سرویس تئاتر هنرآنلاین: در نمایش "مردگی بدون زندگی" که در قالب ابزورد به منصه ظهور درآمده، مرگ و حیات نقش اصلی را دارد که با استفاده از نمادها در نمایش به جریان افتاده است. این نمایش دارای دو بازیگر مرد و یک بازیگر زن است که برای هیچ کدام نامی انتخاب نشده است. مرد یک که راننده نعش‌کش است، در حین حمل 6 جنازه به خانه می‌آید و می‌‌داند که حق انجام این کار را ندارد. مدتی پس از ورود او به خانه یکی از جنازه‌ها که مرد دوم است، با کفن وارد خانه می‌شود. در خانه زنی زندگی می‌کند که در این نمایش حق حیات در دست او بوده و او شانس زندگی را به کسی می‌دهد که از تکرار پرهیز کند.

مرد یک دچار تکرار شده و سرنوشت او از نخستین صحنه قابل حدس است. همچنین مرد شماره دو سعی می‌کند با تلاش برای تغییر تقدیر خود، شانسی برای زنده شدن به دست بیاورد. او با مرد شماره یک قمار می‌کند و او را شکست می‌دهد. در صحنه دیگری مرد شماره دو با زن قمار می‌کند و این بار از او شکست می‌خورد اما نحوه ایفای نقش او حکایت از این دارد که نمی‌داند، شکست در قمار از کسی که زندگی در دست اوست چه معنایی می‌تواند داشته باشد. در پایان این نمایش مرد شماره یک کفن مرد دوم را بر تن کرده و می‌رود تا سوار ماشین نعش‌کش شود. زن در این صحنه با نوار کاستی که از مرد شماره دو گرفته خوشحالی خود را از اعطای حیات به او با حرکات موزون به نمایش می‌گذارد.

هنرآنلاین برای بررسی این نمایش با عوامل نمایش "مردگی بدون زندگی" میزگردی تشکیل داد تا عوامل جوان این نشست از اهداف خود برای اجرای این نمایش بگویند و به پرسش‌ها و نقدهای موجود پاسخ دهند.

هرمونوتیک، حلقه مفقوده تئاترهای ابزورد

هدی اساسی، کارگردان نمایش "مردگی بدون زندگی" در میزگرد هنرآنلاین با عوامل این نمایش در ابتدا به خلاصه‌ای از فعالیت‌های نمایشی خود پرداخت و گفت: در بازیگری تجربه نمایش جنگ، کارهای آیینی سنتی، طنز و نمایشی در فضای زندان داشتم. در آغاز کار تجربه کار کودک داشتم که امروز به آن نقدهای بسیاری دارم. بعد از آن تجربه جدی‌ترین کاری که کردم در جشنواره نیمکت بود. در کار "بدریه ماادری" نقش بدریه را داشتم. دختری ایرانی که با لهجه عربی حرف می‌زد. زمان نمایش به جنگ ایران و عراق مربوط می‌شد. پدر و مادر بدریه را عراقی‌ها جلوی چشمش کشتند و پزشک عراقی می‌خواست به او تعرض کند که خودش را با نارنجک کشت و جنازه‌اش را هم دست عراقی‌ها نداد. در جشنواره نیمکت از طرف هیات داوران به عنوان برترین نقش‌خوان زن انتخاب شدم.

وی افزود: بعد از "بدریه ماادری"، چند تجربه وجود داشت که به اجرا نرسید و این هم مشکلاتی است که همه ما به نوعی با آن درگیر هستیم اما کاری که بعد از بدریه اجرا شد، "کان را که خبر شد خبری باز نیامد" بود. این کار در فضای زندان بود که در محل باغ موزه زندان قصر اجرا شد.

او که نخستین تجربه کارگردانی خود را به نمایش گذاشته اکنون در تئاتر "اخککندو" در گروه کارگردانی است. اساسی در این‌باره گفت: "اخککندو" و همکاری با گروه پاپتی‌ها، تاثیر زیادی برای ادامه کار من داشت. این نمایش که نوشته محمد مساوات است، سال 94 در هفدهمین جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی به کارگردانی هادی عامل در تئاترشهر اجرا شد. در این نمایش نقش دختر حاجی را داشتم. تجربه کار برای من در گروه پاپتی‌ها، تجربه بسیار خوبی بود. "اخککندو" تا هفته پیش در تئاتر شهر اجرا می‌شد و من در گروه کارگردانی فعالیت می‌کردم. بعد از این کار در پرفورمنس "فراموشی" که در خانه هنرمندان به اجرا رفت، بازی کردم. در این کار چهار کودک بودند و دو بازیگر مرد که یکی به واژه بار معنا می‌داد و دیگری معنای واژه را از بین می‌برد.

اساسی با اشاره به این که تمام تجربیاتی را که در بازیگری داشتم در کارگردانی به کار گرفتم، گفت: نمایشنامه "مردگی بدون زندگی"، نمایشنامه‌ای مفهومی است که برای اجرای آن نیاز به نمادهای زیادی داشتیم و همچنین باید این موضوع را در نظر داشت که اگر نمادها در یک نمایش به درستی به کار گرفته نشوند، نه تنها باعث نمی‌شود که مخاطب به هدف نمایش نزدیک شود بلکه او را از آن چه مدنظر است، دورتر می‌کند.

این کارگردان جوان با بیان این که نمادشناسی یکی از پیچیده‌ترین علومی است که می‌تواند در نمایش، نقش بسیار تاثیرگذاری داشته باشد، گفت: من در کارگردانی مخالف نمادهای دور از ذهن هستم. با این که برخی از کارگردانان مشهور در دنیا سعی می‌کنند از نمادهای پیچیده استفاده کنند اما به عقیده من نمادهای پیچیده در تئاتر باعث می‌شود مخاطب مسیر اصلی را فراموش کند. عمده کارگردان‌های سبک هنر متعهد از نمادهای ساده استفاده می‌کنند تا علاوه بر افزایش زیبایی در نمایش مخاطب را نیز به آنچه باید، نزدیک می‌کنند.

