گروه تئاتر خبرگزاری هنر ایران: «مرگ با طعم نسکافه» عنوان نمایشی به نویسندگی و کارگردانی بابک صحرایی ترانهسرای ایرانی است که از اردیبهشت ماه روی صحنه نوفللوشاتو است. صحرایی که سالها در حیطه ترانهسرایی فعالیت کرده، با نگاهی به تجربه زیسته خود این نمایش را در شش پرده در یک روایت صدساله در رابطه با مرگ و سوگواری تولید کرده است و در این نمایش از آواز و موسیقی و ترانه که حرفه او است، بهره برده است.
بابک صحرایی در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین در رابطه با این که چگونه از ترانهسرایی به سراغ تئاتر آمده است، بیان کرد: بیش از 20 سال است که دغدغه جدی در حوزه تئاتر و سینما دارم و در تمام این سالها همراه با فعالیت ترانهسرایی این دغدغه با من بوده و در عرصه سینما و تئاتر به عنوان نویسنده و منتقد حضور داشتم.
صحرایی ادامه داد: کما این که اگر قرار است حضور حرفهای در عرصه ترانه داشته باشیم باید با سایر حوزههای همراه با موسیقی و ترانه هم الفت مناسبی داشته باشیم. هرگز نمیتوان ترانهسرای خوبی بود، اگر دانش زیادی در عرصه ادبیات دراماتیک و داستانی، سینما، فلسفه، روانشناسی و جامعهشناسی نداشته باشیم. وقتی میخواهیم شعر و ترانه بنویسیم، قرار است صدای جامعه و آیینه مردم جامعه و اتفاقات آن باشیم. طبیعتا باید در حوزههای دیگر هم دانش داشته باشیم و به همین خاطر در تمام این سالها در کنار ترانه، در حوزه تئاتر و سینما هم زیست داشتم.
او افزود: چند سالی بود که تصمیم داشتم نمایشی را روی صحنه ببرم؛ مثلا قرار بود سال 98 نمایشی را با متنی از شهیار قنبری روی صحنه ببرم که یک پروژه خاصی بود و قرار بود از دوبلورهای خاص در نمایش حضور داشته باشند؛ مثل آقای جلیلوند و آقای اسماعیلی. اما با کرونا مصادف شد و آقای جلیلوند و آقای اسماعیلی هم از دنیا رفتند و پروژه متوقف شد. سال 1401 هم نمایشنامهای از خودم را خواستم روی صحنه ببرم که با اتفاقات اجتماعی مواجه شدیم. تا این که امسال به این نمایش«مرگ با طعم نسکافه» رسیدیم.
صحرایی در رابطه با چرایی انتخاب این سوژه برای نمایش، گفت: سال گذشته مادرم به طور ناگهانی بر اثر سکته مغزی، از دنیا رفت و من به دلیل وابستگی زیادی که به ایشان داشتم از زندگی عادی جدا شدم و افسردگی و پوچی شدیدی پیدا کردم و احساس میکردم توان ادامه دادن زندگی را ندارم. روزهای سیاه و تلخی بود اما میدانستم که باید دوام بیاورم چرا که دخترم تازه دو ماه بود که به دنیا آمده بود و به نوعی مرگ و زندگی تلاقی پیدا کرده بود و به قول شاملو«هر مرگ بشارتی است به حیاتی دیگر».
این ترانه سرا بیان کرد: من به این نتیجه رسیدم که باید برای گذر از این مرداب و سیاهی کاری کنم. چندسال قبل که پدرم را از دست دادم، مادرم گفته بود که باید پناه ببرم به کار تا از پس این غم بربیایم و بغض و اندوهم را در کارم بریزم. بر همین اساس به این نتیجه رسیدم که سراغ تئاتر بیایم که چندسالی بود میخواستم انجام دهم و نشده بود. ترانهسرایی یک هنر فردی است و من را از تنهایی بیرون نمیکشید و من نیاز داشتم به یک هنر جمعی و به همین دلیل تئاتر را شروع کردم.
او با اشاره به این که بخشی از این نمایش تجربه زیسته خود اوست بیان کرد: من این نمایشنامه را 12بار بازنویسی کردم و شروع آن با مواجهه و زیست حقیقی من با مرگ عزیزانم بود که شکل تقدیر من را عوض کرد؛ چرا که من همیشه امید داشتم که در سن پیری پدر و مادرم را از دست دهم و از نوجوانی هم هراس از دست دادن پدر و مادرم را داشتم که در خیلی از افراد دیگر هم وجود دارد.
صحرایی گفت: اما در بازنویسیها به مرگ از زوایای دیگر هم نگاه کردم. ما یک قصه صد ساله را در نمایش میبینیم که گاه یک وجهه تاریخی دارد، گاه یک وجه طنز دارد. میگویند هر تراژدی که تکرار شود تبدیل به طنز میشود. هگل میگوید هر تراژدی دوبار در زندگی انسان اتفاق میافتد. مارکس اما میگوید هگل یادش رفته است که بگوید وقتی تراژدی برای بار دوم رخ میدهد شکل طنز دارد. هر کسی مرگ را به شکلهای مختلفی تجربه میکند؛ مثلا من مرگ را با از دست دادن پدر و مادرم تجربه کردم. به همین خاطر سعی کردم از زوایای مختلفی به مرگ نگاه کنم.
این ترانهسرا در رابطه با این که چرا قالب کنسرت نمایش را برای اجرا انتخاب کرد، گفت: طبیعتا من بعد از این همه سال ترانهسرایی، عادت کردم که بسیاری از حرفهایم را با ترانه بزنم و دریافتم از طبیعت و جامعه وقتی به جامعه برمیگردد به صورت ترانه باشد. پس وقتی داشتم این نمایشنامه را مینوشتم، بخشی از روایتم با ترانه شکل گرفت. مثلا در آخر یکی از پردهها که در دهه 30 میگذرد، زن قصه میگوید که نگران نباش و سوگواری آدمها را به هم نزدیک میکند و در ادامه ترانه «نگران نباش عزیزم» با صدای حامی پخش میشود که تکمیلکننده روایت است. در واقع ترانه در این نمایشنامه بخشی از روایت را برعهده دارد.
او در پایان با اشاره بر این که خودش تهیهکنندگی کار را برعهده داشت، بیان کرد: یک سری ایدهآلهایی در ذهنم دارم که انجام آن نیازمند این است که خودم تهیهکننده باشم و دغدغه مالی نداشته باشم. هزینهها بسیار بالا بود و من از ابتدا هم سعی کردم به خاطر سرشکن کردن هزینهها از چیزی چشمپوشی نکنم. به همین دلیل شاید هزینه نمایش من نسبت به هزینه نمایشهای مشابه بیشتر شده است. اما راضی هستم چون استقبال خوبی از نمایش شده است. ضمن این که سالن نوفللوشاتو هم سالن خوبی است و مدیریت خوبی دارد و مردم هم این مجموعه را دوست دارند و اصطلاحا پاتوق هنری است.