به گزارش هنرآنلاین، پژمان موسوی در روزنامه ایران نوشته است: شامگاه 16 تیر 1396، تهران شاهد برگزاری هفتمین حراج هنر کلاسیک و مدرن ایران بود؛ شبی که در آن 71 اثر از 72 اثرِ ارائه شده به فروش رفتند و در مجموع این حراج به رکورد 26 میلیارد و 113 میلیون تومانی دست یافت؛ این رکورد شکنی اما آنچنان که تصور میشد، بازتابی مثبت در برخی رسانهها نیافت و حتی برخی هنرمندانِ این حوزه هم روی خوشی به آن نشان ندادند. واکنشی که این علامت سؤال بزرگ را ایجاد میکند که چرا عدهای که اتفاقاً کم هم نیستند، از موفقیت هنر ایران در حراجهای داخلی و بینالمللی استقبال نمیکنند؟ چرا در شبی که نام "شب هنر ایران" بر تارکش نقش بر بسته بود و در آن همچنان سهراب سپهری عنوان گرانقیمتترین نقاش ایران را به نام خود ثبت کرد و حضور نامهای بزرگی چون پرویز تناولی، بهمن محصص، منوچهر یکتایی و کمال الملک در جمع آثار میلیاردی، روزگاری تازه را برای هنر ایران تصویر میکرد، عدهای بر طبل مخالف میکوبند و از این رویداد روی گردانند؟البته که منظور هنرمندانی نیست که اصولاً اعتقادی به مارکت هنر ندارند و این را در عمل هم نشان دادهاند، بلکه منظور افراد و جریاناتی است که گویی موفقیت و معرفی هنر ایران به بازار جهانی هنر را بر نمیتابند و از این موضوع ناخشنودند. در کنار این، انتقادات و حاشیههایی هم به "حراج تهران" وارد است، انتقاداتی که اصولاً به قصد اصلاح مطرح میشود و هدفشان بر طرف کردن نواقص و کاستیهای این رویدادِ تازه پا در هنر ایران است. این انتقادات و حاشیههایی که این سالها درباره "حراج تهران" وجود داشته است، بهانهای شد برای گفتوگو با علیرضا سمیع آذر مدیر حراج تهران از آغاز تا امروز. گفتوگویی صریح با مردی که در این گفتوگو تعارفات را کنار گذاشته و شفاف به پرسشها پاسخ گفته...متن کامل این گفتوگو را که توسط مهدی نوروز تنظیم و در روزنامه ایران منتشر شده ، در ادامه میخوانید...
به نظر شما دلیل انتقادهای بی شماری که از حراج تهران میشود چیست؟
مطمئن هستید که میزان انتقادات بی شمار است؟ در میان چهرههای شاخص جامعه هنری یا افرادی که از دور به حاشیهها میپردازند؟ معمولاً همیشه اخبار منفی نظرها را جلب میکند و بهجای اصل قضایا حواشی خیلی بیشتر مورد توجه قرار میگیرند! البته ذکر این نکته هم لازم است که برای نخستین بار در تاریخ کشور پول زیادی به سمت عرصه هنر سرازیر شده، که یکی از دلایل آن حراج تهران بوده است. شاید در طول تاریخ هرگز به اندازه دوران فعلی در عرصه عمومی هنر، این میزان پول جا به جا نشده است. بهعنوان مثال در 10سال قبل از شکلگیری این مارکت، مقدار پول مبادله شده در عرصه هنر بسیار کمتر از قیمت متوسط آثار به فروش رفته در این دوره از حراج تهران بود.
به دنبال این شرایط یک هیجان توأم با التهاب، اضطراب و شاید هم بدگمانی به وجود آمده که طبعاً تولید و پخش شایعه را اندکی به همراه دارد. باید با آرامش این وضع را درک کرد و البته پاسخگو هم بود. هنگامی که این مرحله از توسعه اقتصاد هنر تثبیت شود، حجم شایعات و بدگمانیها نیز کاهش خواهد یافت.
