سرویس سینمایی هنرآنلاین: صدای محمد علی دیباج برای ما یادآور فیلم بهیادماندنی "محمد رسول الله" مصطفی عقاد است که در آن فیلم به جای نجاشی، پادشاه حبشه صحبت کرد.
دیباج از ابتدا شیفته صدا بود و به همین دلیل پا به عرصه دوبله نهاد و اکنون سالهاست در این عرصه فعالیت میکند. او که خود در کنار بزرگان دوبله کسب تجربه کرده است میگوید از طریق کلاس و جزوه کسی گوینده نمیشود.
آقای دیباج چطور شد که به هنر علاقه پیدا کردید و رفتید سراغ گویندگی؟
زمانی که در دبیرستان درس میخواندم هفتهای یکبار برای ما یک سری فیلم نمایش میدادند که آن فیلمها، دانشگاهها و مؤسسات آموزشی آمریکا و امکانات آموزشی آنجا را نشان میداد و ما فقط افسوس میخوردیم. شخصی که نریشین میخواند صدای خوبی داشت و من از صدای او فوقالعاده لذت میبردم و توجهم را جلب کرده بود. به همین دلیل در ساعات زنگ تفریح راه میرفتم و سعی میکردم جملات را با حالات و نوع صدای او ادا کنم. درواقع اولین بار من از این طریق شیفته گویندگی شدم اما اولین فیلمی که دیدم یک فیلم ایتالیایی به نام "برنج تلخ" بود که روی پوسترهای آن نوشته بود "دوبله به فارسی". من نمیدانستم دوبله به فارسی چیست و به همین خاطر بلیت خریدم و رفتم آن فیلم را دیدم. فیلم خوبی بود و گویندگی روی آن هم بسیار خوب انجام شده بود. دیدن همان فیلم باعث تشدید علاقه من به حرفه دوبلوری شد. از آن زمان مرتباً دنبال راهی میگشتم که وارد این حرفه شوم. آن موقع خانه سینمایی وجود نداشت و فقط یک تعداد استودیو فیلمسازی بود. پدرم توسط یکی از آشنایانشان من را به آقای زندهیاد مهدی رئیس فیروز معرفی کردند که از کارگردانهای شناختهشده آن زمان بود. من به خانه ایشان رفتم و گفتم میخواهم چنین کاری را انجام دهم. ایشان هم گفت صدای شما مناسب است و خوب کاری کردید که آمدید چون من فکر میکنم ما در این حرفه به امثال شما نیاز داریم. آقای رئیسفیروز پشت کارتشان یک سفارشی برای من نوشتند و گفتند شما امروز ساعت هفت بعدازظهر به استودیوی ایران فیلم، نزد آقای هوشنگ کاظمی بروید.
معمولاً پیشکسوتان بازیگری تئاتر و سینما در دوران کودکی برای سایرین نمایش اجرا میکردهاند و یا فیلمهایی که میدیدهاند را برای دوستان خود در محله تعریف میکردهاند. نکته جالب این است که شما هیچ اکتی نداشتید و فقط بیان داشتید و روی آن بیان کار میکردید. آیا همین مسئله باعث شد که کار برای شما راحتتر شود؟
زندهیاد پدرم روی بیان و اطلاعات زبان فارسی من زحمت زیادی کشیدند. شاید باورتان نشود کلاس پنجم ابتدایی بودم که پدرم کتاب گلستان سعدی را جلوی من میگذاشت و میگفت باید روزی پنج صفحه از آن را جلوی من بخوانی. روی تربیت من اصرار داشت و میگفت فردا که میخواهی سخنرانی کنی باید دهانت باز باشد و بتوانی حرف بزنی. به همین دلیل هم شاید از نظر بیان 10 درصد از بقیه جلوتر بودم.
یعنی ادبیات کهن ما این قدرت را دارد که برای اصول اولیه فن بیان بتوانیم از آن استفاده کنیم؟
شما اگر نظم و نثرهای قدیم را بخوانید، ناچار هستید که صحیح بخوانید. وقتی آنها را بخوانید بیانتان باز میشود. ناچار هستید که کتابهای سعدی و فردوسی را صحیح بخوانید. در آن صورت کمی به گفتار صحیح هم عادت میکنید که جملهها را فصیح بیان کنید. البته من تجربه یک اجرای نمایشی کوچک هم در سال آخر دبیرستان دارم که در تالار فرهنگ اجرا شد. در آن زمان اصلاً به فکر تئاتر حرفهای نبودم و آن نمایش هم یک تئاتر دانشآموزی بود.تنها کار نمایشی روی صحنه من به همان نمایش دانشآموزی برمیگردد.
اما در رزومه شما عنوان شده که شما بازیگر تئاتر هم بودهاید.
بینهایت به تئاتر اهمیت میدهم و علاقه زیادی به این حرفه دارم ولی جز در همان یک نمایش دیگر در تئاتر بازی نکردم. تنها در دو فیلم بهعنوان بازیگر حضور داشتم.