وی با تاکید بر این که هنر برای هنر پدیده‌ای است که فقط به زیبایی شناسی کمک می‌کند، گفت: هرچند که هنر و نمایش باید از سطح زیبایی قابل قبولی برخوردار باشد اما وظیفه هنرمند صرف خلق زیبایی نیست. هنرمند باید آن چه را که در ذهن دارد، به بهترین شکل ممکن برای مخاطب به عرصه ظهور در بیاورد. اگر قرار باشد تنها به زیبایی فکر کنیم، وظیفه اصلی تئاتر را که حضور در بطن جامعه است، فراموش کرده‌ایم. نباید فراموش کنیم که هنرهای نمایشی در دنیای مدرن تاثیر بسیاری بر جامعه دارد و باید از این هنر برای پیشرفت جامعه استفاده کرد. نمی‌توان این رسالت را به کلی فراموش کنیم و فقط به خلق زیبایی بدون هیچ ایده و مفهومی بپردازیم.  

اساسی درباره این نمایش که در قالب ابزورد طراحی شده، گفت: اجرای نمایش در این سبک و در ایران که ابزورد چندان تجربه نشده، کار دشواری است. به همین دلیل مجبور شدیم بیش از 6 ماه برای این کار زمان تمرین در نظر بگیریم تا بازیگرها و دیگر عوامل بتوانند آن را که می‌خواستیم، به اجرا در بیاورند.

کارگردان نمایش "مردگی بدون زندگی" به این پرسش که هنر متعهد به دنبال جذب بیشترین مخاطب است اما ابزورد در ایران سبک پرمخاطبی نیست، چرا این قالب برای تئاتر متعهد که مدعی آن هستید، انتخاب شد، این گونه پاسخ داد: با این که با بخشی از پرسش موافق نیستم و ابزورد در ایران مخاطب کمی ندارد اما این موضوع را می‌پذیرم که قالب پرمخاطبی هم نیست. با این حال باید این موضوع را در نظر داشت که پرمخاطب نبودن یا عدم استقبال گسترده از نمایش‌های ابزورد به دلیل ضعف اجراست و نمی‌توان این موضوع را پای ضعف در قالب ابزورد گذاشت.

وی در ادامه این میزگرد افزود: قالب ابزورد جای هیچ اشتباهی ندارد و به این دلیل یکی از سبک‌های بسیار پیچیده و دشوار اجراست. در نمایش‌های ابزورد باید ذهن مخاطب کنترل شود تا مسیر را اشتباه نرود و باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که اگر مخاطبی مفهوم مورد نظر گروه کارگردانی را برداشت نکرد، به طور قطع ضعفی در کار وجود دارد. برای دستیابی به این نقطه تکنیک‌های بسیاری وجود دارد اما نباید از همه آن‌ها استفاده کرد. گروه کارگردانی در نمایش‌های ابزورد باید بتوانند تمام تیرهایشان را به هدف بزنند. از هیج نماد دو پهلویی نباید استفاده شود و جمله‌ها نباید حالت ایهامی و چند معنایی داشته باشند. اگر نمایش‌های ابزورد با این متر و معیار در ایران به اجرا در بیایند، خواهیم دید که این شیوه برای مخاطبان ایرانی از جذابیت بسیار بالایی برخوردار است.

اساسی با اشاره با تاکید بر نقش هرمونوتیک به عنوان شیوه‌ای که اجرای نمایش ابزورد را تضمین می‌کند، در این باره توضیح داد: برای انتقال مفاهیم در این نمایش به سراغ علم هرمونوتیک رفتیم و باید در نظر داشت که ساختار عمده متن‌های ابزورد، این علم را طلب می‌کند. در هرمونوتیک با مفهوم سر و کار داریم و در متن‌های ابزورد، این علم نقش بسیار پررنگی دارد. از دیگر ضعف‌هایی که باعث شده تئاترهای ابزورد در ایران از مخاطبان چندانی برخوردار نباشد، فراموشی هرمونوتیک است.

به گفته این کارگردان در نمایش "مردگی بدون زندگی" برای این که ذهن مخاطب درگیر فضای به وجود آمده شود، نیاز به کدگذاری وجود داشت. بر این اساس از نمادها و نشانه‌های بسیاری در این نمایش استفاده شد. با استفاده از این تکنیک توانستیم گره‌هایی را که نیاز داشتیم در ذهن مخاطب ایجاد کنیم. باید این موضوع را در نظر داشت که گره‌های نمایش زمانی کارکرد مناسبی پیدا می‌کنند که باز کردن آن‌ها با استفاده از همان گره‌ها باشد. به نوعی ذهن مخاطب درگیر پرسش‌هایی می‌شود که پاسخ آن‌ها در دل پرسش وجود دارد. زمانی که تز و آنتی تز هم بستر باشند، سنتز نمی‌تواند چیزی خارج از آن فضا ایجاد شود و این موضوع به پیشبرد دیالکتیک نمایش کمک می‌کند.

