سرویس تجسمی هنرآنلاین: دکتر دن آریلی (Dan Ariely) دانشمند حوزه روانشناسی و اقتصاد رفتاری اهل آمریکا، طی آزمایشی در تعدادی از یخچالهای خوابگاه دانشجویی دانشگاه MIT آمریکا، 6 قوطی نوشابه قرار داد. همه نوشابهها ظرف 72 ساعت توسط دانشجویان برداشته شدند. آریلی در ادامه به جای نوشابه، پول در یخچالها گذاشت. همان دانشجویانی که نوشابهها را برداشته و خورده بودند، به پولها دست نزدند. علت این است: انسانها نسبت به پول حساسیت بیشتری دارند و اگر درستکار باشند، هرگز به پول دیگران تعدی نمیکنند اما این حساسیت در قبال اشیاء دیگری که آنها نیز ارزش پولی دارند، کمتر میشود. به ویژه اگر جامعه و قانون هم نگاهی مشابه داشته و در موارد سرقتهای غیرنقدی، شماتت و جدیت کمتری از خود نشان دهد. شاید اسم این پدیده را بتوان "دزدی ملایم" گذاشت.
بسیاری از کسانی که اقدام به کپی آثار هنری میکنند مشمول این قاعده هستند. در واقع بسیاری از این سارقان هنری ذاتاً آدمهای متخلف و بزهکاری نیستند و تنها به این اصل ساده توجه ندارند که؛ مالکیت تنها تصاحب داراییهای نقدی نیست و یا سرقت محدود به تملک قطعی و فیزیکی اشیاء نمیشود. باید بپذیریم که نظام آموزشی، تربیتی و فرهنگ عمومی ما در تفهیم این مهم کوتاهی کرده است. باید دید این وضعیت چطور به وجود آمده و با وجود شعارهای مکرر، همچنان دایر مانده است. این داستان تخم مرغ دزد از کجا شروع میشود تا شتر دزدی؟
قریب به اتفاق هنرجویان در بازدید از نمایشگاهها و آثار هنرمندان، راه را اشتباه رفتهاند و اشتباه میروند. هدف از دیدن آثار هنرمندان بزرگ؛ تاثیرپذیری و یا کپی کردن نیست. هدف خلاقیت است که هنرجویان مسیرهای قبلی را دوباره پیش نگیرند و با دیدن این آثار هنری متوجه باشند چه کارهایی پیشتر انجام شده که نباید آن را تکرار کرد. اگر چنین شود دیگر شاهد این همه آثار و نمایشگاههای سطحی و تکراری نخواهیم بود. دیگر هر مقلدی به واسطه تولید انبوه، مدعی هنر و هنرمندی نخواهد بود. دیگر هنر، دکان خشتزنی نخواهد شد.
چه ارزشی دارد اگر هنرجویی جکسون پولاک ایران و رامبراند شرقی و میکلانژ خاورمیانه و... باشد، اگر چیز تازهای به قلمروی هنر، به دنیای فرم و محتوای هنر اضافه نکند؟! چه ارزشی دارد اگر خوشنویسی، به همان قوت و قدرت میرعماد، قطعهای را تکرار کرده باشد؟! چه فایدهای دارد تکرار دوباره همان زبان و مضمون غزلیات حافظ و دیوان شمس؟! اثر هنری روزنامه و شبنامه نیست. اثر هنری مزون مد و لباس نیست. اثر هنری فرصت خلق است، نه تکثیر. اثر هنری محل کشف است، نه تقلید. اثر هنری منشاء تاثیرگذاری است، نه انفعال و تکرار.
