گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین: شعر یک رسانۀ توانمند در عرصۀ انتقال پیام و محتوا محسوب می‌شود و شعرای ایران‌زمین همواره خودشان را در برابر جامعه مسئول می‌دانستند.

ادبیات فارسی شاعرهای نام‌ آشنا و اندیشمندی دارد که آثارشان خط پایان ندارد و از نسلی به نسل دیگر می‌رسد.

برای تبیین این واقعیت و چگونگی اثرگذاری شعر یک شاعر در جامعه، چند دقیقه‌ای با آقای دکتر «محمود اکرامی‌فر» استاد دانشگاه و شاعر نام‌دار کشورمان گفتگو کردیم که چکیدۀ آن در ادامه تقدیم حضورتان می‌گردد.

محمودرضا اکرامی‌فر ۹ آبان ۱۳۳۸ در روستای اسفراین خراسان شمالی متولد شد.

وی دانش‌آموختۀ دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه تهران بوده و مدرک دکترای مردم‌شناسی را از آکادمی علوم تاجیکستان اخذ کرده است. اکرامی‌فر پژوهشگر فرهنگ و رسانه، روزنامه‌نگار و مجری برنامه‌های ادبی محسوب شده و بسیاری از دوست‌داران ادبیات او را می‌شناساند.

تبیین کیستی و چیستی وظیفۀ شاعرهاست

وظیفۀ ادبیات در طول تاریخ هم تبیین و توصیف و هم دفاع ارزش‌های جامعه بوده است. در کنار این وظیفه، نشر، توصیف و تحلیل وقایع نیز کارکرد ادبیات محسوب می‌شوند. این وقایع می‌توانند فردی، منطقه‌ای و ملّی باشند. شاعری که به فطرت و ذات خودش نزدیک شده باشد باید از هویت و چیستی و کیستی خودش دفاع بکند و یا دست‌کم آن را تبلیغ و تبیین بنماید. این کیستی و چیستی ما انسان‌ها گاهی برمی‌گردد به اعتقادات و باورهای دینی ما؛ از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود. گاهی اوقات به کیستی و چیستی فرهنگی ما مربوط می‌شود و در بعضی مواقع برآمده از هویت ملّی ماست. آن‌گاه که یک شاعر یا نویسنده به این فکر بیفتید که این کیستی و چیستی را برای دیگران تبیین و تفهیم کند، وارد میدان دفاع از ارزش‌های ملّتش می‌شود.

 

ادبیات مقاومت از هویت ما دفاع می‌کند

با این مقدمه به این نتیجه می‌رسیم که ادبیات مقاومت باید از هویّت مردم یک سرزمین دفاع بکند. همان‌طور که ادبیات ما در دوران دفاع‌مقدس و بعد از آن، این تکلیف را برعهده گرفت تا چیستی حماسه و جهاد مردم ایران را به جامعۀ خودمان و سایر مردم جهان بشناساند. به‌نظر من دفاع تنها پاسداری از مرزهای یک سرزمین نیست. دفاع یعنی حراست از مرزهای فرهنگی، جغرافیایی و ارزشی جامعه.

 

شرط ماندگاری یک شعر

بحث‌ و تجربه‌های فردی زمانی مفید و ارزشمند هستند که با تجربه‌ها جمعی آمیخته بشوند. دانش، حکمت، فلسفه و دین وقتی در سطح جامعه مطرح شدند، ماندگار می‌گردند. شعر هم از این قاعده مستثنی نیست. شعری که از زبان مردم و با زبان مردم و از ذهن مردم، به‌خاطر ارزش‌ها، داشته‌ها، باورها و اعتقادات مردم سروده شده باشد قطعاً ماندگار می‌گردد. چرا که آن شعر دیگر مال شاعر نیست و به مردم تعلق دارد. مردم به‌سبب اثری که چنین شعری روی زندگی‌شان دارد، آن را می‌نویسند و به حافظه می‌سپارند و دهان به دهان برای نسل‌های بعدی روایت می‌کنند.