وی با اشاره به صحنه نخست این نمایش گفت: در این صحنه عنصر اصلی که نور روی آن متمرکز شده، میزی است که روی آن یک پارچه ترمه انداخته شده است. در فرهنگ ما پارچه ترمه نمادی از مرگ است چرا که آن را پس از کفن و دفن روی خاکی که مرده زیر آن دفن شده می‌اندازند. بازیگر نقش زن که وسواس بسیاری را با خود همراه دارد، در صحنه نخست زمان قابل توجهی را برای رو میزی که نمادی از مرگ است، صرف می‌کند تا تمام گوشه‌‌های آن را صاف کند. به عبارتی این بازی با پارچه ترمه نشان از مرگ کسی در آینده این نمایش دارد. این اتفاق در صحنه‌های بعد رخ می‌دهد و مرد یک که مانند دیگر بازیگرها از هیچ نام و نشانی برخوردار نیست، مرگ را تجربه می‌کند. در این نمایش زن که نمادی از حیات است، زندگی را از مرد یک می‌گیرد و شانس زنده بودن را به مرد شماره دو می‌دهد.  

اساسی در ادامه افزود: همچنین در ادامه، مرد دو که شانس زنده بودن به او داده شده است، سر این میز می‌نشیند و همان جا این شانس به او داده می شود. بر این اساس ذهن مخاطب کنترل می‌شود و می‌داند که مرد شماره دو نیز قرار است روزی به سرنوشت مرد شماره یک دچار شود. به عبارت دیگر اگر جنازه‌ای بخواهد سرنوشت این دوره تسلسل را برهم زند نباید سر میزی بنشیند که نمادی از مرگ آن را پوشانده است.

این کارگردان با بیان این که استفاده به جا از نمادها، علاوه بر افزایش زیبایی اثر به فهم آن نیز کمک می‌کند، گفت: نباید تاثیر نماد در نمایش از بین برود و این موضوع نیاز به دقت بیشتری در نمایش‌های ابزورد دارد. باید در نظر داشته باشیم که برای اجرای نمایش‌های مفهومی نیاز به ابزار مفهوم گرایی داریم. در برخی از نمایش‌ها نمادهایی به کار گرفته می‌شود که تنها ذهن مخاطب را مغشوش می‌کند. به عقیده من این کار از دو سرچشمه ممکن است نشات بگیرد، نخست این که گروه کارگردانی تسلطی بر نمادشناسی نداشته باشند و دوم این که آن گروه بخواهد مناسبات ذهنی مخاطب را گل آلود کند و از آن ماهی خود را بگیرد. متاسفانه در برخی از آثار این کار به وضوح دیده می‌شود و برخی از مخاطبان برای این که تن به جمله "من مفهوم این کار را نفهیدم" ندهند، دائم درباره آن نمایش صحبت می‌کنند و گروه کارگردانی نیز از این ضعف به نفع خود برداشت می‌کند. در نهایت نه چیزی عاید مخاطب می‌شود و نه چیزی به دانش آن‌ها اضافه می‌شود. در برخی موارد حتی دامنه این رفتار از مخاطبان هم فراتر رفته و منتقدان نیز چنین رفتارهایی می‌کنند.

وی افزود: به عقیده من برای این که سطح کیفی نمایش در کشور رشد کند باید مخاطبان جسورتری داشته باشیم. مخاطبانی که برای اثبات خود تن به تعریف و تمجید از هر نمایشی ندهند و بتوانند نظر خود را بدون سانسور بروز دهند. در این صورت می‌توان امیدوار بود که کیفیت هنرهای نمایشی در کشور افزایش یابد.

جنازه‌ها تصمیم می‌گیرند

در نمایش "زندگی بدون مردگی"، مرگ از یک جنازه به راننده ماشین نعش کش منتقل می‌شود. بر اساس آن چه در این نمایش وجود دارد، شانس زندگی به کسی که تلاش می‌کند آن را به دست بیاورد و نمی‌خواهد دچار تکرار شود، داده می‌شود. پرسشی که در این زمینه وجود دارد این است که چرا شانس زندگی به 5 جنازه دیگر داده نمی‌شود؟ نویسنده این اثر علاوه بر توضیحی درباره فعالیت‌های خود و سبک ابزورد در ایران به این پرسش نیز پاسخ داد.

امیر شفیعی، نویسنده نمایشنامه "مردگی بدون زندگی" در ادامه این میزگرد، به توضیحاتی درباره آغاز کار خود پرداخت و گفت: بزرگترین مشوق من در کار نویسندگی عموی من بود که در دوران تحصیل من، داستان‌هایی را که می‌نوشتم او می‌خواند و اشتباهات من را تصحیح می کرد. نویسندگی برای جنگ جوان در استان کرمان نخستین تجربه من در کار نویسندگی بود. در سال 77 رشته تئاتر گرایش ادبیات نمایشی را انتخاب کردم و در این رشته به تحصیل پرداختم. در آن سال نخستین تجربه حرفه‌ای خود را به دست آوردم و نمایش "هرا" را برای اجرا در تئاتر شهر آماده کردیم.

وی افزود: سال 78 با حمید پورآذری، هادی عامل، هدایت هاشمی و جواد پورزند گروه پاپتی‌ها تشکیل دادیم که این گروه تاکنون به فعالیت خود ادامه می‌دهد و در آخرین تجربه گروه نمایش "اخککندو" را چندی پیش در تئاتر شهر اجرا کردیم. حیطه تخصصی گروه پاپتی‌ها در بحث نمایش‌های ایرانی است اما من به این دلیل که به دیگر حوزه‌های نمایش هم علاقه دارم، در این بین با گروه‌های دیگری هم همکاری داشته‌ام.

این نمایشنامه‌نویس در ادامه با اشاره به این که ابزورد یا معنا باختگی یکی از اصلی‌ترین حوزه‌های علاقه‌مندی من در نوشتن است، گفت: این سبک را از زمانی که با آن آشنا شدم، دوست داشتم و درباره آن تحقیقات بسیاری انجام دادم. به عقیده من کسانی که در ایران کار ابزورد می‌کنند خود را جای ولادیمیر و استراگون شخصیت‌های نمایشنامه "در انتظار گودو" بکت می‌گذارند و نوشتن را آغاز می‌کنند.

