گروه تئاتر خبرگزاری هنر ایران: نمایش «سی و یک رویا» به نویسندگی و کارگردانی جواد مولانیا در خرداد 1403 به روی صحنه تماشاخانه ملک رفت. مولانیا که چندی پیش نمایش«از او خبری نیست» را اجرا کرد و با استقبال مخاطبین مواجه شد، بار دیگر در این نمایش به مسئله مهاجرت پرداخته است.
«سی و یک رویا» قصه زندگی احمد و مینا است که تصمیم به مهاجرت دارند و در این مسیر درگیر حوادث تلخی میشوند.
به بهانه این نمایش، در خبرگزاری هنرآنلاین میزبان جواد مولانیا کارگردان اثر و هومن کیایی بازیگر نقش«احمد» بودیم و با آنها درمورد این نمایش و دیگر مسائل پیرامون آن به گفتوگو پرداختیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید؛
نمایش «سی و یک رویا» به مسئلهای اجتماعی میپردازد که در خاورمیانه با آن مواجه هستیم و آن رویای رفتن و مهاجرت است. چطور شد که این سوژه را انتخاب کردید و آیا این داستان و شخصیتهایش برای شما ما به ازای حقیقی داشت؟
جواد مولانیا: مهاجرت برای من مسئله عجیب و جذابی است.از این جهت که اهالی خاورمیانه به دلایل مختلفی از جمله فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گاهی حتی به غلط سودای مهاجرت را دارند. شخصیتهای نمایش من ما به ازای واقعی نداشتند. دغدغه اولیه من هم مهاجرت نبود؛بلکه این بود که یک مردی همسر خود را میکشد. بعد در چرایی این قتل، مسئله مهاجرت را مطرح کردم. معمولا اولین چیزی که در کشته شدن یک زن توسط همسرش به ذهنمان میآید مسائل اخلاقی است که من هیچوقت دوست ندارم وارد آن شوم و تا کنون در نمایشهایم، آدمها از لحاظ اخلاقی سالم بودند.
این دغدغه از جایی در من شکل گرفت که من روزی متوجه شدم هیچ دوستی ندارم و همه دوستانم مهاجرت کرده بودند. از نظر من مهاجرت آدمها بسیار غمانگیز است. اگرچه که مهاجرت در ادیان مختلف و اسلام توصیه شده اما وقتی به ناچار اتفاق بیافتد دیگر خوشایند نیست. به ویژه این که چیزهایی را جا میگذارند؛ خانواده، کوچه و محله، درختان و حتی رنگ و عطرها. من وقتی با دوستانم حرف میزنم متوجه میشوم که مسائل آنها مسائل کوچکی است و دلشان برای چیزهای کوچک تنگ میشود. برخی چیزها دیگر تکرار نمیشوند. حتی اگر تکرار شوند هم باز آن حسی که در وطن را دارید، نخواهید داشت. مثل غذایی که در رستوران ایرانی در خارج از کشور میخورید اما مزه آن غذا در ایران را نمیدهد. جغرافیا و اقلیم به هر چیزی یک هویت جدید میدهد.
در نمایش قبلی که «از او خبری نیست» بود بیشتر به آن پرداختم و در آن به نوستالژیها پرداختم.
مسئلهای که در «سی و یک رویا» به آن میپردازیم، یک مسئله انسانی است. در سالهای اخیر افراد زیادی در حین مهاجرت غیرقانونی کشته شدند و در میان آنها کودکان هم بودند؛ کودکانی که خودشان تصمیم نگرفته و قربانی تصمیم پدر و مادرش شدهاند.
نمایش شما در نفی مهاجرت است؟
جواد مولانیا: نمیتوانم بگویم که باید یا نباید مهاجرت کرد. مهاجرت اشتراکات کمی دارد و تفاوتهای بسیار. ممکن است برای کسی خوب باشد و برای کسی هم نه. کاملا نظر شخصی است اما من احساس میکنم مهاجرت ریشه آدمها را کمی سست میکند. متنی را دارم مینویسم که در آن فرد میگوید که دلم میخواهد صبح با صدایی از کوچه که فارسی حرف میزد بیدار شوم.