چه تفکیکی از منتقدان دارید؟ خود من بهعنوان یک روزنامه نگار فکر میکنم منتقدان حراج تهران سه دستهاند؛ کسانی که به دلایلی از جمله مطرح نشدن آثارشان انتقاد دارند، عدهای که به طور کلی از وضع موجود ناراضیاند و یک نقدشان هم شامل حراج تهران میشود و عدهای نیز که توضیحات را نمیشنوند و درصدد تخطئه هستند؛ تفکیک شما چیست؟
سه دسته را که خودتان بدرستی اشاره کردید دغدغههای شخصی بجز نقد حراج را تعقیب میکنند. آنها منافع و بغضهای شخصی را در نظر دارند و نقدهایشان انگیزشهای بیرونی دارد و کمتر کارشناسی است. اما من اعتقاد دارم که دسته چهارمی هم از منتقدان در این زمینه وجود دارند، آنها کسانی هستند که بدرستی به برخی کاستیها در روند اجرای حراج یا گزینش آثار و تعیین قیمتها انتقاد دارند؛ ما نیز با پذیرش اینها درصدد رفع برخی از این مشکلات هستیم، برای برخی دیگر هم شاید کاری از دستمان ساخته نبوده است.
فکر نمیکنید در چند دورهای که حراج برگزار شده، فرصت برای اصلاح کاستیها وجود داشته و شما از کنارشان گذشتهاید؟
برخی از ایرادها که به ما وارد بود در این چند دوره به مرور برطرف شده است، اما برخی موارد حتی در حراجهای معتبر دنیا نیز رخ میدهد و آنها هم در برطرف کردن این موارد ناکام بودهاند. بهعنوان مثال بنده در حراج "کریستیز" بارها شاهد بودم که برخی آثار وارده در سطح مطلوبی نبوده یا مشخص است که در انتخاب آنها ملاحظاتی صورت گرفته است. شاید یک حراج هیچ گاه نتواند در مقابل اصرار برخی افراد مؤثر راه نفوذ را ببندد. این از جمله انتقادهایی است که مسئول برگزاری هر حراجی آن را میپذیرد اما برای اینکه چرخ کلی حراج بچرخد مجبور است به نوعی مسامحه تن بدهد. حراج با موزه متفاوت است، در موزه بدون نفوذ هیچ کس و با اختیار کامل میتوان آثار را انتخاب کرد، اما در حراج باید ملاحظات تمام افراد ذینفوذ همچون خریدارها، واردکنندگان آثار و افرادی را که در موفقیت حراج نقشی کلی دارند لحاظ کرد.
در سایر عرصههای هنر ایران شاهدیم که وقتی سرمایه، وارد حوزهای مثل سینما و تئاتر میشود از آن استقبال میشود و هیچ کس از رونق سینما گله نمیکند. هیچ روزنامهای نمینویسد چرا فلان فیلم در روز اول 700میلیون تومان فروخت. در تئاتر و باقی حوزههای هفتگانه هنر نیز چنین است. اما چرا در بخش تجسمی تا این حد منفی با قضایا برخورد میشود؟ چرا برخورد رسانهها با حراج تهران منفی بود؟
معتقد نیستم که این جمعبندی برای همه رسانهها صادق باشد اما میدانم که چند رسانه در مقابل حراج گارد بستهای دارند و این امر سابقه دارد و در مقابل آن جز توضیح دادن کار خاصی از دستمان برنمیآید. به نظرم باید همه این واقعیت را بپذیرند که دوران کم ارزش بودن هنر به سر آمده است!
شرایط در هنرهای تجسمی به صورتی است که هنرمندان همیشه در میدان رقابت با یکدیگر حضور دارند. بنابراین طبیعی است که برخی هنرمندان نپذیرند که آثار هنرمندی دیگر نسبت به آنها مهمتر یا گرانتر مطرح بشود. در واقع از دید هنرمند تجسمی پذیرش این قضیه پذیرش موفقیت یک همکار نیست بلکه به معنای ترجیح یک هنر نسبت به هنری دیگر است.
اما صدای گروهی از منتقدان بلند است، این همه برنامهریزی میشود برای یک حراج و یک پست اینستاگرامی گذاشته میشود و یکباره همه ذهنها را به حاشیه میبرد.