شفیعی با بیان این که این شیوه در نوشتن کارهای ابزورد اشتباه بزرگی است، توضیح داد: باید نگاهی به پیشینه این سبک در تاریخ نمایشنامه‌نویسی انداخت. نمایشنامه‌نویس‌هایی مانند ساموئل بکت، یوجین اونیل و دیگر نمایشنامه‌نویس‌های این سبک به هیچ وجه افرادی افسرده و بی‌تعهد نسبت به اجماع نیستند. این نویسنده‌ها نسبت به وقایع و اتفاق‌هایی که در اطراف خود دیده‌اند، حساسیت بالایی داشتند و به نوعی نوشته‌های آن‌ها را می‌توان در زمره هنر متعهد ارزیابی کرد. در ایران اما متاسفانه بیشتر نویسندگانی که این سبک را انتخاب کرده‌اند، جدا از مسائل اجتماعی این کار را ادامه می‌دهند به نوعی دچار افسردگی در نوشتن شده‌اند.

وی با اشاره به این که ابزورد نوشتن به معنی به پوچی رسیدن نیست، گفت: بکت برای انتخاب این سبک، عمده کتاب‌های مقدس ادیان الهی را مطالعه کرد و در مقالاتی که از او مانده به این نکات بارها اشاره شده است. بر این اساس باید در نظر داشته باشیم، ابزوردنویسی علاوه بر این که نیاز به حساسیت نسبت به اتفاق‌های پیرامون دارد، مطالعه و پژوهش‌های قابل توجهی را از نویسنده اثر طلب می‌کند. اگر این دو شاخص در استفاده از این سبک رعایت نشود، متن تا حد قابل توجهی از هدف سبک ابزورد خارج می‌شود.

این نمایشنامه‌نویس با بیان این که متن مردگی بدون زندگی 7 سال پیش نوشته شد، گفت: کارگردان این نمایش سال گذشته آن را انتخاب کرد و تمرین برای اجرای این نمایش حدود 6 ماه مداوم ادامه پیدا کرد. متن این اثر از پیچیدگی‌های بسیاری برخوردار است اما کارگردان ترجیح داد این اثر را برای نخستین تجربه کارگردانی خود انتخاب کند. در این تجربه گروه نمایش "مردگی بدون زندگی" توانستند آن چه را که هدف متن بوده اجرا کنند. با این که سبک این اثر شاید برای کار نخست مناسب نباشد اما این تجربه موفقی از نمایش ابزورد در ایران است.

به گفته امیر شفیعی او در زمینه سایکو سایبرنتیک یکی از محققان و پژوهشگران ایرانی است. وی ابتدا به توضیحی درباره این تکنیک پرداخت و گفت: سایبرنتیک به معنی دریافت و کنترل اطلاعات است. سایبرنتیک یکی از تکنیک‌هایی است که در نمایش‌های ابزورد و بیشتر نمایش‌هایی که با مخاطب مواجه نزدیک دارند، استفاده می‌شود. سایکوسایبرنتیک اما علم کنترل ذهن است.

وی درباره شیوه استفاده از این تکنیک‌ها در نمایش "مردگی بدون زندگی" گفت: به طور کلی در این نمایش بیشتر از تکنیک سایبرنتیک استفاده شد. در برخی از موارد که بیشتر به نمادها مربوط می‌شود از تکنیک سایکوسایبرنتیک استفاده شد. در این تکنیک مخاطب زمانی که با دسته‌ای از نمادها روبرو می‌شود، ذهن خود را به کنترل گروه کارگردانی گرو داده و نمی‌تواند برداشتی جز آن چه کارگردان و نویسنده می‌خواهند، معطوف کند. این نوعی استفاده از تکنیک سایکوسایبرنتیک است.

این نمایشنامه‌نویس با اشاره به این که در نمایشنامه‌های ابزورد بیشتر از تلفیق تراژدی و کمدی استفاده می‌شود، گفت: در این نمایش اما این طور نیست. در این نمایش فضایی برای کمدی گروتسک و کمدی تلخ وجود ندارد و فضا به گونه متفاوتی پیش می‌رود. این موضوع باعث شد تا زمان کار، کوتاه شود. در شرایطی که ذهن مخاطب کنترل می‌شود و کمدی تلخ نیز از ابزورد گرفته می‌شود نباید بیش از 40 دقیقه مخاطب را با نمایش درگیر کرد. بر این اساس زمان کار به 40 دقیقه محدود شد تا مخاطب از مفهوم اصلی کار دور نشود.

شفیعی در ادامه افزود: در صحنه پایانی، نوعی غافلگیری اتفاق می‌افتد که با هدف تغییر ناگهانی انجام شده است. زمانی که زندگی از مردی به مرد دیگر منتقل می‌شود، با این که برای مخاطب اتفاق عجیبی نیست و مخاطب توانسته این اتفاق را حدس بزند اما دچار سردرگمی خاصی می‌شود. این کار به دلیل استفاده از تکنیک‌هایی است که پیشتر درباره آن بحث شد.

در بخشی از نمایش "زندگی بدون مردگی"، از 6 جنازه‌ای که در ماشین نعش کش وجود دارد یک جنازه وارد خانه می‌شود. شفیعی به این پرسش که چرا شانس زندگی به دیگر مرده‌ها داده نمی‌شود، این گونه پاسخ داد: قبل از این که جنازه‌ای با کفن وارد خانه شود، صدای پچ پچ آن‌ها می‌آید. به نوعی خودشان برای این کار تصمیم می‌گیرند و اجباری برای این کار وجود ندارد.

