گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران: زمینگیر شدن بالگردها بدترین خبری بود که به کاخ سفید رسید. کارتر چارهای جز متوقف کردن عملیات و بازگرداندن کماندوهایش نداشت.
چه کسی فکرش را میکرد که «پنجۀ عقاب» با آن طراحی ویژه و بهکارگیری زبدهترین نیروهای نظامی آمریکا شکست بخورد؟ آنهم بدون نزدیک شدن به اهداف عملیات. کارتر میخواست دستور پایان پنجۀ عقاب را صادر کند که خبر رسید یک بالگرد دیگر هنگام سوختگیری با هواپیمای سی130 برخورد کرده و هر دوتایشان منفجر شدهاند.
کارتر مات و مبهوت، مثل جنزدهها به اینطرف و آنطرف اطاق نگاه میکرد. نمیدانست که چهطور عملیات به آن بزرگی و پیچیدگی با «طوفان شن» شکست خورده و حالا باید تا دیر نشده نیروهای ویژهاش را از خاک ایران خارج کند.
174 روز پیش
انقلاب هنوز درست و حسابی قد نکشیده بود که آمریکاییها شروع کردند به کارشکنی و فتنهانگیزی. تعجبی هم نداشت. بههرحال آنها مهمترین متحدشان در منطقه یعنی رژیم پهلوی را از دست داده بودند. آنهم متحدی که در حد و اندازههای یک مستعمره به ایالات متحده سود میرساند.
کمکم صبر بچه مکتبیها تمام شد و در روز سیزدهم آبانماه 1358 جمعی از دانشجوهای تهرانی در اعتراض به دخالت دیپلماتهای آمریکایی، ساختمان سفارت آنها در خیابان آیتالله طالقانی پایتخت را تسخیر کردند. تسخیر ساختمان سفارتخانه که بعدها به «لانۀ جاسوسی» مشهور شد، دستاوردهای سیاسی و امنیتی زیادی برای انقلاب داشت و حضرت امام (ره) هم پشت این اقدام جوانهای تهرانی ایستادند. در جریان این اتفاق، 66 نفر از کارکنان سفارت توسط نیروهای مردمی بازداشت شده و به مقامات انتظامی تحویل داده شدند.
آمریکا خودش را به آب و آتش زد تا دیپلماتهای زندانی شدهاش را آزاد کند امّا ایران حاضر نشد پیش از جمع شدن بساط جاسوسی و توطئهگری ایالات متحده، نیروهای بازداشت شده را پس بدهد. کارتر وقتی دید که از طریق فشارها و چانهزنیهای سیاسی به جایی نمیرسد تصمیم گرفت با یک عملیات دقیق نظامی کماندوهای موسوم به نیروهای دلتای آمریکا را به ایران بفرستد و زندانیها را فراری بدهد. کاخ سفید خیلی روی نیروهای دلتا حساب میکرد. اسم عملیات را گذاشتند «کاسۀ برنج» امّا پیش از اجرای آن برای بالاتر بردن ژست تبلیغاتی و غرور آزاد کردن دیپلماتها کاسۀ برنج تبدیل شد به «پنجۀ عقاب».
پنجم اردیبهشت 1359
174 روز از تسخیر سفارتخانۀ آمریکا گذشته بود که سربازان آمریکایی با تجهیزات و تدابیر ویژه وارد خاک ایران شدند و طبق نقشه خودشان را با بالگردهای پیشرفته و هواپیماهای پشتیبان به خراسان جنوبی رساندند تا از آنجا به تهران بروند و طبق نقشه دیپلماتهایشان را فراری بدهند. آنها حساب همه چیز را کرده بودند به جز ارادۀ الهی. خدا در همان نقطۀ آغاز با مأمور کردن باد و خاک، رشتههای آمریکاییها را پنبه کرد.
چند ساعت بعد کارتر با سرافکندگی جلوی دوربینهای تلویزیونی نشست تا خبر شکست عملیات را اعلام کند. او میدانست که با این حرکت گور خودش را میکند امّا چارۀ دیگری نداشت. پنجۀ عقاب میتوانست منافع بیشتری برای ایران داشته باشد چرا که نیروهای ویژۀ آمریکا بالگردهای خودشان را وسط بیابان رها کردند و از ایران خارج شدند. ما میتوانستیم هم بالگردهایشان را به غنیمت بگیریم و هم به اسناد و نقشههای مهم داخل آن دست پیدا کنیم برای محکومیت این تجاوز امّا بنیصدر در یک اقدام خائنانه دستور داد جنگندههای ارتش منطقه را بمباران کنند. دستور بنیصدر باعث شد که همه چیز دود بشود و برود هوا.