هنرمندانی که نظر مثبت دارند، کمتر آن را رسانهای میکنند ولی برای برخی رسانهها حواشی جذابتر است. به شما پیشنهاد میدهم که صد هنرمند برتر ایران را با معیار خودتان انتخاب کرده و با آنان تماس بگیرید و نظر کلی آنان را راجع به اوضاع عمومی مارکت هنر و حراج تهران بپرسید. نظرات مثبت و منفی آنها را ارزیابی کرده و بهعنوان افکار عمومی هنرمندان ارائه بدهید و ببینید این جمعبندیهایتان در مورد نظرات منفی چقدر صحت دارد. هیچ کدام از هنرمندان شاخص ما ضرورتی برای بیان نظر مثبتشان در فضای مجازی نمیبینند. ولی یک نفر که نظر منفی دارد در فرصتی با استفاده از شبکههای اجتماعی آن را بیان میکند و در آنجا پاسخی نمیگیرد. در نتیجه حرفش دیده ولی پاسخش شنیده نمیشود.
فکر میکنم که نقاشی هنری است انفرادی و ناب و جوششی، در این زمینه کسانی هم که دیدگاه چپ دارند بر این عقیدهاند که ارزش آثار هنری را چکش و پول تعیین نمیکند و در واقع نقاشی و هنر متعهد اساساً قیمت بردار نیست.
در همه دنیا هنرمندانی وجود دارند که به بازار پشت کردهاند و درایران نیز چنین است. این هنرمندان تصور میکنند ورود هنر به عرصه مارکت مخاطرهآمیز بوده ممکن است باعث تنزل جایگاه هنریشان شود و بنابراین ترجیح میدهند خارج از مارکت بمانند. من به این نظر احترام میگذارم اما آن را ضرورتاً قبول ندارم. ما وارد جهان پست مدرن شدهایم و همه چیز از جمله هنر تا درجهای با مسائل اقتصادی پیوند خورده است؛ نمیشود از توسعه فرهنگ و هنر صحبت کرد درحالی که ارزش مادی هنر در سطح نازلی قرار دارد. دنیای امروز به این نتیجه رسیده که ارزش هنر به طور مشخص در مارکت آن تبلور پیدا میکند. مارکت هنر تا حد زیادی بازتاب ارزشی است که تاریخ هنر به هنرمند میدهد و این ارزش به صورت یک رکورد خود را نشان میدهد. این تجربهای جهانی بوده و ما نیز تافتهای جدا بافته نیستیم و بنابراین راه توسعه هنر در ایران نیز از ارزشگذاری مادی هنر که در همین حراجها و گالریها رخ میدهد، میگذرد. طی یک دهه گذشته تلاشهایی صورت گرفته که نتایج آن به شکل افزایش تعداد گالریها، دانشکده هنری، بالا رفتن شمارگان نشریات هنری و... پیداست. امروزه افراد بیشتری به این نتیجه رسیدهاند که علاوه بر بعد معنوی از مواهب مادی هنر هم میتوان بهرهمند شد و هنرمند خوب الزاماً هنرمند فقیر نیست.
فکر نمیکنید بعضی از خریداران، آثار هنری را برای پز دادن میخرند؟ همانطور که در خیابان پورشه سوار میشوند و پز آن را میدهند یک تابلوی شیک هم خریده و آن را بر دیوار خانه میزنند. در خیابان با ماشین آخرین مدل پز میدهند و در خانه نیز با تابلو خیلی گرانقیمت. این به نظر شما خطرآفرین است یا یک فرصت میتواند باشد؟
من تأیید میکنم که عدهای آثار هنری را برای پز دادن میخرند، ولی به نظرم این اتفاق خیلی خوبی است. پز دادن اگر برای کالایی مصرفی یا وارداتی باشد امری بیهوده است، اما پز دادن برای در اختیار داشتن یک شیء با ارزش معنوی کار شایستهای است. فخر به هنر، فخر به خلاقیت، زیبایی و بیان نیکوی احساسات انسانی است. همانطور که میشود به کمال و والایی فخر فروخت.
