گروه تجسمی هنرآنلاین، این مجسمه‌ها در اشکال و اندازه‌های مختلف،تنش میان انسان و غیرانسان، جسم و غیرجسم را به نمایش می‌گذارند و در عین حال سادگی‌شان را حفظ کرده‌اند. آثار ابراهیمی فراتر از نمایش صِرف هنری هستند و تجربه‌ای جذاب و فراگیر را برای بیننده خلق می‌کنند که ادراکات او را به چالش می‌کشند و در عین حال رازآلود به نظر می‌رسند.

 زبان مجسمه‌سازی فرمال

از رهگذر پرسه زنی در نمایشگاه اخیر آصف ابراهیمی، اولین جنبه‌ای که نظر بیننده را جلب می‌کند، تسلط این هنرمند بر استفاده از فضای منفی است. در تمام مجسمه‌ها، کاربرد حفره‌ها و خلاء ،نقش محوری دارد و تعامل میان جسم و فضای خالی را سبب می شود. این استراتژی طراحی که آشکارا یک سنّت مدرنیستی است، بازتاب‌دهنده علاقه ابراهیمی به فُرم به مثابه یک رابطه پویا میان حضور و غیاب است. انگار مجسمه‌ها نه تنها از بیننده می‌خواهند که به حضور فیزیکی شان توجه کنند، بلکه از او می‌خواهند که آنچه که گم شده و مکتوم است را نیز در نظر بگیرد. شکاف‌ها در این آثار که اغلب به طور یکپارچه از بخشی به بخش دیگر جریان دارند، به نظر می‌رسد که بار عاطفی خاصی را به دوش می‌کشند و به شیوه ای ظریف موضوعاتی همچون خواسته‌ها، فقدان و گذار را تداعی می‌کنند.

سیالیّت و انحنا در آثار، بلافاصله جستجوی هنرمند را برای فرم‌های ارگانیک یادآور می‌شود که از انسان گرفته تا اشکال سیال حیوانی را در بر می‌گیرد. استفاده ابراهیمی از منحنی‌ها و خطوط برجسته، این ایده را تقویت می‌کند و نه‌تنها پیچش‌های بدن انسان بلکه حتی حرکت موجی شکلِ نیروهای طبیعی مانند باد یا آب را نیز القا می‌کند. مجسمه‌ها به گونه‌ای به نظر می‌رسند که در حالتی معلّق گونه قرار دارند،گویی زمان منجمد شده و بیننده را دعوت می‌کنند تا به حرکت خاموش در دنیای مادی فکر کند.

ابراهیمی1

 مینیمالیسم با عمق عاطفی

مجسمه‌های ابراهیمی به‌ظاهر مینیمالیستی هستند.حتی در نگاه اول، برخی از آنها ممکن است ساده و تقریباً کودکانه به نظر برسند؛ اما هنگامی که دقیق‌تر مشاهده می‌شوند، پیچیدگی عاطفی آثار به وضوح مشهود است. شکل‌های نرم و تقریباً اسکلتی ، نوعی تنش میان سادگی و پیچیدگی می‌آفرینند. بیننده در ابتدا ممکن است قطعات را سبُک و بی‌وزن ببیند، اما در عین حال به دلیل استحکام خود، با وجود ظاهری ظریف، حسّ قدرت را تداعی می‌کنند. استفاده از گچ یا سنگ سفید سرد، شدت خاصی به مجسمه‌ها می‌بخشد که آن‌ها را به موجوداتی فراتر از سطح بصری‌شان بدل می‌کند. بافت نرم ماده، تضاد بین سادگی شکلی و پیچیدگی مفهومی زیرسطحی را برجسته می‌کند.

تنش بین استحکام و ظرافت، به‌طور مداوم در این آثار مشهود است. این حجم ها به نظر سبُک می آیند، زیرا بر روی پایه‌های کوچک و باریک ایستاده‌اند که ظاهراً آن‌ها را در معرض سقوط قرار می‌دهد. با این حال، این ظرافت را قدرت و زیبایی فرم‌ها متعادل می کند. تضاد میان این دو ویژگی،حرکت ظریف در برابر حضوری صُلب و قوی به مجسمه‌ها جذابیت خاصی می‌بخشد. سادگی‌شان، پیچیدگی‌های عاطفی‌شان را پنهان می‌کند و بیننده را دعوت می‌کند تا لایه‌های معنا را در عمق سطح اثر کشف کند.

 تأثیر سوررئالیسم و مدرنیسم

آثار ابراهیمی پیوندی عمیق با سوررئالیسم و مدرنیسم دارند، به‌ویژه از طریق انتزاع و دگرگونی فرم انسان. شکل‌های توخالی که در برخی از مجسمه‌ها دیده می‌شوند، یادآور جهانی غیرواقعی و خیالی هستند. این اشکالِ پیچیده و تحریف‌شده به نظر می‌رسد که در لحظه‌ای از حرکت، در حالی که کاملاً انتزاعی هستند، آزاد از قیود واقعیت باشند و همین انتزاع از واقعیت، باعث ایجاد حسّی از ابهام می‌شود. 

فراموش نباید کرد که این مجسمه‌ها، تنها بازنمایی فرم انسانی نیستند؛ بلکه فراتر از این ویژگی رفته و انتزاعی می‌شوند و همین، امکان تفسیرهای متعدد را فراهم می‌آورد.