برای ما که در خاورمیانه زندگی میکنیم مهاجرت چیز سختتری است. چرا که ما باید از خاورمیانه به اروپا برویم و فاصله زیادی داریم.
«سی و یک رویا» و « از او خبری نیست» جهان مشترک و شبیه به هم دارند؟
جواد مولانیا: شباهتشان در این است که من آنها را نوشتم و در آنها به دغدغههای خودم، دوستانم و اطرافیانم است. اساسا درمورد چیز دیگری بلد نیستم حرف بزنم.
آقای کیایی، درمورد کاراکتر«احمد» برایمان بگویید که چطور تلاش کردید به آن نزدیک شوید؟
هومن کیایی: همیشه وقتی قصهای را میخوانم، با فضای آن درگیر میشوم. در «سی و یک رویا» جواد مولانیا دنیای متفاوتی را برای من تصویر کرد.در نمایش «از او خبری نیست» ما یک مهمانی داشتیم که به صورت خطی روایت میشود و در یک لحظه زمان متوقف میشود و ما وارد درونیات آدمها میشویم و خنده و اشک با همدیگر است. اما در «سی و یک رویا» ما در یک بیزمانی و بیمکانی روبرو هستیم. مانند یک پازل است که در آن غرق میشویم. من گاهی فکر میکنم که اگر کاراکتر علی «از او خبری نیست» با احمد «سی و یک رویا» آشنا میشد، شاید احمد مرتکب قتل نمیشد. علی کاراکتری بود که شوریدگی پشت سر گذاشته و به آرامش و خلوت درونی رسیده است اما احمد در تلاطم شدیدی است و مدام لطمه میخورد.
به کاراکتر احمد حق ندادید؟
هومن کیایی: نمیتوانم کاراکترم را قضاوت کنم. چرا که اگر قضاوت کنم نمیتوانم بازی خوبی ارائه دهم. قضاوت کردن کاراکتر، لحن میآورد و من نمیخواهم با لحن خاصی خوانده شود. میخواهم در جایگاه کاراکتر آن چیزی باشم که در لحظه برایش اتفاق میافتد.
کار کردن با آقای مولانیا چگونه است؟ آیا این گونه هستند که دست شما را باز بگذارند؟
هومن کیایی: جواد در پذیرش پیشنهاد بسیار باز برخورد میکند و بازیگر را آزاد میگذارد. بسیاری از کارگردانان ذهنشان خطکشی شده است. جواد اما با این که در ذهن خودش ایده دارد میگذارد بازیگر هم با نقشش کلنجار رود و پیشنهاد دهد. سعی میکند که ایده خود و ایده بازیگر را به همدیگر نزدیک کند و اگر احساس کند که پیشنهاد بازیگر از پیشنهاد خودش بهتر است، به راحتی میپذیرد.
کنار جواد یک ندانستنی را تجربه کردم. او مدام درحال کشف کردن است و در تصویر ذهنی که از نمایش دارد را به مرور تکمیل میکند. تجربه عجیبی است که وارد یک کشف و شهود میشوی؛ وارد یک تاریکی که از آن نمیترسید.
جواد مولانیا: من یک بستری را آماده میکنم و از بازیگر میخواهم خودش درون آن کار کند و بعد قیچی هرس دستم است و آن را اصلاح میکنم. مگر این که از لحاظ فنی چیزی باشد که لازم باشد نظر من اجرا شود. هر بازیگری شیمی خود را به کاراکتر وارد میکند. برای من جالب است که بازیگر با کاراکتری که من نوشتم چطور برخورد میکند. گاه حتی بازیگر اشتباه میکند اما حتی اشتباه او به من ایدهای برای بازنویسی میدهد. در زمان کارگردانی گاه همه چیز برای من شکل بازیگوشی پیدا میکند.