وی همچنین در ادامه به توضیحی درباره نماد گربه پرداخت و گفت: گربه نشان از حضور روح در محدوده این زندگی دارد. هر چند که می‌تواند نشانی از شومی برای مرد شماره یک داشته باشد اما بیشتر نشانی از حضور روح است. این آدم‌ها از رانندگی با جنازه‌ها خسته‌اند و گربه‌ها به نوعی این موضوع را لو می‌دهند. صدای گربه‌های لعنتی، نشان از حضور روح در حوالی خانه دارد.

کنترل ذهن مخاطب با اشیای معلق

یکی از موضوعاتی که در این نمایش از اهمیت خاصی می‌تواند برخوردار باشد، نوع طراحی صحنه است. با این که در سال‌های گذشته در بسیاری از نمایش‌ها اشیا آویزان شده‌اند و برخی از منتقدان معتقدند این کار تا حدی تکراری شده است اما طراح صحنه این نمایش از این شیوه دفاع می‌کند. او معتقد است آویزان کردن اشیا خیلی سریع به مخاطب این موضوع را القا می‌کند که فضای نمایش رئال نیست. 

فیروزه قاسم‌پور، طراح صحنه و لباس در نمایش "مردگی بدون زندگی" درباره شیوه‌ای که از آن در طراحی صحنه استفاده کرده است، این گونه توضیح داد: در نمایش‌های ابزورد به طور معمول از سبک اکسپرسیون استفاده می‌شود اما در این نمایش اکسپرسیون و رئال تلفیق شد. این کار باعث شد زندگی شخصیت‌ها تا حدی معمولی نشان داده شود.

وی با اشاره به این که وجه اکسپرسیونیستی در این نمایش غالب بود، توضیح داد: باید هر دو وجه این موضوع در طراحی رعایت می شد که خوشبختانه این کار به نتیحه مناسبی رسید.

برخی از لوازم صحنه در این نمایش از سقف آویزان است، طراح صحنه این نمایش درباره دلیل و هدف این کار گفت: حس و حال بازیگر باید به سمت و سویی که هدف اصلی نمایش دنبال می‌کرد، پیش می‌رفت. برای انتقال حس بازیگر به این منظور که مخاطب با نمایش رئال روبرو نیست، این کار انجام شد.

قاسم‌پور با بیان این که فضای معلق در ذهن تماشاچی نقش می‌بندد، گفت: در فضای نمایش‌های ابزورد، از چنین تکنیک‌هایی استفاده می‌شود تا مخاطب درگیری بی‌دلیل با فضا نداشته باشد. در این نمایش مخاطب خیلی سریع باید متوجه این موضوع شود که فضا رئالیستی نبوده و این کار کمک می‌کند تا ذهن مخاطب از هدف اصلی دور نشود.

شانس حیات در دست زن

ساغر سحرخیزان، بازیگر نقش زن در "نمایش زندگی بدون مردگی" درباره نقش خود در این نمایش توضیح داد: این نخستین تجربه حرفه‌ای من در تئاتر است. در این نمایش نقش زنی دارم که به نوعی نماد زندگی است. در تئاترهای ابزورد از نماد استفاده بسیاری می‌شود و یکی از موضوعاتی که باعث شد از این نقش استقبال زیادی داشته باشم این بود که دامنه نماد به نقش‌ها هم رسیده بود. به نظر من این تکنیک کمک بسیاری کرد تا نمایش به آن چه می‌خواستیم نزدیک شود.

سحرخیزان

سحرخیزان در ادامه به توضیحی درباره نقش خود پرداخت و گفت: در این نمایش نقش زنی را دارم که مهم نیست‌های بسیاری را با خود همراه دارد. این مهم نیست‌ها از این جهت نیستند که موضوع اهمیتی نداشته باشد، بلکه باید نمادی از این است که زن می‌تواند راحت گذشت کند و با مهربانی از کنار موضوعاتی که او را آزار می‌دهد، رد می‌شود. زن در این نمایش عصبی نمی‌شود و حساسیت بالایی برای موضوعات پیش پا افتاده نشان نمی‌دهد. شاید مهمترین شاخصه‌ای که در زن وجود دارد، وسواسی است که او دارد. دائم به تمیز کردن خانه می‌پردازد و وسایل را با وسواس و حساسیت خاصی جا به جا می‌کند.

وی با بیان این که زن سعی می‌کند در دام تسلسل این زندگی قرار نگیرد، افزود: تنها سعی می‌کند نظم همه چیز را همان طور که هست نگه دارد. دو مرد دیگر نقش‌هایشان را با یکدیگر به نوعی عوض می‌کنند و این موضوع نشان از تسلسل این موضوع دارد. به عبارت دیگر مرد 2 نیز روزی باید جای خودش را به کس دیگری بدهد و این موضوع مشخص است که مرد یک نیز روزی جای کس دیگری وارد شده اما زن در این چرخه ثابت است. بر این اساس او باید نظمی را که وجود دارد، حفظ کند.

این بازیگر جوان به این پرسش که نقش مردها در زندگی چیست، برخی از منتقدان معتقدند مرد شماره یک و مرد شماره دو همسر این زن هستند، این موضوع را چطور ارزیابی می‌کنید، این گونه پاسخ داد: هر کسی می‌تواند برداشت خودش را داشته باشد و شاید این برداشت که مرد شماره یک و مرد شماره دو همسر نقش زن هستند، درست باشد اما برای من این طور نیست. به عقیده من ارتباطی که در این نمایش بین 3 نفر وجود دارد، فراتر از ازدواج و همسر بودن است. در حقیقت رابطه‌ای که بین این 3 نفر وجود دارد همسر گونه نیست. در یک بازه کوتاه 40 دقیقه‌ای نشان داده می‌شود که زندگی و مردگی، چه مختصاتی دارند. هر کدام از این دو مفهوم دارای شاخص‌های خاص خود هستند و بازیگر زن در واقع باید بتواند به عنوان نمادی از زندگی، این چرخه را حفظ کند. بر این اساس است که معتقدم ارتباطی که بین او با مرد یک و دو وجود دارد، ارتباطی فراتر از زندگی است.