گفتید که رفتید پیش آقای کاظمی و دیداری با او داشتید. در این دیدار چه اتفاقی افتاد؟
ساعت هفت بعدازظهر به استودیو رفتم ولی آقای کاظمی آنجا نبودند و بعد با همسرشان آمدند. همسر ایشان هم گوینده بود و با هم کار میکردند. وقتی آمدند من آن سفارش را نشانشان دادم و ایشان گفتند بفرمایید بنشینید. آقای کاظمی تماس گرفت و گفت تمام همکاران گوینده به اتاق بالا بیایند. حدود 15 نفر آمدند دورتادور اتاق نشستند. یک ربع گذشت که ایشان من را صدا کردند و گفتند بفرما پشت میکروفن. من پشت میکروفن ایستادم و ایشان گفت یک چراغ زرد آنجاست، این چراغ زرد وقتی سبز شد شروع به صحبت کنید. گفتم چه بگویم؟ گفت شما به هر حال یک نظم و نثری بلدید، ابتدا کمی برای ما نظم بخوانید و بعد نثر. من در مورد نظم یک شعری با نام عقاب از زندهیاد دکتر خانلری خواندم و برای نثر هم به گلستان سعدی رجوع کردم و یک تکه از گلستان را خواندم. صدای من را گوش کردند و گفتند صدای شما خوب است و به درد این کار میخورد ولی شما این کار را بلد نیستید. آقای کاظمی گفت من این کار را به شما یاد میدهم ولی دستمزدم را هم میگیرم. من آنقدر علاقه به این کار داشتم که همانجا قبول کردم. ایشان گفتند من تا شش ماه به شما دستمزد نمیدهم و شما در فیلمهای من باید دوبله کار کنید. آن موقع استودیو ایران فیلم، در مکان خانه سینمای فعلی قرار داشت. زمانی که به آنجا رفتم داشتند یک سریال را دوبله میکردند.
این اتفاقات برای شما در چند سالگی رخ داد؟
آن موقع 24 سالم بود.
به دانشگاه هم رفتید؟
علاقه من به این کار باعث شد که دیگر به دانشگاه نروم. من آن موقع به صورت همزمان داشتم در شرکت بیمه کار میکردم و شاغل بودم. همه همکارانم به فکر کنکور بودند ولی هوش و فکر من به امور دوبله بود.
به خود سینما هم علاقه داشتید؟ شما زمانی به این موضوع علاقهمند شدید که سینما در جامعه مثل امروز گستردگی نداشت و بیشتر برای اقشار خاص بود.
حتی زمانی که فیلمها به صورت زیرنویس اکران میشدند را هم میدیدم ولی تا میآمدم زیرنویس را بخوانم صحنه را از دست میدادم و متوجه نمیشدم، آن موقع تنها چیزی که وجود داشت سینما و تئاتر بود. یعنی شما یا باید تئاتر میرفتید و یا سینما. من سعی میکردم حداقل دو سه هفته یکبار یک فیلم ببینم.
اولین باری که آقای کاظمی از شما تست گرفتند و شما صدای خودتان را شنیدید چه حسی داشتید؟
تا آن زمان صدای ضبط شده خودم را نشنیده بودم. زمانی که صدای خودم را شنیدم خوشم آمد و گفتم عجب صدایی است. بعد از آن هم تا شش ماه در آن استودیو حضور داشتم و شاگردی میکردم.
در سریالی که دوبله کردید چه نقشی را به شما دادند؟
در آن سریال فقط سه خط دیالوگ گفتم. معمولاً به گوینده تازهکار رُلهای بزرگ نمیدهند. گوینده را در روزهای اول با رُلهای کوچک امتحان میکنند. من به خاطر همان سه جمله تا ساعت دو و نیم نصفه شب در استودیو ماندم. خداوند زندهیاد خانم ژاله کاظمی را رحمت کند. پس از چند ماه کار کردن و کسب تجربه کردن در استودیو آپادانا داشتیم یک فیلمی با نام "دختر دیوانه" را دوبله میکردیم که خانم کاظمی در آن فیلم به جای سوفیا لورن حرف میزدند. من و خانم کاظمی نشستیم و دوبله کردیم. وقتی کار ما تمام شد ایشان لطف کردند و گفتند صدای شما خوب است، اگر شما را با آقای سعید شرافت معرفی کنم میآیید؟ و من هم گفتم بله حتماً؛ در واقع ایشان باعث آشنایی من با زندهیاد سعید شرافت شدند و از آنجا به بعد با مدیر دوبلاژهای دیگری نظیر آقای قنبری و زندهیاد کاملی آشنا شدم و کار کردم. افسوس میخورم که عزیزترین و شریفترین آدمهای اطراف من یکی یکی از دنیا رفتهاند.
بهعنوان یک جوان پس از شش ماه کارآموزی در کنار خانم کاظمی نشستید و دوبله کردید. فکر میکنم روند صعودی و رو به رشدی را طی کردید.
آقای کاظمی گفتند شش ماه ولی من از نظر کاری یکی دو ماهه راه افتادم. آن موقع آقای کاظمی فیلمهای هندی کار میکرد و دیالوگهای چند صفحهای به من میداد و میگفت دوبله کن و من هم همه آنها را به صورت رایگان دوبله میکردم.
پیش از این که بخواهید کاری را انجام بدهید چقدر دیالوگها را مرور میکنید و میخوانید؟ مثلاً یکی از گویندهها میگفت ما اجازه نمیدهیم کسی پیش از ضبط بخواهد متن را بخواند چون میخواهیم ببینیم آیا میتواند آن را درست ادا کند و بخواند یا نه.