احساس نمیکنید که لحن کاراکتر «مینا» با «احمد» متفاوت است؟
جواد مولانیا: درست است. هر بازیگری با خود لحن و تجربهای را میآورد. من نمیخواستم که این دو لحن را شبیه همدیگر کنم. در زندگی حقیقی هم با یکدیگر متفاوتاند. اصولا بازیگران را تغییر نمیدهم با تغییر عجیب و غریب چندان موافق نیستم. چرا که ما قرار نیست شعبده بازی کنیم. مگر این که یک کار فانتزی قرار باشد انجام دهیم.
این تفاوت لحن را از روز اول به آن آگاه بودم. خانم هاشمی از نوع تئاتر دیگری میآیند و هومن هم از نوع دیگری. اما لحن هردو جذاب است. در زندگی حقیقی هم زن و شوهرها لحن و ویژگی متفاوتی دارند و زیست خود را دارند.
هومن کیایی: البته این دو کاراکتر در ابتدای نمایش تقریبا حال شبیه به همدیگر دارند اما به مرور احمد از آن فاصله میگیرد. نکته دیگر این است که مینا زنده نیست و طبیعتا میتواند بیان متفاوتی با احمد داشته باشد.
جواد مولانیا: درست است. اگر دقت کنید حتی مینا حرکات خاصی دارد و نوع بازی خانم هاشمی به این کاراکتر کمک کرد.
برخی از بازیگرانی که در «سی و یک رویا» هستند، در اثر «از او خبری نیست» هم حضور داشتند. علت خاصی داشتید که از همان بازیگران استفاده کردید؟ اساسا شما به کار با گروه یکسان اعتقاد دارید؟
جواد مولانیا: برای من کار گروهی ایدهآلترین بخش ایجاد یک اثر هنری است و همیشه دوست داشتم که با یک گروه کار کنم اما نمیتوانم از بازیگران بخواهم که این سازگاری را داشته باشند. چرا که دو مسئله وجود دارد؛ اول این که ممکن است بازیگر سر کار دیگری باشد و دوم این که ممکن است بازیگر آن نقشی را که برایش نوشتم دوست نداشته باشد. در این نمایش هم سعی کردم همان بازیگران را بیاورم و حتی برایشان نقش نوشتم. تجربه کار قبلی خوشایند بود و در پشت صحنه حال خوبی داشتیم و خواستم دوباره آن تکرار شود. معمولا کار من بیشتر از این که حرفهای باشد، به خانواده نزدیک میشود و همه با یکدیگر زندگی میکنند. برای من بازیگری جذاب است که در گروه زندگی کند و زیست او در پشت صحنه برایم مهم است.
در شرایط فعلی داشتن گروه شدنی است؟ چون معمولا گروه بعد از مدتی از هم میپاشد.
جواد مولانیا: این مسئله ربطی به تئاتر ندارد. این مرتبط با سیستم ذهنی ما است که چندان اهل کار گروهی نیستیم. حتی در ورزش هم که یک تیمی قهرمان میشود، سال بعد مربی و برخی از بازیکنها میروند. ما در نگه داشتن هر پدیده موفقی، ما ناموفق هستیم. کار تیمی در ایران شکل نمیگیرد و زود از بین میرود و زود خسته میشویم. تفکر تیمی باید در کشور ما جا بیافتد.
من اما کار گروهی را دوست دارم و شدنی هم هست اما آدمها باید از منیت خود گذر کنند و مثلا بازیگر باید بپذیرد اگر در کاری نقش اصلی است، نباید انتظار داشته باشد در کار بعدی هم نقش اصلی باشد. در سرزمین ما متاسفانه فرد مهم است و نه پروژه. به این فکر نمیکنیم در یک تیمی اگر یک فرد دیگر نباشد، چه باید کرد. به همین دلیل است که ناگهان با رفتن یک فرد گروه فرومیپاشد.
هومن کیایی: در زندگی عادی هم این مسئله وجود دارد. مثلا در قدیم قابلمه پارتی داشتیم که هر خانواده برای میهمانی غذای خودش را میآورد اما چندان دوام نداشت و بعد از چندماه ازبین میرفت.
