و خودشان آمدهاند پایکار. تنها دغدغه ما کتاب کودکان و نوجوان است. اگر مردم بتوانند در این زمینه به ما کمک کنند، یک بار بزرگی را از روی دوش ما برداشتهاند. کتابهای کودک و نوجوان خیلی گران هستند. ما با 10 میلیون توانستیم 400 جلد کتاب تهیه کنیم. ما این 400 جلد را میتوانیم در یک کتابخانه بگذاریم. چون یک سری از کتابها کتاب رده سنی الف است، برخی رده سنی ب است. برخی کتب رنگآمیزی است.
امیدواریم مردم مثل همیشه امسال هم در پویش نذر کتاب ما شرکت کنند تا به اهدافمان یعنی تأسیس پنج کتابخانه برسیم.