معمولاً رُل را جلوی ما میگذارند و ما دو بار آن را تمرین میکنیم و بعد سراغ ضبط میرویم. البته اگر کار مشکل باشد دور سوم هم تمرین میکنیم. آن زمانها وقتی نقشی را به من میدادند که دوبله کنم، اولین ایرادها را خودم از خودم میگرفتم چون میدیدم که آن نقشها را بهتر میتوانم دوبله کنم. حتی اگر مدیر دوبلاژ هم تأیید میکرد، باز من میگفتم اجازه بدهید یکبار دیگر بگویم چون فکر میکردم حیف است که نقش بد در بیاید. این نقش گفتنها پرونده ما است. ما اگر دستمزدمان کم باشد به این فکر نمیکنیم که کمتر زحمت بکشیم. اکثر آنهایی که گوینده خوبی هستند به خاطر این است که آنها به نقشی که میگویند علاقه پیدا میکنند.
اولین فیلمی که در آن گوینده اصلی بودید کدام بود؟
اگر منظورتان از گوینده اصلی، نقش اول است باید بگویم که من نقش اولهای بسیار کمی را گفتهام. فیلمی به نام "مردی در قطار" بود که با خانم مریم شیرزاد و آقای جلیلوند کار کردیم.
چرا همیشه نقشهای دوم و یا فرعی را میگفتید؟ نقشهای اصلی را کمتر به شما محول میکردند یا این که خودتان نمیخواستید این اتفاق بیفتد؟
مدیران دوبلاژ تعیین میکردند که چه نقشی را بگویم. من هم به آنها اعتراضی نمیکردم و کاری نداشتم که نقش دوم را دوبله میکنم. هنوز هم همینطور است. گرچه دیگر روزهای آخر کاری من است و فکر نمیکنم به لحاظ سنی بتوانم کار دوبله را ادامه بدهم.
در این سالها اتفاق افتاده که بخواهید جای یک بازیگر مشخص صحبت کنید؟
جالب است که گاهی میدیدم مدیر دوبلاژها به من یک نقش مشخص را میدهند. در فیلم "رستگاری در شاوشنک" نقش یک پیرمرد زندانی را دوبله کردم. پس از یک سال آن فیلم را به تلویزیون آوردند و از من خواستند که آن فیلم را دوبله کنم. معمولاً ابتدا اسم فیلم را به ما نمیگویند. یک روز رفتم و دیدم مدیر دوبلاژ همان نقش را جلوی من گذاشت. حالا این که آن نقش چقدر اختصاصی بوده و به صدای من میخورده است به عهده مدیران دوبلاژ بود.
صدای شما از چه زمانی برای مخاطب آشنا شد؟ یکی از آثاری که ما را یاد شما میاندازد نقش نجاشی (پادشاه حبشه) در فیلم محمد رسول الله(ص) است. بهجز آن، کار دیگری هست که مخاطب صدای شما را از آن طریق بشناسد؟
جالب است برایتان بگویم که گاهی به سوپرمارکت میروم و به فروشنده میگویم فلان چیز را بده و میبینم که فروشنده میپرسد شما در تلویزیون حرف میزنید؟ حتی راننده تاکسی هم به من این را میگوید. نمیدانم چرا صدای من در خاطر مردم باقی مانده است. گرچه رُل اصلی را نمیگویم ولی باز صدای من در ذهن مخاطب میماند. چند سال پیش در یک کارتونی به نام "بچههای آلپ" حرف میزدم که هنوز هم یک عده من را میبینند و میگویند ما با صدای شما خاطره داریم. استقبال مردم از ما بیشتر از استقبال دستاندرکاران است.
در این سالهایی که کار کردید اتفاق افتاد که تیپسازی هم انجام بدهید؟
زمانی که رُل یک پیرمرد مسن را به من میدهند و مجبور میشوم صدای خودم را پیر کنم این اتفاق میافتد. حالا اگر آن پیرمرد، لاغر و نحیف هم باشد مجبور هستم که صدای خودم را ضعیف و لرزان هم بکنم. افراد زیادی به من میگویند که با همین صدای معمولی خودت نقشها را بگو.
بازیگر وقتی بازی میکند از ناخودآگاهش بیرون میآید و برونریزی میکند. آیا این اتفاق در صدا هم میافتد؟ شما بهعنوان یک دوبلور و گوینده چقدر در صدایتان از بازی استفاده میکنید؟ برخی از افراد میگویند ما در دوبله فقط گوینده هستیم و بازیگر نیستیم و فقط حس بازیگر را به صدایمان منتقل میکنیم. آیا شما به این حرف اعتقاد دارید و یا این که فکر میکنید باید بازیگر هم باشید؟
آنهایی را که میگویند ما فقط حرف میزنیم، دوبلور نمیدانم. از نظر من دوبله یک تئاتر نشسته است. درست است که ما جلوی میکروفن هستیم و از جای خودمان بلند نمیشویم ولی مجبور هستیم حس و حال بازیگر را با صدای فارسی به صحنه برگردانیم. دوبله مثل روزنامه خواندن نیست. دوبلور باید بتواند وارد شخصیت و قالب صدای هر نوع کاراکتری بشود. اوایل آقای کاظمی به من میگفت یک فرهنگی پشت صدای تو است که من باید نقشهای خاصی را به تو بدهم. در فیلم "دختر رودخانه" دو نفر بودند که عاشق کاراکتری شده بودند که سوفیا لورن آن را بازی میکرد. یکی از آنها یک آدم لاتمسلک و قاچاقچی بود و دیگری استاد دانشگاه که همان نقش استاد دانشگاه را به من دادند و گفتند یک فرهنگی پشت صدای شما است که نمیگذارد لاتی حرف بزنید.