نکات مهم قابل پرداخت هنری این شکست
1) نقش آمریکا در بحرانهای سال 1358 ایران و علل تسخیر لانۀ جاسوسی
2) تبعات و پیآمدهای داخلی و بینالمللی این حرکت دانشجوها
3) کارتر بعد از پیروزی انقلاب در ایران فشار سیاسی زیادی را تحمل میکرد. این فشار بعد از تسخیر سفارت ایلات متحده بیشتر شد. او با اجرای این عملیات میخواست که وجهۀ سیاسی خودش را ترمیم کند ولی خدا سرنوشت و تقدیر روزگار را جور دیگری رقم زده بود. کارتر در انتخابات بعدی رقابت را به ریگان واگذار کرد که یکی از علل آن همین عدم توانایی در آزادسازی زندانیها برشمرده میشود.
4) امداد غیبی طوفان شن
5) خیانت بنیصدر
6) تحلیل واکنش مردم، امام خمینی (ره) و مسئولین و چهرههای سیاسی نظام به تسخیر سفارت
7) خواستههای ایران در قبال آزاد کردن نفرات دستگیر و بازداشت شده
8) افشا کردن چهره نفوذیها و آشکارسازی خیانتهای آنها
9) چرایی و چگونگی آزادسازی زندانیها
10) ریشههای تاریخی و اعتقادی رویارویی سیاسی ایران و آمریکا
11) جایگاه عملیات پنجۀ عقاب در تجاوز نظامی عراق به ایران
هنرنوشت
ثبت و ماندگار کردن وقایع تاریخی یکی از وظایف هنرمندهاست و در این بین، تکلیف نویسندهها و اصحاب تحقیق و پژوهش سنگینتر بهنظر میرسد. حقایق روزگار اگر کتاب نشوند، در لابلای هزاران گزاره درست و اشتباه تاریخی گم میشوند.
عملیات پنجه عقاب آمریکاییها که در حافظه تاریخی مردم ایران با عنوان «طوفان شن» و «واقعۀ طبس» معروف و مشهور است ریزهکاریها و موضوعات اصلی و فرعی فراوانی دارد که باید بهگوش نسل جوان برسند. در این مسیر تاکنون چندین کتاب، مستند و فیلم سینمایی هم تولید یا ترجمه شده که متأسفانه هیچکدام آنطور که به دل آدم بچسبد، پاسخگوی پرسشهای نسل امروز مملکت نیست. ایرادی هم ندارد! به هرحال این آثار مربوط به گذشته هستند و در زمان تولید برخی از آنها، اطلاعاتی که امروز در دسترس ماست، هنوز منتشر نشده بود.
بهنظر میرسد که هنرمندها و مسئولین رادیو و تلویزیون باید هرچه سریعتر یک اثر جامع و قابل استناد در اینباره تولید کنند تا اصل تاریخ بدون انحراف و دخالت اینوریها و آنوریها، محفوظ بماند. شاید که نه! حتماً خیلیها دلشان نمیخواهد اصل و واقعیت ماجرا روشن بشود.تا بوده همین بوده که یک عده از بیرون آمدن خورشید از پس ابر و کنار رفتن پردهها و فرونشستن غبار، استقبال نمیکنند تا چهرۀ حقیقیشان برملا نشود. اینجاست که باید قلمها بهکار بیفتند و دوربینها روشن بشوند و نگارندگان بنگارند.
خیلی از موثرین، شاهدین، مرتبطین و حتا خائنین این پرونده دیگر در دنیای ما نیستند. تاریخ این ماجرا هم دو راوی کاملاً متفاوت دارد؛ ایران و آمریکا. قطعاً کار یک هنرمند برای رسیدن به زوایای پنهان واقعه ساده نیست ولی دشواری چندانی هم ندارد. بحمدالله هم ما و هم آنها بخش عمدهای از اسناد آن 444 روز را منتشر کردهایم. بههمین سبب یک ذهن هوشمند و هوشیار خیلی ساده پاسخ سوالات تاریخ را پیدا میکند.
یکبار دیگر تکرار میکنیم که اگر هنریها دیر بجنبند، تاریخ تاریک میشود. چرا هنرمندهای سرزمین ما در حوزۀ موسیقی، تئاتر، سینما و ادبیات به این سوژه نزدیک نمیشوند؟ شاید ...