سحرخیزان در ادامه این نشست گفت: من برای این نقش آمده بودم و زمانی که نمایشنامه را برای نخستین بار خواندم ارتباط مناسبی با آن برقرار کردم. این نقش برای من بیشتر شبیه مادری است که زندگی را به وجود می‌آورد و سعی می‌کند گرمای حیات را حفظ کند. هر کسی که وارد زندگی این زن می‌شود، شانس زنده بودن را دارد اما این که خودش تصمیم بگیرد از این موضوع تا چه اندازه‌ای استفاده کند، موضوعی است که به خودش مربوط می‌شود. این چرخه‌ای است که در این نمایش وجود دارد. فردی وارد خانه می‌شود، به زندگی می‌رسد و زمانی که دچار تکرار می‌شود، دوباره می‌میرد.

در این نمایش زمانی که یک مرده از ماشین نعش کش پیاده می‌شود و به خانه می‌آید، با استقبال بازیگر زن روبرو می‌شود و این در حالی است که شاید مخاطب منتظر باشد، زن از وجود یک مرده در خانه‌اش تا اندازه‌ای حیرت کند و ترس داشته باشد، اما این طور نیست. بازیگر نقش زن درباره این اتفاق توضیح داد: زن این موضوع را می‌داند که مرده‌ها قرار است، به زندگی او بیایند، گرمای حیات را بگیرند و به تکرار دچار شوند و دوباره حیات از آن‌ها گرفته شود. همچنین باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که این نمایش نخستین تجربه زن از این موضوع را نشان نمی‌دهد و مشخص است که زن به این اتفاق عادت دارد. بنابر این دلیلی برای ترس یا وحشت وجود ندارد.

از دیگر موضوعاتی که تاکنون نقدهایی درباره آن شده رفتار زن با مرد شماره یک و مرد شماره دو است. زن نسبت به مرد شماره یک با سردی برخورد می‌کند اما با مرد شماره دو این طور نیست. این اتفاق در حالی می‌افتد که وظیفه زن حفظ گرمای زندگی است. به نوعی این طور به نظر می‌رسد که زن مرگ مرد شماره یک را پذیرفته و برای زندگی مرد شماره دو تلاش می‌کند و این موضوع با ذات او که حفظ حیات است، به نظر متضاد می‌رسد. سحرخیزان درباره این تضاد گفت: زن به نوعی از سرنوشت آن‌ها خبر دارد و نمی‌تواند مانع این تقدیر شود. زن می‌داند کار مرد یک در زنده بودن تمام شده و نوبت به نفر دیگری قرار است برسد. هر چند که از مرد شماره دو شناخت چندانی ندارد اما این موضوع برای او روشن است و انرژی خود را برای زنده کردن مرده‌ای نگه می‌دارد که می‌داند وارد زندگی‌اش می‌شود.

وی با اشاره به این که زن نسبت به این اتفاق آماده است، ادامه داد: به نوعی زن دانای کل این ماجرا است اما دچار نوعی تسخیر نسبت به تقدیر شده است. گرفتن و دادن زندگی دست زن است اما اراده‌ای برای این که خلاف تقدیر مرد یک و دو رفتار کند ندارد.

ساغر سحرخیزان بنا به توضیحاتی که داده شد، از اواسط کار به این گروه پیوست، بازیگر نقش اول نمایش "مردگی بدون زندگی" درباره این موضوع نیز افزود: این اتفاق باعث شد در تمرین‌ها از دیگر از اعضای گروه تا حدی عقب باشم اما خوشبختانه با کمک اعضای گروه توانستم نقش زن را به درستی بشناسم و در این جمع حاضر شوم.

قمار برای زندگی

نقش مرد یک، راننده ماشین نعش‌کش است. راننده‌ای که دچار تکرار شده و دائم عباراتی را زیرلب می‌گوید، این عبارت‌ها برای مخاطب قابل شنیدن نیست و بیشتر شبیه نوعی سحر و جادو به نظر می‌رسد. پوریا غنی‌طبع که در این نمایش نقش مرد شماره یک را ایفا می‌کند، در این میزگرد، به توضیحی درباره نقش خود پرداخت و گفت: مرد یک، زندگی عادی و روزمره‌ای را سپرد. به نوعی این طور دیده می‌شود، هیچ اتفاق خاصی در زندگی او رخ نمی‌دهد و همه چیز دچار نوعی از تکرار شده است. تکرار همان پدیده‌ای است که باعث می‌شود، زندگی از او در ادامه نمایش گرفته شود. مرد یک با خستگی وارد خانه می‌شود اما خستگی او به دلیل کار فراوان نیست.

غنی طبع

وی افزود: "وقتی راننده مرده‌ها باشی همیشه خسته‌ای" این کلیدی‌ترین جمله‌ای است که موقعیت نقش مرد یک را در زندگی‌اش مشخص می‌کند. مرد یک با این جمله مشخص می‌کند که او همیشه خسته است و در این کار دچار تکرار شده است. همچنین باید در نظر داشته باشیم که تکرار نمادی از مرگ است و او سرنوشت خود را با این جمله اعلام می‌کند. به عبارتی مرد یک، می‌داند قرار است به چه سرنوشتی دچار شود و از این موضوع ناراحت نیست. او از تکرار خسته نشده و تلاشی برای زنده بودن نمی‌کند. همین برای زن کافی است تا حیات را از او بگیرد و زندگی به گزینه بهتری که می‌خواهد حیات را تجربه کند، داده شود.