تاکنون پیش آمده که خودتان احساس کنید یک نقشی به صدای شما نمیخورد و بخواهید به مدیر دوبلاژ پیشنهاد بدهید که نقش شما را تغییر بدهد؟
خودشان تاکنون چنین رُلی به من ندادهاند. صدای من از ابتدا صدای یک آدم 40 ساله به بالا بود. مدیر دوبلاژ وقتی هنرپیشههای فیلم را میبیند گویندههای آن را هم انتخاب میکند.
به نظر من کار گوینده بسیار سختتر از بازیگر است. به هر حال بازیگر میتواند از صورت و بدن خودش هم استفاده کند ولی شما فقط باید از طریق صدا این را بیان کنید.
بازیگر هر کاری که دلش خواسته به انتخاب خودش روی صحنه کرده است ولی من مجبور هستم که ببینم بازیگر چه زمانی لبهایش را میبندد، خنده را چه زمانی شروع میکند و چه زمانی تمام میکند. اینجا بحث ثانیهها به میان میآید. من باید سر ثانیه گفتار را تمام کنم و قهقهه را شروع کنم و دوباره بلافاصله صحبت کنم. بازیگر آزاد بوده که هر کاری دلش میخواهد را انجام بدهد ولی من آزاد نیستم. ما مجبور هستیم که تابع هنرپیشه باشیم چون نقش را او بازی کرده است.
زمانی کار دوبله را آغاز کردید و ادامه دادید که دوران طلایی دوبله بود.
دو سه سال پس از این که من وارد عرصه دوبله شدم دوران طلایی دوبله شروع شد.
فکر میکنم دوران طلایی دوبله تا زمانی که صدا به سر صحنه فیلمبرداری آمد ادامه داشت. پس از آن چرا نتوانستیم دیگر آن دوره طلایی را ببینیم؟ آیا ورود صدا به سینما و بحث صدابرداری سر صحنه باعث افول دوبله شد و یا این که بحث نبود فیلمهای خوب این اتفاق را رقم زد؟
نکته اصلی همین بحث نبود فیلمهای خوب است. ما جزئی از یک فیلم هستیم و مقداری از فیلم را اجرا میکنیم. پیش از انقلاب کسی به فیلمهای کرهای محل نمیگذاشت. بهترین فیلمها و سریالها از هالیوود میآمدند. حتی تهران یک فیلم را به صورت همزمان با لندن و نیویورک اکران میکرد. کمپانیهای فیلم دنیا در تهران نمایندگی داشتند. فیلمهایی که جلوی ما میگذاشتند عالی بود و اصلاً نمیشد جای آنها بد گفت به همین دلیل هم دوران طلایی دوبله ایران رقم خورد، چون فیلمها، فیلمهای خوبی بودند.
نمایندگان کمپانیها در بحث دوبله هم ورود پیدا میکردند و دخالت داشتند؟
ما از نمایندگان کمپانیها جز تحسین هیچوقت چیز دیگری ندیدیم. ما اگر بگوییم سینما، آینه اجتماع است، در جامعه هر صدایی، صدا است. تمام مردم جامعه مجبور نیستند که صدای عالی داشته باشند. هر صدایی در جایی به درد دوبله میخورد، منتها ما در دوبله یک سری صدای خوب داریم و یک سری صدای فاخر. یکی از کسانی که صدای فاخر داشت زندهیاد کاملی بود. صداهای آقایان جلیلوند و اسماعیلی و عرفانی هم صداهای خوب و فاخری هستند. آن کسانی که صدای فاخری داشتند در دورهای بروز پیدا کردند. برخی از آنها سابقه تئاتری داشتند و به سراغ دوبلاژ آمدند چون در تئاتر مجبور بودند که بیان خوبی داشته باشند.