در کار تئاتر هم همین گونه است. نکته دیگر این که نباید مسائل را شخصی ببینیم و قدرت تفکیک داشته باشیم. مثلا من اگر با جواد دوست هستم، در کار او کارگردان است و باید به نکات او گوش کنم. اگر ایرادی از بازی میگیرد، به منِ هومن توهینی نمیشود. باید قدرت تفکیک داشته باشیم. ما حتی این نداشتن قدرت تفکیک را در پدر و مادرها داریم که فراموش میکنند که علاوه بر نقش پدر و مادری، خودشان هم وجود دارند که نباید از خود غافل شوند.
معمولا بازیگران، گاهی فکر کارگردانی به ذهنشان خطور میکند. آقای کیایی شما تا به حال به فکر کارگردانی افتادید؟
هومن کیایی: در زندگی من همه چیز باید درست انجام شود و نظم خودش را داشته باشد. من در بازیگری هنوز با خودم دعوا دارم که آیا واقعا در قیاس با دیگران و حتی بازیگران جهانی، بازیگر خوبی هستم؟ تازه این واکنش به حرفهای است که چندین سال آن را کار میکنم. اگر بخواهم وارد کارگردانی شوم که دنیای جدید و تازهای است که با آن فاصله دارم. کارگردانی سواد زیاد و بعد یک توانایی برای مدیریت فنی و اجتماعی گروه میخواهد.
در کاراکتر احمد هم این قیاس وجود دارد که من بهتر بازی میکنم یا فلان بازیگر. آیا بخشی از خودتان را وارد این نقش کردید؟
هومن کیایی: آن جا مقوله دیگری است. احمد درحال تلاش برای رسیدن به نقش است و به آن نمیرسد و آن سرخوردگی است که او را به آن جمله میرساند.
در «سی و یک رویا» هم مانند کارهای پیشین از موسیقی زنده استفاده کردید. علت آن چیست؟
جواد مولانیا: به شدت ساز و موسیقی زنده را دوست دارم. خود نشستن نوازندهها و اجرای آنها یک پرفورمنس است و در کنار تئاتر که هردو زنده هستند، برایم جذاب است. استفاده از آن به لحاظ هزینه استفاده از اجرای زنده موسیقی، به صرفه نیست اما به لحاظ حس و حال به صرفه است.
چندسال پیش، برنامهای را تحت عنوان«4،3،2،1» اجرا میکردید که بعد از چندفصل دیگر پخش نشد. چطور شد که این اتفاق افتاد؟
جواد مولانیا: این برنامه هفت فصل تولید شد و برنامه شریفی بود که مخاطبین آن را دوست داشتند.این برنامه شبیه دانشگاه بود که داوران آن از اساتید برجسته و درجه یک بودند. در آن دوره تلویزیون گفت که بودجه برای ساخت این برنامه ندارد؛ درصورتی که این برنامه بسیار برنامه ارزانی بود. گفته بودند که اسپانسر پیدا کنید و خب اسپانسر هم نمیآمد برای چند جوان ناشناخته سرمایهگذاری کند. مسئله دیگر هم این بود که دیگر از یک جایی به بعد گروه ناامید شد. هنوز هم که هنوز است خیلیها از من سراغ این برنامه را میگیرند.
شما برنامه شبهای هنر را هم اجرا میکردید. چرا دیگر برنامه تخصصی هنر کمتر شده است؟
جواد مولانیا: اکنون بیشتر برنامهها به صورت شو است و بیشتر سرگرمی است. دیگر رسالت خود را که آموزش است از دست داده است و فضای تخصصی ازبین رفته است. درصورتی که مردم همچنان از این دست برنامهها استقبال میکنند. اما تلویزیون فکر میکند چندان نیاز نیست و به جایش برنامه بزرگتر با حضور سلبریتی میسازد تا تیم سازنده کسب درآمد بیشتری داشته باشد. اما در برنامه «4،3،2،1» ما تهیهکننده شریفی داشتیم که اکنون بازنشسته شده است. آقای مروی تهیهکننده قدیمی بود که دغدغهاش این برنامه بود و هدفش مسئله مالی نبود. حتی به ایشان پیشنهاد شد که این برنامه در شبکه دیگر اجرا شود اما ایشان میگفت که این افراد علمی را نه شبکه دیگر قبول میکند و نه خودشان قبول میکنند. این افراد به واسطه این که شبکه فرهیختهای است آمدند.