ذکر این نکته نیز لازم است که بسیاری از کسانی که وارد حراج تهران میشوند دیگر دوره فخر فروختن به پورشه و مازراتیشان را گذراندهاند و فهمیدهاند که این قبیل کالاها نه تنها چیزی برای افتخار نداشته بلکه نزد دوستان و همتایان فرهیختهشان ممکن است باعث سرافکندگی و ایجاد تلقی نوکیسگی بشود. این تنها یک شیء هنری، فرهنگی و معنوی است که میتواند موجب فخر فروشی بشود. البته بر اساس شناختی که من از بسیاری مجموعه داران دارم انگیزه اصلی آنها عشق به هنر و آثار هنری است. من حتی میل زیادی در نشان دادن مجموعهشان به دیگران در اغلب آنها نمیبینم و این برداشت پز دادن در اکثریت خریداران آثار هنری اشتباه است!
چه مبلغی از فروش آثار به صاحب اثر میرسد؟ فرآیند آن در حراج چگونه است؟
این موضوع در کاتالوگ و قراردادهای فروش آثار ذکر شده است. به طور میانگین حراج تهران 15 درصد از فروش هر کدام از آثار را بابت هزینههای برگزاری حراج برمیدارد. در تمام حراجهای دنیا یک درصدی را بهعنوان کمیسیون فروشنده اثر، کسر میکنند و درصدی را نیز از خریدار؛ بهعنوان مثال برای اثری که 100 هزار دلار در حراجهای بینالمللی چکش خورده است 10 درصد از فروشنده کسر کرده و به او 90هزار دلار میدهند و 20 درصد نیز از خریدار میگیرند و اثر را در قبال 120 هزار دلار به او میدهند. در حراج تهران کمیسیون خریدار کسر نمیشود. این اقدامی است برای تشویق افراد به خرید آثار هنری.
فرآیند تحویل آثار چگونه است؟ هنرمند خودش اثر را به شما میدهد یا شما از واسطه دیگری میگیرید؟
ترجیح ما این است که اثر را از شخص هنرمند نگیریم بلکه آن را از گالریدار یا مجموعهدار دریافت کنیم. بعضی از چهرههای شاخص با هیچ گالری کار نمیکنند و خودشان آثارشان را مستقیم به ما میدهند. البته این نکته را نیز باید گفت که حراج تهران یکی از معدود فرصتهای عرضه آثار است و مشاهده شده که خیلیها میخواهند آثارشان را در آن عرضه کنند. اما بهغیر از افراد شاخص در مارکت هنر، هنرمندانی که هنوز نامشان شناخته شده نیست، باید به گالریها مراجعه و از آن طریق کارشان را معرفی کنند.
در این صورت آن داستان که گفتید منافع به هنرمندان برسد واقعاً تحقق پیدا میکند؟ چطور اگر گالریدار پول را دریافت کند به هنرمند میرسد؟
گالریدار مطابق قراردادی که با هنرمند دارد درصدی از درآمد فروش را دریافت خواهد کرد. او همانند بنگاه عمل کرده و بابت درصدی که دریافت میکند برای فروش اثر تلاش میکند. باید در نظر داشت که هنرمند تاجر نیست و در بلند مدت به نفع اوست که کارهای خود را به یک گالری بسپارد تا به طور مستمر آثارش را معرفی کند.
هنرمندانی که فوت کردهاند چطور؟
هنرمندانی که فوت شدهاند معمولاً کارهایشان در دست مجموعهدارها است که گاه به وسیله گالریها عرضه میشود. در برخی موارد نیز خانواده هنرمند آثاری از او را به حراج معرفی میکنند.
اگر شما مدیر موزه هنرهای معاصر بودید تابلوی کمالالملک را در بین آن همه آثار میخریدید؟
بله، اگر مدیر موزه بودم خرید تابلوی کمالالملک را خرید درستی میدانستم اما تصمیم انتخاب این اثر خاص از میان سایر آثار بستگی به مرور فهرست آرشیو موزه داشت. با آن بررسی میفهمیدم که کدام اثر از کدام هنرمند با قیمت مناسبی ارائه شده و من آن را برای تکمیل مجموعه نیاز دارم.