چرا ما الآن صداهای فاخری که در دوران طلایی دوبله میشنیدم را دیگر نمیشویم؟
آن صداها یا نیستند و یا به دلایل زیاد پیدا نمیشوند. هشت سال عضو هیئت مدیره انجمن گویندگان فیلم بودم، در آن مدت افراد زیادی به ما میگفتند که ما میخواهیم گوینده شویم. برخی از آنها از شدت عشق و علاقه میگفتند ما شبیه آقای خسروشاهی حرف میزنیم. ما به آنها میگفتیم آقای خسروشاهی خودشان حضور دارند و مدیر دوبلاژها اگر بخواهند از ایشان استفاده میکنند، شما سعی کنید خودتان باشید. یک روز یک آقای 37-38 ساله برای گویندگی نزد ما آمد. وقتی آن آقا از در وارد شد صدای او گوش من را نوازش داد. صدای بسیار زیبایی داشت. از او پرسیدم که اهل کجا هستید؟ گفت من در اراک زندگی میکنم و زن و بچه هم دارم. گفتم شما حداقل باید چهار ماه دوره کارآموزی طی کنید و پس از آن سه مدیر دوبلاژ باید اخلاق، رفتار و صدای شما را تأیید کنند تا شما عضو انجمن گویندگان فیلم شوید. شما در این سه ماه میخواهید از چه راهی کسب درآمد کنید؟ گفتم من نمیتوانم مسئولیت زندگی شما را بر عهده بگیرم و بگویم شما تشریف بیاورید. افسوس خوردم که ما نتوانستیم چنین صدایی را به خاطر موقعیت سنی و شغلی او بپذیریم. ما جز حنجرهمان به هیچ چیزی متکی نیستیم. گوینده را باید مدیر دوبلاژ بخواهد. اگر مدیر دوبلاژ نخواهد از گوینده استفاده کند، گوینده باید در خانه بماند. اینطور نیست که ما بگوییم میخواهیم فلان نقش را گویندگی کنیم. همانطور که اختیار ساخت فیلم دست کارگردان است، دوبله فیلم هم دست مدیر دوبلاژ است. گوینده خودش در انجام کارش نقشی ندارد و باید صدای او را بخواهند. ممکن است مدتها صدای او را نخواهند.
این اتفاقها باعث نمیشود که ما صداهای فاخر را از دست بدهیم؟ به هر حال صاحب بسیاری از صداهای فاخرمان از دنیا رفتهاند و صداهای خوب جایگزین آنها شدهاند.
در دورهای آدمهایی ظهور کردند که تک بودند. ما هنرمندان بیجایگزینی داشتیم که در حال حاضر آنها را هم نداریم. یک هنرمند واقعی بدون جایگزین است. مگر این که تصادفاً شانس بیاوریم یک نفر را پیدا کنیم. دوبله علاقهمند زیاد دارد و جوانها دوست دارند که وارد حرفه دوبله شوند. اما واقعیت این است که علاقه بهتنهایی کافی نیست. من هم به ویولن پرویز یاحقی علاقهمند هستم ولی از کجا معلوم که اگر ویولن دستم بگیرم مانند پرویز یاحقی شوم؟ علاقه به گویندگی زیاد است ولی یک عده پای میکروفن مأیوس میشوند و میروند. آنهایی هم که ادامه میدهند شرایط مادیشان در این روزگار فراهم نیست. دستمزدی که ما در گذشته میگرفتیم با توجه به هزینههای آن موقع عالی بود. من ماهی هزار و دویست تومان پول درمیآوردم که پول ارزشمندی بود. در حال حاضر، هم آن استعدادهای گذشته دیگر نیستند و هم آمدن به حرفه دوبله کار بهصرفهای نیست. اگر کسی به سراغ دوبله بیاید یعنی خودش را فدای علاقهاش کرده است. شاید بشود بهعنوان شغل دوم به آن نگاه کرد ولی دوبله تماموقت دوبلور را میگیرد. مثلاً مدیر دوبلاژها میگویند که ساعت 9 صبح بیایید و هفت شب بروید. با این شرایط دیگر جایی برای شغل دوم نمیماند.
در دوران طلایی دوبله، گویندگان وقت و زمان بیشتری را صرف دوبله میکردند و با انرژی بیشتری گویندگی میکردند، در حالی که الآن میشنویم یک فیلم را یک روزه دوبله میکنند. آیا ورود تکنولوژی باعث این سرعت شده و یا کیفیت فدای کمیت شده است؟
در دوبله یک فیلم هیچ عجلهای وجود ندارد که گوینده بخواهد آن را خراب کند. گویندگان قدیمی ما هنوز همان صدا را دارند و همان دقت را روی فیلم میگذارند. آنها به خوب گفتن عادت کردهاند و عاشق نقش میشوند. در یک دورهای بهترینها و شاخصها ظهور کردند و پس از آن کمتر کسی مثل آنها آمد.
پشتکاری در نسل شما وجود داشت که شاید در نسل الآن وجود ندارد. آن عشق و علاقهای که شما صرف کار میکردید امروز وجود ندارد و آن نگاه معنوی که شما داشتید امروز بیشتر تبدیل به نگاه مادی شده است.
صدا یک آیتم است. هر صدایی، صداست. چیزی که اهمیت دارد اجرا است. شما اگر طلاییترین صدا را هم داشته باشید ولی پای میکروفن بیایید متن را روزنامهوار بخوانید فایده ندارد. زندهیاد مقبلی صدای آنچنانی نداشت ولی ببینید جای لوئی دوفونس چه میکرد. هیچکس نتوانست مثل ایشان جای هاردی، کمدین معروف صحبت کند. برخی از افراد یک سری رُلها را به یادگار گذاشتند و رفتند. ما کسی را مانند زندهیاد ایرج دوستدار نداریم. ممکن است یک عده بیایند جای جان وین دوبله کنند ولی هیچکدام آقای دوستدار نمیشوند.