اگر به شما پیشنهاد اجرا شود، میپذیرید؟
جواد مولانیا: اگر برنامه خوبی باشد و سواد آن را داشته باشم، بله.
یعنی در فضای قهر با تلویزیون نیستید؟
جواد مولانیا: خیر؛ اصولا اهل قهر نیستم. سال گذشته دو برنامه از شبکه یک و شبکه سه به من پیشنهاد شد اما اصلا برنامه من نبود و سواد آن را نداشتم. شاید دیگران بپذیرند اما من نه. اجرا کمی جایگاه خود را از دست داده است. اکنون بیشتر جلوی دوربین میروند و حرف میزنند اما در گذشته مجری باید به موضوع برنامه اشراف داشت و خودش به مخاطب چیزی اضافه میکرد. میتوان گفت اکنون بیشتر گرداننده هستند نه مجری.
آقای کیایی، بسیاری از دوستان شما به سینما و نمایش خانگی رفتند. آیا این فضا وسوسهتان نمیکند که از وسواس و گزیدهکاری بپرهیزید؟
جواد مولانیا: چیزی که درمورد هومن کیایی وجود دارد، این است که او با گزیدهکاری و نپذیرفتن هر کاری زندگی سختی را میگذراند. سخت از نظر اقتصادی نه؛ بلکه از لحاظ روانی سخت میشود. اما برای من قابل احترام است و من زیست او را میشناسم. ما قرار بود مجددا «خبری از او نیست» را اجرا کنیم و هم زمان نمایش« سی و یک رویا» را تمرین کنیم اما او گفت برایش سخت است و نمیتواند هم زمان این دو را انجام دهد. اکنون بازیگرانی را داریم که هم زمان چهارتا نقش بازی میکنند و همه هم شبیه هم هستند. حتی گریمهای شبیه به هم دارند. البته که این افراد هم قابل احترام هستند اما هومن این گونه نیست و این برای من جذاب است. او ساعتها کار میکند و اولین نفر میآید و آخرین نفر میرود. امیدوارم به جایی برسیم که آدمی را که به ایدهآلترین شکل رفتار میکند، تشویق کنیم.
هومن کیایی: باید رک بگویم که بازیگر نمیتواند بگوید دیده شدن برایم مهم نیست. چرا که کاری که انجام میدهد در معرض نمایش گذاشتن تمام تواناییهایش است. اما مرز باریکی وجود دارد بین این که دغدغه ما این است که دیده شویم با دغدغه ما این باشد که کجا باشیم. من برایم مهم است کجا باشم. البته که پیشنهادات خوب سریال و سینمایی داشتم که با کار آموزش من در تداخل بود. حتی در زمان فیلم «متری شش و نیم» هم مجبور شدیم که کسی را برای کلاسها کسی را جایگزین کنیم. غیر از تداخل، با تمام احترام به صاحبین اثر، بخشی از آثار پیشنهاد شده را رد کردم چرا که نتوانستم ارتباط برقرار کنم و متوجه شوم که دغدغه خالق اثر چیست. مجموعهای از نقش،قصه و تیم در انتخاب تاثیر دارند. اگر من به سریال و یا تئاتری بروم که که نتوانم با آن ارتباط بگیرم و چرایی آن را بفهمم، تا تمام شود، دق میکنم. چیزی که در انتخاب اثر برایم مهم است، حس درونی و به دور از حساب و کتاب است که متن من را به وجد آورد.
شما با بچههای تئاتر و سینمای دهه شصت کار کردید. این نسل را چگونه میبینید؟ نسلی که شاید چندان در چارچوب نگنجند و خلاقیت خوبی دارند. مثلا شما با سعید روستایی در «متری شش و نیم» کار کردید.