ابهامی که اکنون وجود دارد این است که آیا موزه هنرهای معاصر به صفت معاصر بودنش میتواند اثری را که کلاسیک بوده یا معاصر نیست بخرد؟
این موزه اسمش هنرهای معاصر است اما علیالقاعده موزه هنرهای مدرن است. طراحی آن به دهه 1970 بازمیگردد و کلکسیون آن نیز عمدتاً متشکل از آثار مدرن است. اگر صرفاً موزه هنرهای معاصر بود آثار امپرسیونیستها همچون مونه، پیسارو، رنوار و گوگن در کلکسیون آن جایی نداشت. بازگشت به ابتدای جنبش هنر مدرن و شروع کلکسیون با آثار امپرسیونیستها از ویژگیهای یک موزه هنرهای مدرن است. یک موزه هنرهای مدرن میتواند به نخستین جرقههای شکلگیری هنر مدرن در قرن ۱۹ توجه داشته باشد. در ایران نخستین تلاش برای خلق نقاشی واقعگرای غربی با نام کمالالملک شناخته میشود. پیش از آن، نقاشی ایران مبتنی بر اصول سنتی نگارگری بود. کمالالملک و شاگردانش اسلوب غربی نقاشی رمانتیک و رئالیستی را بنا نهادند که بعدها به زیبایی شناسی مدرن در هنر نقاشی ایران منتهی شد. بنابراین آثار او میتواند در کلکسیون موزه هنرهای معاصر قرار بگیرد. در تمام موزههای هنر مدرن دنیا این بازگشت به ریشههای دوره مدرن در کارهای هنرمندان قرن ۱۹ در کلکسیونها وجود دارد؛ از جمله کارهای ویلیام ترنر در کلکسیون تیت گالری لندن یا ادوارد هاپر در موزه هنرهای مدرن نیویورک.
انتقادی که فعالان و هنرمندان داشتند این بود که حالا که موزه هزینه تأمین مایحتاج خودش را ندارد، گنجینه آن در این وضعیت است و خیلی جوانانی هستند که این پول میتواند وضعیت شان را تکان دهد چرا باید کار کمالالملک خریداری بشود که مشتری خودش را دارد و در نهایت به فروش میرود؟ آیا این کج سلیقگی نبود که این پولی که شخص وزیر تأمین کرده برای این کار استفاده شود؟
به نظرم این حرفی بسیار پوپولیستی است؛ از جنس حرف کسانی که خریدن هواپیما را به بهانه وضعیت بد جادههای روستاها رد میکنند. اگر آن پول به منظور خرید تابلوی کمالالملک خرج نمیشد مطمئناً برای بهسازی و بازسازی موزه نیز هزینه نمیشد. نباید این طور تصور کرد که موزه هنرهای معاصر با یک مقدار بودجه اندک، تنها اختیار دارد که از میان خرید تابلوی کمالالملک و مثلاً بهسازی موزه یک کدام را انتخاب کند. برای هزینه کردن بودجه فصلهایی مجزا وجود دارد؛ فصل حقوق و پاداش، فصل خرید کالاهای سرمایهای، فصل خرید کالاهای مصرفی و تمشیت امور و... بهعنوان مثال نمیشود که از بودجه خرید کالاهای سرمایهای برای توسعه و ترمیم ساختمان استفاده کرد یا آن را برای حقوق و دستمزد در نظر گرفت. این بودجه اگر به مصرف نرسد به خزانه بازمیگردد. البته جای تأسف دارد که موزه هنرهای معاصر بودجه کافی برای توسعه و ترمیم ساختمان ۴۰ ساله خود ندارد و محل نگهداری کلکسیون آن در وضعیت خوبی نیست، اما این را نمیتوان با بودجه خرید کالاهای سرمایهای و به فرض نخریدن آثاری همچون تابلوی کمالالملک جبران کرد. کما اینکه در تمامی این سالها که کارهای مهمی برای موزه خریداری نشده بودجه خوبی هم برای ترمیم وضعیت کالبدی موزه صرف نشده!