فکر میکنم نسل شما نسلی بود که بسیار عمیق فکر میکرد. همانطور که در ابتدای گفتوگو به آن اشاره کردید، کودکی شما با بوستان و گلستان سعدی عجین شده است، در حالی که شاید افراد نسل امروز بسیار سطحی باشند و این عمق را در مطالعه نداشته باشند. شاید بخشی از این ضعف به همین موضوع برگردد. شما از کودکی این فن بیان را آموختید و استفاده کردید. در حال حاضر دایره لغاتی که جوانان دارند بسیار محدود است. آیا شما این موضوع را تأیید میکنید؟
صد درصد. متأسفانه جوانهای امروزی فلان خواننده آمریکایی را میشناسند ولی سعدی و حافظ را نمیشناسند. خانوادهها باید بچههای خودشان را با فرهنگ ایرانی هم آشنا کنند. ظهور و بروز وسایل ارتباط جمعی باعث شده محصولاتی وارد جامعه شوند که در ذهن جوانها زیبا به نظر میرسند. من نظر خودم را میگویم. در حال حاضر یک نوع خوانندگی به نام رپ باب شده است. یک نفر جملاتی را ردیف میکند و پشت سر هم میخواند و اسم خودش را رپخوان میگذارد. کجای این کار هنر است؟ اینها در برابر استاد شجریان چه کاره هستند؟ حالا این که جوانها دنبال چنین آدمهایی جمع میشوند و از آنها تمجید میکنند به این خاطر است که افرادی نظیر استاد شجریان بهدرستی به جوانها معرفی نشده است. ممکن است ما فکر کنیم این بشقاب چینی، بهترین بشقاب چینی جهان است ولی در واقع بشقاب چینی بهتری هم وجود دارد که ما دنبال آن نرفتهایم. درست است که ما در ایران زندگی میکنیم ولی هجوم فرهنگ غرب از طریق رسانهها هنوز قطع نشده است. در حال حاضر بیش از گلستان سعدی، تلفن همراه جلوی جوان ایرانی است. آمار کتابخوانی در ایران بسیار پایین است. همه دوست دارند قصهها را در فیلم ببینند.
نقشی وجود بوده که شما آن را به یادگار بگذارید؟
اخیراً در سریالی به نام "خانواده جدید" برای شبکه دو حرف میزدم. در این سریال رُل پدری را به من دادند که او دچار غصه از دست دادن نوه خودش میشود، در حالی که نوهاش در کنارش بود ولی نمیدانست که او نوهاش است. مدیر دوبلاژ آن سریال خانم زهره شکوفنده بود. در سریال "خانواده جدید" یک سکانسی بود که من پنج بار آن را دیدم تا توانستم دوبله کنم.
آقای دیباج شما در آن دوران طلایی یک سری فیلمها به زبان انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی را دوبله میکردید و الآن جای آن فیلمها را فیلمهای چینی و کرهای گرفتهاند. در فیلمهای چینی و کرهای یک سری آوا هستند که کنار همدیگر قرار میگیرند و صدا را شکل میدهند و این نیازمند یک تبحر خاصی است که شما بتوانید آن آواها را طوری بیان کنید که برای مخاطب ایرانی باورپذیر باشد. شما با این موضوع چقدر چالش دارید؟
گویندگی برای فیلمهای چینی و کرهای بسیار سختتر از فیلمهای انگلیسی است. وقتی گویندگی فیلمهای انگلیسیزبان را انجام میدهم با همان زبان کمی که بلد هستم میفهمم که این دیالوگ را دارم سر جای خودش میگویم یا نه ، ولی کرهایها صداها و آواهایی دارند که برای ما بهعنوان دوبلور هماهنگ کردن آن با زبان خودمان سخت است.
قبول دارید که کیفیت انتخاب کارها پایین آمده است؟
یک عده همه چیز را گردن دوبله میگذارند. درست است که دوبلورهای گذشته دیگر نیستند ولی کاراکترهایی هم که جلوی ما میگذارند تا دوبله کنیم جایی برای حس و حال نمیگذارد. در گذشته کسی به فیلمهای کرهای محل نمیگذاشت. الآن فقط فیلمهای کرهای و چینی را جلوی ما میگذارند تا ما دوبله کنیم و به خورد مردم بدهیم. ما وقتی روی آن فیلمها به فارسی حرف میزنیم کمی قابل تحمل میشوند، وگرنه کسی آنها را نگاه نمیکند.
این که فیلمها اینقدر ضعیف هستند به انتخاب و خریدهای سازمان صداوسیما برمیگردد؟
بله. در حال حاضر فیلمهایی که خارج از سازمان صداوسیما دوبله میشوند فیلمهای خوبی هستند ولی فیلمهایی که تلویزیون انتخاب میکند به خاطر خط مشی خاصی که تلویزیون دنبال میکند، با ممیزی و سانسورهای عجیبوغریبی مواجه میشوند و کیفیت خوبی ندارند.
ممیزیها چقدر روی کار شما تأثیر میگذارد؟
به نظرم با ممیزی کردن فیلمها، حق بیننده ضایع میشود. ما سعی میکنیم همان چیزی که جلویمان میگذارند را با حس بازیگر تطبیق بدهیم و بگوییم. حالا اگر فیلم ممیزی میشود تقصیر منِ دوبلور نیست.