هومن کیایی: من از کار کردن با آنها واقعا کیف کردم. سن لزوما نشان دهنده بزرگتر بودن نیست. این در زندگی و هنر صدق میکند؛ حتی در هنر بیشتر. چرا که در هنر خیلی چیزها به شم هنری و خلاقیت بستگی دارد. مثلا در کار اشکان خیلنژاد، انتخابی که او داشت نشان میداد که در آن موضوع دغدغهمند است. برای من مسئله نبود که کارگردانم خیلی جوان است. بیشتر انتخاب و چرایی کارگردان برایم مهم است. وقتی آدمها از قصه و رویایشان حرف میزنند، آن لحظه متوجه میشوید که آن فرد میخواهد چه کارهایی را انجام دهد و برای آن تلاش کند و من دوست دارم در این رویاسازی و نه رویا پردازی، در ساختن این رویا کنارشان باشم. کارگردانان جوانی که من با آنها کار کردم پر از ایده و جسارت بودند.
کار کردن با سعید روستایی برای شما چگونه بود؟
هومن کیایی: مدل صمیمیت سعید با بازیگرانش متفاوت است اما در عین حال برایش مهم است که چیزی را که میخواهد حتما اجرا شود. مثلا جواد میگوید که نمیدانم دقیقا چه کار کنیم اما با همدیگر کشفش میکنیم که برای من این جذاب است. اما سعید برایش روشن بود چه میخواهد و سعی میکند تو را به آن نزدیک کند. البته من با سعید هم به مشکلی برنخوردم. خوشبختانه من با کارگردانی کار نکردم که با آن به چالش بخورم.
سعید، جنونی که بازیگر برای رسیدن به آن چیزی که میخواهد برسد را درک میکند.
در بحث بازیگری، اکنون در تئاتر شاهد ورود افرادی هستیم که نمیتوان به آنها گفت بازیگر. بعضا حتی خواننده و یا بلاگر اینستاگرامی هستند. شما نگاهتان به این مسئله چگونه است؟
جواد مولانیا: در سالنهای تئاتر به روی همه باز شده است. در گذشته این گونه نبود و زمانی که خودم تئاتر را شروع کردم با این که در این حوزه تمرین کرده بودم از در تئاترشهر نمیتوانستم وارد شوم. اکنون اما این گونه نیست. برخی چهارتا پست بامزه میگذارند و بعد تئاتر بازی میکند و فکر میکند که بازیگر است. من به این فکر میکنم آن کارگردانی که این بازیگر را میآورد آیا کار درستی میکند یا خیر. به هرحال باید بپذیریم که کیفیت یک اثر هنری نسبت به گذشته نزول کرده است. در گذشته برای اجرای یک تئاتر شش ماه تمرین میکردیم. اما اکنون این گونه نیست و حتی صرفه اقتصادی هم ندارد. کارگردان به راحتی بلاگر یا خواننده میآورد و تمام. اما معمولا هم موفق نیستند. متاسفانه آنها هم سلیقه میسازند. قبلا یک شورای کیفی برای انتخاب تئاتر وجود داشت اما اکنون فقط ممیزی وجود دارد. اکنون اولین سوالی که سالنها از شما میپرسند این است که بازیگرتان چه کسی است. اصلا با متن کاری ندارند.
هومن کیایی: من فکر میکنم که عیار بازیگران در طول زمان خودش را نشان میدهد. نیازی نیست که نسبت به این قضیه واکنشی نشان داد. در جهان بازیگرانی بودند که از راه مرسوم وارد بازیگری نشدند اما اتفاقا بازیگر موفقی شدند اما استثناء است. به عنوان بازیگر فقط میتوانم بگویم که این راه من نیست.