چرا اینقدر درباره جعلی بودن اثر سهراب صحبت میشود؟ آیا نباید یکبار برای همیشه این موضوع حل بشود؟
کدام کارشناس هنریای که شما قبولش دارید چنین حرفی را زده است؟
کارشناس این حرف را نزده اما منتقدانی که صدایشان بلند است چنین میگویند.
این منتقدان چند نفر هستند؟ آیا اصلاً تابلو را از نزدیک دیدهاند؟
من تعدادشان را نمیدانم اما وقتی در فضای مجازی مطرح و دیده میشود یعنی یک دغدغه و ابهام است.
شاید هم معنیاش یک نفرت نسبت به هنرمندان و گرانقدر شدن آنهاست! اثر سهراب سپهری، هزار درصد اثری اصیل است و کوچکترین تردیدی در آن نیست! کسانی هستند که اگر ما اثر را از دست خود سهراب هم گرفته بودیم باز میگفتند جعلی است. آنها که نه تنها دلیلی ندارند، بلکه حتی اثر را نیز از نزدیک ندیدهاند و در حقیقت نه این اثر سهراب بلکه موفقیت هنر ایران و ارزش و منزلت آن را نشانه گرفتهاند و لابد بازگشت به دورهای که این آثار ارزشی ناچیز داشتند را مد نظر دارند. هر دو اثر سهراب سپهری در این حراج از دید تمام کارشناسانی که آن را دیدهاند، اصل بوده و هر کسی که در این زمینه تردید دارد و منصفانه میخواهد بیشتر اطمینان حاصل کند ما با کمال میل حاضریم که اثر را از نزدیک به او نشان بدهیم.
من خودم در حراج بودم و شاهد مواردی بودم که وقتی اثری چکش خورد، به آن ان قلت وارد شد که بهعنوان نمونه میشود به انتقاد بهرام دبیری اشاره کرد. کسانی که آگاهی ندارند شاید ندانند که وقتی اثر چکش خورد هنوز امکان تغییر قیمت دارد اما آنانی که آگاهند میدانند که وقتی که اثر چکش خورد تا هنگامی که امضا نشده هنوز امکان عوض شدن فرآیند خرید وجود دارد. چرا افرادی همچون بهرام دبیری یا کسانی که آگاه هستند به این موضوع باز هم ان قلت داشتند؟
به نظر من انتقاد آنان به این دلیل است که در تمام عمرشان یک حراج ندیدهاند چرا که در تمام حراجهای دنیا، از جمله حراج کریستیز این اتفاق تقریباً همیشه رخ میدهد. ممکن است به هنگام چکش خوردن اثر، دو نفر کنار هم در حال رقابت باشند و نفر سومی که آن سوی سالن دست بلند کرده است توسط مجری حراج غفلتاً دیده نشده و چکش زده شود. اگر مجری هنوز به سراغ اثر بعدی نرفته و متوجه بشود باید مجدد چکش بزند. نواخته شدن چکش به معنای سوت پایان بازی نیست و فقط کسانی که تا به حال در یک حراج حضور نداشتهاند، دچار این سوءتفاهم هستند. چکش به معنای تعیین قیمت نهایی اثر است و تا هنگامی که رقم بالاتری پیشنهاد شود ادامه مییابد، حتی اگر دو یا سه بار نواخته شود. البته یک قاعده اعلام نشده وجود دارد مبنی بر اینکه اگر مجری به سراغ آثار بعدی رفت دیگر نمیتوان به اثر قبلی برگشته و مجدداً چکش بزند که البته این قاعده همیشه در حراج تهران هم رعایت میشود.
بعضی میگویند فرآیند خرید و فروش آثار مشخص نیست و ممکن است که فروشنده خودش برای بازار گرمی اقدام به خرید اثر کند.