این انتزاع مشابه با آثار مجسمه‌سازان مدرنیستی مانند هنری مور یا باربارا هپورث است که همچنین از فرم‌های ارگانیک و سیال برای بیان احساسات و حرکت در بدن انسان استفاده می‌کردند. به نظر می‌رسد ابراهیمی همچون آنها، در حال کار کردن در چارچوبی است که از سادگی فرم‌های انسانی برای بیان تجربه انسانی مدد می جوید.با این حال، برخلاف آثار مور یا هپورث که اغلب حسّ استقرار و استحکام را منتقل می‌کنند، آثار ابراهیمی سیّال‌تر به نظر می‌رسند و گویی در حال حرکت هستند.در واقع می توان گفت که این مجسمه‌ها، از فرم‌های مدرن دور می‌شوند و به سوی ترکیب بندی های معاصر حرکت می کنند.اما آنچه در این آثار برجستگی دارد، ابهام موجود در فرم‌هاست. آثار ابراهیمی به نظر می‌رسد از تفسیر مستقیم فرا می روند و در انتزاعی خاص باقی می مانند؛ به‌طوری که نگاه بیننده را بیشتر به خود جلب کرده و پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند که پاسخی قطعی برای آنها وجود ندارد. برخی از این فرم‌ها شکسته و ناقص به نظر می‌رسند، و برخی دیگر در یک توالی ناتمام به هم پیوسته‌اند. این شکاف فرم‌ها می‌تواند به‌عنوان نشانه‌ای از تجربیات گسسته و پراکنده انسانی در نظر گرفته شود، و روایتگر تناقضات بین بدن، ذهن و روح در دنیای مدرن باشد.

ابراهیمی

 بافت‌ و متریال

یکی دیگر از ویژگی‌های مهم مجسمه‌های ابراهیمی استفاده از بافت است. در حالی که سطح نرم بسیاری از آثار، ظاهر آن‌ها را تمیز و صیقلی می‌کند؛ عدم یکنواختی‌های بافتی، دعوت بیننده برای لمس کردن آنها است. برخی از نواحی ،قدری زبرتر هستند، و همزمان ردّی از دست هنرمند در خود دارد. این نواقص کوچک (چه در ناصافی‌های فرم یا در ساییدگی‌های ماده) حس دستی انسانی را که در پسِ اثر قرار دارد، تقویت می‌کند و ارتباط عاطفی بین بیننده و اثر را افزایش می‌دهد.

جالب است که در برخی آثار، رنگ‌های کوچکی به چشم می‌خورد، مانند رنگ آبی خاکی در یکی از آثار اخیر، که تغییر ملایمی در پالت رنگی ایجاد می‌کند و با تِم تک‌رنگ غالب،در تضاد است. این تغییرات جزئی در رنگ، توجه‌ها را به مراحل مختلف تکامل اثر جلب می‌کند. این تغییر از سفید خالص به رنگ‌های تیره‌تر و مات ممکن است اشاره‌ای به جستجوهای هنرمند در مورد معنی این فرم‌ها در حوزه هنر و فراتر از آن باشد.

 مفهوم بدن انسان در حرکت

نحوه برخورد ابراهیمی با فرمِ انسانی به‌ویژه جالب توجه است؛ زیرا مفاهیم سنّتی از بدن در مجسمه‌سازی را به چالش می‌کشد. او به‌جای نمایش بدن در فرم‌های معمول و قابل‌شناخت، آن را به شکل‌های سیال و جداشده انتزاعی تبدیل می‌کند که احساس انرژی و حرکت را القا می‌کند. این حرکت تنها فیزیکی نیست، بلکه به دنیای روانی و عاطفی نیز کشیده می‌شود. برخی از این فرم‌ها حالات رقص، مبارزه یا پرواز را نشان می‌دهند—هر حرکت به نوعی از وجود اشاره می‌کند که فراتر از بازنمایی جسمانی بدن انسان است.

بیننده به تفکر در حالت‌های عاطفی این فرم‌ها دعوت می‌شود، که کمتر مانند مجسمه‌های ثابت و ایستا و بیشتر شبیه به بازتابی از لحظه‌ای در زمان به نظر می‌رسند.هنرمند روی فاصله میان بدن و حرکت آن‌ها تاکید کرده است، گویی مجسمه‌ها تکه‌هایی از یک روایت بزرگتر و غیرقابل‌دسترس هستند. حس تنهایی در این مجسمه‌ها از طریق انزوای هر فرم،به‌شدت احساس می‌شود و به نظر می‌رسد در آن‌ها چیزی فراتر از بدن‌های مجرد وجود داشته باشد.

مجسمه‌های آصف ابراهیمی با فرم به‌گونه‌ای برخورد می‌کنند که از انتزاع صِرف فراتر می‌روند. این آثار چیزی بیش از بازنمایی صِرف بدن انسان یا طبیعت هستند.در حقیقت تجسم‌هایی از حالت‌های روانی، حقیقت‌های عاطفی و پیچیدگی‌های تجربه انسانی به‌شمار می‌روند. با تحریف فرم انسانی و تاکید بر قدرت فضای منفی، هنرمند بیننده را به یک گفت وگوی درونی دعوت می‌کند که درباره حضور، غیبت و جستجو برای معنا است. در این آثار کیفیتی رازآلود وجود دارد،از آن رو که با هر نگاه جدید، لایه‌های بیشتری از معنا را فاش می‌کند و تفسیرهای بی‌پایانی را می‌طلبد. مجسمه‌های ابراهیمی از طریق سادگی، بافت و زیبایی‌شناسی به کارگرفته شده در آنها، نوعی دعوت به تفکر و واکنش عاطفی هستند و همین،جایگاه او را به‌عنوان یک هنرمند معاصر که مرزهای انتزاع را در می نوردد، تثبیت می‌کشند.

سودابه سوادکوهی(پژوهشگر حوزه هنرهای تجسمی)

انتهای پیام