کافی است اثر یا آثاری در یک حراجی به قیمت بالایی فروخته شود یا از طرف رویداد مهمی جایزه معتبری کسب کند، کافی است آثار به نمایش گذاشته شده در نمایشگاهی مورد توجه مخاطبها و یا بعضی منتقدها و رسانهها قرار بگیرد؛ بلافاصله تبدیل به الگو شده، آثار مشابهی تولید و عرضه میشود و انتظارات فرصتطلبان را تحریک میکند. در چنین ساختار و سازمانی، هنرجویان ترجیح میدهند، به جای فهم و یادگیری هنر، به جای دشواریها و خطرات آزمون در جادههای بکر، به جای سختکوشی؛ تکنیک فردی الگو یا معلم موفق خود را در اسرع وقت تقلید کنند و از کوتاهترین راه وارد بازار و بازی هنر شوند. به جای این که سلیقه تازهای بیافرینند، به سلائق گذشته بسنده کنند. موجهای بزرگ، موجهای بزرگتر میسازند و کف و خاشاک روی آب، بی این که تاب و توانی داشته باشند، مجبور به موجسواری میشوند. جایگاه هنرمند، سواری و زندگی انگلی نیست. کار هنرمند این نیست که چرخ دستی خود را بردارد و از هر نمایشگاه و اثر و رویداد و... چیزی بردارد و به خیال خلاقیت، در هم بیامیزد و نتیجه را به قدر تکمیل ظرفیت یک نمایشگاه تکرار کند.
کالای تکثیرپذیر، نیاز به توزیع گسترده و شبکه بازاریابی دارد. در حال حاضر بیش از نیمی از نگارخانههای هنری، دکانهایی هستند که با سوءاستفاده از اولویتها و قوانین حمایتی، از مغازههای تجاری و خیابانی به آپارتمانهای مسکونی و املاک ویژه نقل مکان کردهاند و تعدادشان به شکل فزایندهای در حال رشد است. اگرچه ظاهری لوکستر دارند و مدعیان شیرین سخنتری هستند، اما پا از قواعد دکانداری و همان فرهنگ ویترینآرایی و مشتری مداری و درآمدزایی، فراتر نگذاشتهاند. با این حال هنوز هم کسانی هستند که به کمبود نگارخانهها و طولانی شدن وقت نمایشگاهها اعتراض میکنند.
ممکن است سرمایهگذارانی با پذیرش خطرات سود و زیان مادی، برای آثار آتی یک هنرمند سرمایهگذاری کنند اما مایه تعجب است که هنرمندانی از نگارخانهها نوبتهای چند ساله میگیرند برای برگزاری نمایشگاه. این هنرمندان چطور میتوانند از نتیجه آزمونهای هنری خود در مدت چند سال آینده مطمئن باشند؟! و یا چطور ممکن است نظر چند سال آینده خود را در مورد آثار امروز خود بدانند؟! مگر اینکه هنر را با مثلاً سفارش تولید کولر و بخاری و کیک اشتباه گرفته باشند. آیا این شیوه مواجهه با ماهیت هنر، به تکرار و تقلید و تولید و سفارش منتهی نمیشود؟
تا وقتی که هر اثر تولیدی و تقلیدی، بیپروا "هنر" تلقی میشود و آمار کمّی و کسب درآمد و یا تفاخر توخالی به کسوت مسروقه هنر؛ جای ارزیابیهای کیفی را گرفته باشد، افزایش ده برابری این تعداد نگارخانه هم عهدهدار تامین فضا و وقت برای این شیوه تولید و برگزاری نمایشگاهها نخواهد بود. مگر چند هنرمند واقعی در کل کشور هشتاد میلیونی مشغول به کار و فعالیت هستند؟! مگر هر هنرمند در طول سال چقدر اثر هنری خلق میکند؟! یا چند نمایشگاه تازه و مستقل آماده میکند؟! با این حساب اگر بنا به خلاقیت باشد و نه انبوه کالای تولیدی و فروشی، این حجم بزرگ نمایشگاهها و نگارخانهها چطور پر میشوند و همچنان نیاز به توسعه دارند؟! به نظر میرسد در معرفی این نمایشگاهها و پتانسیلها و مطالبات؛ مدعیان، حداقل در یکی از ارکان هنر و خلاقیت و بازار، سخن از سر صدق نگفتهاند. آیا این روش توسعه عددی و رقمی، میدان را برای عرضه عجولانه و بیکیفیت آثار، برای کسب موفقیت طراران بازار هنر، بازتر نمیکند؟ آیا حاصل این رویکرد، تمایل به تولید - حتی به قیمت سرقت و کپی و در خوشبینانهترین حالت؛ "دزدی نرم" - در حوزه هنر نیست؟