دوبلههایی که عنوان زیرزمینی را روی آنها گذاشتهاند چقدر روی کیفیت دوبله تأثیرگذار هستند؟
برخی از کارهای آنها را دیدهام و فکر میکنم در بین آنها نیز گویندههای خوب و با استعدادی پیدا میشود که قشنگ رُل بگویند. ماده یک انجمن گویندگان میگوید این انجمن بهمنظور حفظ منافع مادی و معنوی گویندگان فیلم تشکیل میشود. امروز متأسفانه فیلمها سوای این که کیفیت ندارند، مقدارشان هم کم شده و این مسئله موجب کاهش درآمد دوبلورها شده است. ما حقوق ماهیانه نداریم و فقط زمانی که در فیلمها حرف بزنیم حقوق میگیریم. از این جهت تأمین شغلی برای ما وجود ندارد.
همین اتفاق باعث شده که افراد زیادی فکر کنند درها به روی گویندگان جوان بسته شده است.
وقتی میدیدیم که 80-90 نفر درست اداره نمیشوند نمیتوانستیم بیاییم 40 نفر دیگر را هم به این حرفه راه بدهیم. در آن صورت همکار گوینده من باید سه هفته خانهنشین میشد چون کاری برای او وجود نداشت. انجمن گویندگان برای حفظ حقوق گویندگان تأسیس شده است. آنها استعدادهای جوانی هستند که حق دارند وارد انجمن شوند. به هر حال جبر تاریخ است که یک عده بروند و یک عده بیایند و نمیشود به این موضوع بیاعتنا بود. من لغت زیرزمینی را قبول ندارم و آنها بسیار رو هستند. گاهی میبینم که رُلها را هم خوب درمیآورند ولی برخی از آنها فقط روزنامهخوانی میکنند. در گذشته همه گویندهها سرآمد بودند ولی در حال حاضر دیگر آن سرآمدها پیدا نمیشوند و گیرمان نمیآیند، وگرنه جای آنها روی چشم بنده است. وجود چنین آدمهایی برای دوبله کشور لازم است. من میخواهم بگویم که بیشتر از دوبلاژ، فیلمها افت پیدا کرده است.
از شما میتوانیم بهعنوان یک فیلمبین حرفهای یاد کنیم چون بهواسطه کارتان دائماً فیلم میبینید.
خیر، من زمان کار را جزو فیلم دیدن حساب نمیکنم چون فقط آن قسمتهایی که باید دوبله کنم را میبینم. البته گاهی مدیران دوبلاژ یک توضیح کوچکی در مورد کل فیلم میدهند ولی این دلیل نمیشود که من تمام زیبایی آن فیلم را مجسم کنم.
خودتان خارج از این فضا وقت میکنید فیلم ببینید؟
من در حال حاضر بسیار کم کار میکنم و به همین خاطر وقت زیادی دارم.
این کمکاری به خواست خودتان بوده است؟
هم به خواست خودم است و هم به خاطر شرایط موجود. کار دوبله کار سنگینی است. وقتی این حرف را میزنم به من میگویند شما مگر جز حرف زدن کار دیگری هم میکنید؟ به نظرم این حرف زدن از بیل زدن کمتر نیست. گوینده وقتی حرف میزند باید همه چیز او به کار گرفته شود. احساس میکنم نهایت هفتهای دو سه روز بتوانم کار کنم. در حال حاضر سازمان صداوسیما حدود 40 نفر نیروی جدید آورده است و من امیدوارم که از بین آنها حداقل شش نفر گوینده خوب پیدا شود. آنها شش هفت ماه در کلاسهای خصوصی شرکت کردهاند.
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. ما در حال حاضر میبینیم که بسیاری از افراد در آموزشگاهها یک سری دورههای گویندگی میبینند. آیا یک دوبلور باید حتماً پشت میز بنشیند و کار دوبلورهای باتجربه را ببیند و در کنار آنها کسب تجربه کند یا این که چیزی هم مثل منبع و جزوه وجود دارد که میتواند به آنها رجوع کند و بیاموزد؟
در فضای دوبله هیچ چیزی بهعنوان کتاب و درس وجود ندارد. مثل این میماند که یک کتاب راهنمایی رانندگی دست من بدهند و من آن را حفظ کنم و بعد یک سوییچ دستم بدهند و بگویند رانندگی کن. آیا من میتوانم رانندگی کنم؟ کسی با کلاس و جزوه گوینده نمیشود. برخی از همکاران من به تعلیم تمایل دارند ولی به نظر من گوینده باید کار را در استودیو یاد بگیرد.