دلیل ماندگاری یک اثر ادبی ماندگاری این است که با فطرت آدم‌ها در ارتباط باشد و با اعتقاد و ارزش‌های اجتماعی آنها در تضاد نباشد، با زبان مردم سروده شود و بتواند ذهنیت و باورهای مردم را در خودش جای بدهد. اگر اثری به این‌جا رسید، مردم آن را از بر می‌کنند و برای هم‌دیگر می‌فرستند. اگر شعری این شرایط را نداشته باشد، با مخالفت مردم مواجه می‌شود و آن را نمی‌پذیرند. لذا به‌قول حافظ شیرازی: «بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی / مقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شود». درواقع ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید فعال بشوند تا اثری مقبول نظر مردم بشود و در حافظۀ ادبی آنها بماند.

 

ادبیات فارسی «میراث معنوی» است

باور بنده این است که ما در رسانه‌ها نتوانستیم زبان فارسی را در اذهان مردم به‌ یک میراث معنوی تبدیل کنیم. ببینید اگر کسی روی آجرهای تخت‌جمشید که میراث مادی ماست مطلبی بنویسد حتماً مردم به او تذکر می‌دهند که این کار را نکن ولی هنوز میراث ناملموس و معنوی ما در اندیشۀ مردم آن‌قدر ارزشمند نیست که خودشان از آن مراقبت کنند. زبان فارسی میراث معنوی سرزمین ماست که نباید گمان کنیم که حفظ آن وظیفۀ چندتا نهاد خاص است و ما تکلیفی در این‌باره نداریم. البتّه که مقصر این قضیه خود نهادهای مسئول هستند که مردم را نیاورده‌اند پای‌کار.

ما باید کاری کنیم که حفاظت از زبان فارسی از درون اتفاق بیفتد. یعنی خود مردم حافظ میراث معنوی کشورشان باشند نه اینکه نهادها از بیرون زبان فارسی را کنترل کنند و یک نفر بیاید در تلویزیون و به دیگران بگوید تو این را درست گفتی و آن را اشتباه. نتیجه این‌که تلاش نهادهای مسئول و افراد دلسوز باید این باشد که حفظ زبان فارسی برای مردم دغدغه بشود. مثلاً کسی به من نگفته که برای زبان فارسی شعر بگو ولی خودم احساس کردم که من شاعر هستم و باید در این زمینه کار بکنم. اگر زبان فارسی از بین برود، فرهنگ ایران به خطر می‌افتد. این شد که یک کتاب شعر برای گسترش و حفظ زبان فارسی نوشتم.

 

تفاوت جایگاه شعر در گذشته و امروز

شعر در گذشته کارکرد بیش‌تری داشته و هنرهای دیگری مانند کاشی‌کاری، خوش‌نویسی، نقاشی خط و کنده‌کاری روی ظروف از آن استفاده می‌کردند. در گذشته چون ارتباطات کلامی و چهره ‌به ‌چهره و شفاهی بود، شعر به‌عنوان یکی از پایه‌های استدلالی مردم به‌حساب می‌آمد. یعنی اینکه مردم شعرهای کمی را می‌شنیدند و از آن برای استدلال و تفهیم موضوع استفاده می‌کردند امّا در روزگار ما دایرۀ دلیل آوردن مردم گسترش پیدا کرده و مردم در گفتگوهای‌شان از موارد متعدد دیگری در کنار شعر بهره می‌برند. از مواردی همچون، کلام علما و بزرگان و شخصیت‌های مشهور داخلی و خارجی. درواقع این‌طور می‌توان گفت که چون دایرۀ دانش مردم توسعه یافته، دایرۀ کلیشه‌های ذهنی آن‌ها هم وسیع شده ولی گسترۀ ارتباطات کلامی آنها کاهش پیدا کرده است.

در نتیجه باید بگوییم که شعر این‌روزها مثل گذشته یک پایۀ قوی و محکم استدلالی مردم نیست. اگر به محاورۀ مردم دقت کنید می‌بینید که هر کسی بنابر تحصیلات و مطالعات خود، برای حرف‌هایش دلیل می‌آورد. به‌عنوان مثال روان‌شناسی خوانده‌ها از سخن بزرگان روان‌شناسی استفاده می‌کنند و دانش‌آموخته‌های علوم دینی از سخن علما و احادیث و دیگران به‌همین ترتیب. در حالی‌که پیش‌تر مردم یک دانش عمومی داشتند که پایۀ آن شعر بود ولی در روزگار ما دانش تخصصی شده و مردم در گفتگوها به دانش خودشان برمی‌گردند و از آن استفاده می‌کنند.