غنی‌طبع در ادامه این میزگرد با بیان این که من با این نقش از سال‌ها قبل ارتباط داشتم، توضیح داد: مرد یک شبیه بسیاری از آدم‌هاست که در طول روز با آن‌ها مواجه می‌شویم. آدمی است که دچار تکرار شده و همیشه خسته است. این دست آدم‌ها کم نیستند و شاید ما هم مدتی این حس را تجربه کرده باشیم. به این دلیل ارتباط مناسبی می‌توانستم با نقش خودم داشته باشم.

این بازیگر جوان با اشاره به این که مرد یک تقلایی برای زنده بودن نمی‌کند، گفت: باید این موضوع را در نظر داشت که او تلاشی برای زنده بودن نمی‌کند و در اصل می‌داند قرار است آخرین شب زنده بودن را تجربه می‌کند اما در ته دل این امید را دارد که تقدیر او به شیوه دیگری رقم بخورد. او می‌داند دچار تکرار شده و راهی هم برای گریز از آن پیدا نکرده اما دوست دارد زنده بماند. به این دلیل است که می‌گویم این خصوصیت رفتاری در بسیاری از آدم‌ها وجود دارد و سال‌هاست که همه ما با آن آشنایی داریم.

وی افزود: وجه تمایز این نقش در نمایش "مردگی بدون زندگی" با زندگی عمده افرادی که دچار این حالت می‌شوند، درون‌گرایی او است. شاید بسیاری از آدم‌ها در چنین شرایطی درون‌گرا شوند و حتی به افسردگی برسند اما اگر این طور باشد که آن‌ها بدانند، قرار است تا چند دقیقه دیگر مرگ را تجربه کنند، برون گرا می‌شوند و تلاش بیشتری برای زندگی داشته باشند اما مرد یک در این نمایش این کار را نمی‌کند و حتی در قبال مرگ هم تلاشی برای زنده ماندن نمی‌کند، او فقط به زندگی امید دارد.

غنی‌طبع با اشاره به این که مرد یک با جنازه‌ای که وارد زندگی‌اش می‌شود، قمار می‌کند، گفت: این تنها تلاشی است که او برای زندگی می‌کند. در یکی از صحنه‌های نمایش مرد یک و مرد دو با هم قمار می‌کنند و مرد یک جنازه را متهم به تقلب می‌کند. این اتفاق‌ها در حالی رخ می‌دهد که مخاطب متوجه می‌شود، مرد یک خودش روزی شبیه همان جنازه‌ای بوده که اکنون روبروی او نشسته است. مرد یک در آن قمار از جنازه شکست می‌خورد و این پایان ماجرای زندگی او است.

بازیگر نقش مرد یک در این نمایش درباره پذیرش این نقش از مرگ این گونه توضیح داد: امید نقطه‌ای است که باعث می‌شود او نتواند با مرگ کنار بیاید اما پس از باخت در قمار دیگر می‌پذیرد که زندگی‌اش تمام شده و با این موضوع بسیار راحت می‌تواند کنار بیاید. او در حین قمار گاهی صدایش را بالا می‌برد و جنازه را متهم به تقلب می‌کند اما در نهایت باخت در قمار برای او باخت در زندگی است و پس از آن به راحتی با مرگ کنار می‌آید. قمار برای مرد یک تیر آخری است که او از دست می‌دهد.

زمانی که مرد دو با کفن وارد محل زندگی مرد یک می‌شود، هیچ ترسی در محل زندگی وجود ندارد، تنها نکته‌ای که می‌تواند ذهن مخاطب را در گیر کند این است که مرد یک چند جمله نخست را بدون این که مرد دو را نگاه کند به او می‌گوید. این نکته نشان از ترس برای روبرو شدن با یک جنازه ندارد، بلکه نشان می‌دهد مرد یک دچار چالشی شده که می‌داند به زندگی‌اش مربوط می‌شود. غنی‌طبع در این باره این اتفاق توضیح داد: مرد یک روزی به همین شکل وارد زندگی یک نفر دیگر شده و او نه تنها با این اتفاق آشناست بلکه خودش روزی این اتفاق را تجربه کرده و به این دلیل از حضور یک جنازه در زندگی‌اش به دلیل جنازه بودن او نمی‌ترسد، ناراحتی او در آن صحنه به دلیل این است که می‌داند زندگی‌اش رو به اتمام قرار گرفته است. همچنین باید این موضوع را هم در نظر داشته باشیم که مرد یک به دلیل این که راننده ماشین نعش کش است با مرده‌ها ارتباط نزدیکی دارد و این موضوع در زیست و شیوه زندگی او جریان دارد.

کفن پوش در جست و جوی حیات

هوشنگ ثابقی، بازیگرد نقش مرد دو که در آغاز نمایش با کفن وارد صحنه می‌شود و در پایان به راننده نعش‌کش تبدیل می‌شود، در این میزگرد گفت: از دی ماه سال گذشته تمرین برای نمایش "مردگی بدون زندگی" شروع شد. در طی این مدت بارها نقش مرد دو دچار تغییر شد و این نقش یکی از پر تغییرترین نقش‌های این نمایش بود. این موضوع با این که دشواری‌ها بسیاری را برای گروه کارگردانی و من رقم زد اما در نهایت باعث شد، آن چه همه ما می‌خواستیم، رخ دهد و نقش مرد دو با اهدافی که در کار وجود داشت، هم خوانی پیدا کند.