تعلیم دوبله را تأیید میکنید؟
خیر. هر کدام از جوانها پولهای زیادی برای شرکت در کلاسها پرداخت میکنند ولی پس از آن نمیدانند که کجا کار کنند. بعد اینطور میشود که میآیند با گروههای بهاصطلاح زیرزمینی کار میکنند. چیزی که اهمیت دارد استعداد است. اگر کسی استعداد داشته باشد و بتواند بدرخشد، در همان زیرزمین هم میدرخشد. شما در تاریکی هم میتوانید الماس را ببینید. از آنجایی که انجمن گویندگان یک سری محدودیتها گذاشته است، یک سری افراد رفتهاند در یک محیط دیگر کار میکنند. آنها به دوبله علاقه دارند و به همین خاطر الآن دارند این کار را انجام میدهند، منتها از علاقه آنها سوءاستفاده میشود. خدا کند که خوبهای آنها هم بالا بیایند که نگویند دوبله افت پیدا کرده است. واقعیت این است که فیلمها افت پیدا کردهاند. هنر یک اتفاق وجودی است. هنر ربطی به معلومات ندارد. ما فردوسی را داریم که یکی از دهقانهای شهر طوس بوده است. حالا شما اگر به یک فوق لیسانس یا دکترای ادبیات فارسی ما بگویید که دو خط شعر بگو متوجه میشوید که نمیتواند این کار را انجام بدهد. آنها نمیتوانند شعر بگویند چون شاعری، طبع روان و استعداد میخواهد. استعداد در درون آدم وجود دارد و به میزان تحصیلات هم مربوط نیست. بسیاری از کسانی که همان زمان کار میکردند حتی دیپلم هم نداشتند ولی گویندگان درجه یکی شدند.
اشاره کردید که در دو کار تصویری هم حضور داشتهاید. آیا حضور در آن فیلمها به جهت آزمودن خودتان بود و یا این که به این کار علاقهمند بودید؟
خودم را هیچوقت هنرپیشه نمیدانم. برای هر دو فیلم من را صدا کردند. اولین فیلمی که سالها پیش در آن بازی کردم یک فیلم تلویزیونی به نام "سربازان اعدام" به کارگردانی آقای پرویز شیخطادی بود. داستان آن سریال در مورد زندان زنان در رژیم گذشته بود که من نقش رئیس زندان را بازی میکردم. فیلم دیگری که در آن بازی کردم، فیلم سینمایی "پنج تا پنج" به کارگردانی خانم تارا اوتادی بود. آقای تورج نصر خودش در آن فیلم بازی میکرد و من را هم معرفی کرده بود.
دوست دارید دوباره بازی کنید؟
بله، دوست دارم آن تجربیات دوباره تکرار شود. فیلمنامه را میخوانم و میبینم که آیا قادر به ایفای آن نقش هستم یا نه؟ اگر قادر بودم به کارگردان اطلاع میدهم. متأسفانه امروز بسیاری از بازیگرانی که شما در فیلمها میبینید خودشان را به کارگردانها و تهیهکنندگان معرفی میکنند و در دفاتر فیلم مینشینند تا در فیلمی بازی کنند. من خودم را درگیر این ماجراها نمیکنم چون خودم را یک گوینده میدانم.
در این سالها در رادیو هم حضور پیدا کردید؟
بسیار کم. یک سری مسائل پیش آمد که نتوانستم در رادیو کار کنم. یکبار آقای نوذری با من تماس گرفت و گفت ما به مناسبت تولد حضرت محمد (ص) میخواهیم شما بیایید یک شعری که در وصف پیامبر است را بخوانید. آقای نوذری قبل از آن به من گفته بودند که شما به برنامه "شما و رادیو" بیایید ولی من گفتم نه کمدین هستم و نه ادعای کار کمدی دارم. این بار گفتند که نقش شما کمدی نیست و باید چند خط شعر بخوانید و به همین خاطر من قبول کردم که در آن برنامه حضور پیدا کنم. ما در حضور تماشاگران آن چند خط را اجرا کردیم. پس از آن دوباره به من نقش کمدی دادند. من وقتی آن نقش را اجرا کردم هم آقای نوذری و هم تهیهکننده گفتند عالی بود، اما اخلاق زندهیاد نوذری جوری بود که من نمیتوانستم با آن کنار بیایم. در واقع به دلایل شخصی رادیو را ترک کردم.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
الآن هیچ کاری در دست ندارم. حداقل دستمزدی دارم که انگار برایشان بهصرفه نیست آن دستمزد را به من بدهند و به جای من کسی را میآورند که دستمزد کمتری میگیرد. تلویزیون هم 40 گوینده جدید آورده که سعی میکند از آنها استفاده کند. خوششانسی که دارم این است که معیشت من از طریق دوبله تأمین نمیشود. زندگی من بدون دوبله هم تأمین است و من فقط حوصلهام از خانه ماندن سر میرود.
در این سالهایی که کار کردید فضای دوبله قدردان شما بوده است؟
نمیخواهم از همکارانم بدگویی کنم ولی دوبله یک کار رقابتی است و اغلب به فکر خودشان هستند. معتقدم دیگران باید راجع به کار ما قضاوت کنند، وگرنه هر کسی از روی خودخواهی میتواند خودش را برترین بداند ولی من اینطور نیستم. اگر من یک کاری را خوب انجام دادهام عاقلانهاش این است که دیگران بگویند خوب کار کردهای.
و سخن آخر...
برای همکاران جوانم یک پیام دارم و میخواهم به آنها بگویم که بیخودی پول و وقتشان را صرف کلاس نکنند. کلاس کسی را دوبلور نمیکند. دوبله را باید در اتاق دوبله یاد گرفت. اگر خواستید یکی دو سال بروید در تئاتر کار کنید و پس از آن وقتی وارد کار دوبله شوید میبینید که چقدر راحت هستید.