جواد مولانیا: نکته دیگر این است که دولتها بر این مسئله بسیار تاثیر گذاشتند. قبلا به گروهها سوبسید تعلق میگرفت و حمایت دولتی داشتند اما الان یا تعلق نمیگیرد یا مبلغ بسیار ناچیز است. ما با سالن خصوصی مواجه هستیم که هزینه آن سنگین است. گروهها برای فروش بیشتر برای این که هزینه را تامین کنند بازیگر خاص یا خواننده روی صحنه میآورد. در این سالها حمایت دولتی کمتر شده در صورتی که در همه جای دنیا تئاتر نمیتواند از لحاظ اقتصادی روی پای خودش بایستد و به همین دلیل از آنها حمایت میشود. مثلا در روسیه بازیگران کارمند هستند و ماهیانه حقوق میگیرند و موظفاند در سال تعدادی کار انجام دهند. اگر در اینجا هم این مسئله ریشهای حل میشد دیگر یک کارگردان تئاتر که هنر خاصی است، مجبور شود فلان شخص را برای فروش بیاورد. ممکن است خودم هم این کار را کنم. گاه حتی تهیهکننده این درخواست را میکند. در غرب هم این اتفاق میافتد اما کمتر است.
اگر این کمک مالی باشد و برای آن بازیگران موظف شوند که کار خوبی ارائه دهند، ناخودآگاه آدمهای اشتباهی که وارد این حیطه شدند، حذف میشوند. از این نظر برای کشور خوب است که سرمایههایش را نمیسوزاند.
هومن کیایی: مخاطب هم بسیار تاثیر دارد و تعیینکننده است.
ما در سینما و تئاتر هیچوقت مقولهای به نام مخاطبشناسی نداشتیم و اساسا نمیدانیم واکنش مخاطبان چیست.
هومن کیایی: ببینید تئاتر در مراحل بعدی قرار میگیرد. به عنوان مثال مخاطبی که کتاب نمیخواند، چقدر ممکن است تئاتر ببیند؟ چقدر موسیقی را میشناسد؟ این که دغدغه آنها چه نوعی از تئاتر است؟ مثلا برخی از دوستانی که با من درمورد تئاتر حرف میزنند، به تئاتری اشاره میکنند که اصلا از یک نوع دیگر است که در دسته تئاتر آزاد است که البته قابل احترام است. توقع مخاطب گاه همان تئاتر آزاد است و شناخت چندان نداشته باشد.
در این سالهای بعد از کرونا وضعیت تئاتر را چگونه میبینید؟
جواد مولانیا: امیدواری که من دارم این است که نسبت به پانزده سال پیش آدمهای زیادی تئاتر میبینند. قبلا اینطور بود که در یک خانواده و فامیل هیچ کدام تئاتر نمیدیدند اما اکنون حداقل یکی از اقوام تئاتر میبیند. این نکته خوشحال کنندهای است که یک خانواده به تماشای تئاتر میآمدند. به نظرم اگر تئاتر به هنری تبدیل شود که آدمهای بیشتری به تماشای آن بیایند، جدیتر و پررونقتر میشود. گرچه ممکن است به سمت عامهپسند شدن برود اما این هم چندان مهم نیست. به هرحال هنر یک سرگرمی هم هست اما تئاتر سرگرمی است که در آن اندیشیدن وجود دارد و اصولا هنر اندیشهورزی است و نباید خاص افراد کمی باشد.
مخاطب تئاتر زیاد شده است اما اگر خوراک نامناسبی به آنها دهیم دو اتفاق رخ میدهد؛ اول این که تعدادشان کم میشود و دوم این که سلیقه تنزل پیدا میکند.
هومن کیایی: موقعیت خوبی است که تعداد مخاطب زیاد شده است و فرصت خوبی است که درمورد آن فرهنگسازی شود و مخاطب شکلهای مختلف تئاتر را بشناسد و سلیقه خود را پیدا کند.
یکی از کارهای جالبی که جواد انجام میدهد این است که آدمهای مختلف میتوانند سر تمرین ما حاضر شوند و آن را ببینند. این خیلی به شناخت مردم نسبت به تئاتر کمک میکند.
جواد مولانیا: چون آموزش برای من مسئله است و دوست دارم به افراد آموزش دهم، این کار را میکنم. به ویژه برای جوانان خوب است تا فضا را ببینند و یاد بگیرند. خودم دوست داشتم در جوانی چنین موقعیتی برای خودم بود.
نکته دیگر این که بعد از تمرین نظر این افراد را میپرسیدم و بر نظر آنها برخی تغییرات را اعمال میکردم. چون آنها جامعه آماری کوچکی بودند.
خبرنگار: هانیه علینژاد