این کار با اخلاق و ضوابط برگزاری حراج مغایر است؛ ما همچون همه حراجهای دنیا اعلام میکنیم که صاحب اثر حق شرکت در مزایده اثر خودش را ندارد. اما ممکن است آشنایان صاحب اثر در محل برگزاری حراج حضور داشته و به صورت هماهنگ شده در مزایده آن شرکت کنند یا حتی اثر را بخرند. این دیگر خارج از اراده برگزارکنندگان است. البته مکانیسمهایی وجود دارد که ما بعد از برگزاری به این عمل پی ببریم و در این صورت فرد خاطی از شرکت در دورههای بعدی حراج منع میشود. اما در همه جای دنیا و در هنگام مراسم، حراج گذار نمیتواند مطمئن باشد که خریدار از آشنایان فروشنده است یا خیر.
گمانهزنی میشد که حراج تهران بیشتر از این مبلغ در این دوره بفروشد؛ فروش این دوره چقدر با انتظارات خودتان هماهنگ بود؟
ما نیز انتظار داشتیم به رقم بالاتری در برخی از آثار دست پیدا کنیم که میسر نشد و این نشان میدهد که از نظر اقتصادی در شرایط مناسبی به سر نمیبریم. این وضعیت رکود در اغلب حراجهای دنیا همچون دوره اخیر کریستیز نیز دیده میشد. البته شواهد نشان میدهد میانگین قیمتها بالا رفته است بهعنوان مثال در حراج قبلی از 80 اثر ارائه شده 79 اثر مجموعاً به رقم 25 میلیارد تومان به فروش رفت ولی این بار 71 اثر به قیمت 26 میلیارد فروش رفت و این یعنی میانگین فروش افزایش یافته است. همچنین قیمتهای ارائه شده با آنچه ما برآورد کردیم نزدیک بود که این نشان میدهد رفتار خریداران به واقعگرایی نزدیکتر شده است.
چرا حسین پاکدل برای اجرا انتخاب شد؟ در حراج کریستیز شاهد بودیم کسی که آثار را معرفی میکرد با حوزه تجسمی بخوبی آشنا بود حالا آقا پاکدل شخصیت مورد احترامی است اما موضوع این است که او از دنیای دیگری است. در هنرهای نمایشی و تئاتر حرف برای گفتن دارد اما زمانی که داشت آثار را معرفی میکرد انگار شناختی نسبت به اثر و ارزشی که در آن نهفته بود نداشت. میخواهم بدانم انتخاب مجری بر مبنای سلبریتی بودن است و چرا مجری حراج از دنیای تجسمی نیست؟
آرزو داشتیم در دنیای هنرهای تجسمی کسی را به تسلط آقای پاکدل یا کیانیان مییافتیم و از او نیز دعوت میکردیم. ما هرگز دنبال سلبریتیها نیستیم. بسیاری از افراد میتوانند مجری خوبی باشند اما حراج گذار خوبی نیستند.. البته ما امیدواریم بتوانیم افراد دیگری را نیز در کنار آقای پاکدل داشته باشیم. برگزاری یک حراج خوب با مجریگری و صحنهگردانی متفاوت است. ما همواره در قاعده حراجهای بینالمللی عمل میکنیم و در انتخاب فرد حراجگذار از همان الگوها استفاده میکنیم.
چند روز دیگر دولت جدید مستقر میشود؛ فارغ از اینکه چه وزیری در حوزه فرهنگ مستقر باشد، مطالبهتان از تیم هنری آینده در وزارت ارشاد در زمینه حمایت از اقتصاد هنر چیست یا اینکه اصلاً معتقدید دولت کاری به کارتان نداشته باشد بهتر است؟
البته مسئولان دولت فعلی خیلی ما را مورد حمایت قرار داده اند و ما به حمایت آنها پشتگرم هستیم. آرزو میکنیم دولت بعدی هم کماکان از بخش خصوصی پشتیبانی و از تلاشهایی که برای تکوین اقتصاد هنر صورت میگیرد، حمایت کند. توجه خاص هر دو وزیر ارشاد در دولت فعلی به توسعه اقتصاد هنر واقعاً غنیمت بود و انتظار داریم در دولت بعدی نیز ادامه یابد.