ثاقبی

ثاقبی با بیان این که تا آخرین لحظه این نقش دست خوش تغییر می‌شد، گفت: خوشبختانه این تغییرات در نهایت باعث شد تمام گروه از آن چه به دست آمده رضایت داشته باشند. یکی از سخت‌ترین بخش‌های نقش مرد دو این است که عمده بازی در لحن و حرکات دیده می‌شود، به عبارت دیگر نقش مرد دو دیالوگ محور نیست.

وی با بیان این که بسیاری از بازیگران ترجیح می‌دهند از ایفای نقش در نمایش‌های ابزورد خودداری کنند، گفت: این موضوع بیشتر مربوط به متن و شیوه کارگردانی می‌شود. نمایشنامه‌های ابزورد در زبان فارسی اندک است و این موضوع باعث شده تا این نمایش‌ها از مخاطبان کمتری برخوردار باشد. به عبارتی نمایش ابزورد در ایران تجربه چندانی ندارد و تنها در چند سال گذشته به این موضوع پرداخته شده است.

این بازیگر در ادامه افزود: خوشبختانه گروه کارگردانی در این نمایش توانست متن را در مرحله اجرا بنویسد. همان طور که نویسنده این اثر بارها بر این موضوع تاکید کرده، این اثر برای نمایش نوشته شده بود. این موضوع تا حد قابل توجهی باعث شد مشکلاتی که در دیگر نمایشنامه‌های ابزورد وجود دارد، در این نمایش بروز نکند. متن این اثر برای اجرا نوشته شده بود و حضور نویسنده در گروه کارگردانی به پیشرفت این کار کمک فراوانی کرد.

ثابقی با بیان این که برخی از دیالوگ‌ها در این نمایش تغییرات بسیاری داشتند، گفت: اگر نویسنده این اثر در گروه کارگردانی نمی‌بود، برای هر تغییر زمان بیشتری باید صرف می‌شد که خوشبختانه این طور نشد. در قالب‌هایی مانند ابزورد که در کشور ما هنوز به درستی جایگاه خود را پیدا نکرده، همکاری‌های این چنینی به طور قطع تاثیر بیشتری نسبت به دیگر شیوه‌ها خواهد داشت.

وی افزود: رشته تخصصی من بازیگری نبود و از ابتدا به این کار به عنوان رشته اصلی نگاه نمی‌کردم. با این حال بازی در نمایش "مردگی بدون زندگی" با این که دشواری‌های بسیاری داشت اما تغییرات بسیاری برای من ایجاد کرد و این شیوه بازیگری را در گروه تجربه کردم. بازی در این نمایش جدی‌ترین تجربه من بود و به بازیگری با اشتیاق بیشتری فکر خواهم کرد. دشواری‌های نمایش ابزورد گروه بازیگری را وادار به مطالعه بیشتر کرد. این شیوه از تکنیک‌های علمی برخوردار است و صرف تجربه در بازیگری نمی‌تواند، برگ برنده باشد. به عبارتی ممکن است بازیگری که تجربه نخست خود را در نمایشی ابزورد تجربه می‌کند، به مراتب موفق‌تر از بازیگری باشد که سال‌ها این کار را انجام داده است. ایفای نقش در این سبک نیازمند، مطالعه و تمرین برای همین سبک است. تجربیاتی که بازیگران در گذشته داشته‌اند شاید در سبک ابزورد به کار آن‌ها نیاید.

این بازیگر در ادامه میزگرد گروه "مردگی بدون زندگی" با اشاره به این که تجربه نقش‌های جدید را دوست دارم، گفت: در آغاز که متن را گروه کارگردانی پیشنهاد داد، شوکه شدم و تصوری از شیوه اجرا نداشتم. یکی از دلایلی که اجرای این نمایش به زمان طولانی نیاز داشت هم همین موضوع بود. متن پیچیدگی‌های زیادی داشت و ایفای نقش در آن کار دشواری بود. به همین دلیل حدود 6 ماه به طور مدام با گروه تمرین کردیم تا آن چه مدنظر همه بود، محقق شود.

وی با اشاره به این که جریان زندگی در نقش مرد دو به طور تدریجی اتفاق می‌افتد، گفت: مرد دو زمانی که وارد صحنه می‌شود، لرزش زیادی در صدا دارد و حرکات او به دلیل این که ساعت‌ها در سردخانه بوده، کند است. با این حال زمانی که وارد خانه می‌شود و زن به عنوان نماد زمین و زندگی با او به گرمی صحبت می‌کند، به تدریج مشکلاتی که داشته برطرف می‌شود. نارسایی عضلات و بریده حرف زدن در صحنه قمار با مرد یک به طور کلی برطرف می‌شود و در این صحنه مرد یک مرگ تدریجی را تجربه می‌کند.

ثابقی با اشاره به این که به مرد دو فرصت زندگی داده شده است، توضیح داد: مرد دو باید به بهترین شکل از این فرصت استفاده کند. او در نعش‌کش بوده و در یک لحظه تصمیم گرفته سرنوشت خود را تغییر دهد. در این میان سرنوشت نیز با او سر سازگاری دارد و این شانس را پیش روی او گذاشته، پس جای اشتباه ندارد و باید از این فرصت استفاده کند. به همین دلیل در قمار با مرد یک برنده می‌شود.

این بازیگر با اشاره به صحنه دیگری که با زن قمار می‌کند و در آن شکست می‌خورد، توضیح داد: در آن صحنه مرد دو باید متوجه شود که شکست در قمار با زن که نماد زندگی است، نشان از مرگ او دارد اما به دلیل این که از بازگشت به زندگی بیش از حد خوشحال است این موضوع را متوجه نمی‌شود. هر چند که ما در نمایش مرگ مرد دو را نمی‌بینیم اما این موضوع برای مخاطب مشخص می‌شود که مرد دو نیز در ادامه به سرنوشت مرد یک دچار خواهد شد.