سرویس تئاتر هنرآنلاین: محمد یعقوبی نمایشنامه‌نویس طبقه متوسط است. نویسنده‌ای که در نمایشنامه‌های خود شخصیت انسان ایرانی را در تنش‌ها، تناقضات و تحولات فرهنگی و جمعی بازنمایی کرده است. تجربیات شکلی و متفاوت او در بستر واقعیت سبب شده است که یعقوبی واقعیت را روی صحنه تئاتر به شکلی تجربه‌گرا و متفاوت اجرایی کند.

بازآفرینی (بازتولید) "تنها راه ممکن" آخرین تجربه یعقوبی است که با تعدادی از هنرجویان بازیگری خود بعد از یازده سال ما را دوباره در مقابل مهران صوفی نمایشنامه‌نویس ناکام این متن در تالار سایه تئاترشهر قرار داده است. نمایشنامه‌نویسی که با وجود خیالی‌بودن، شاید تمثیلی است از ناکامی تاریخی نمایشنامه‌نویسی، تمثیلی از ناکامی آخوندزاده و مقدم تا نعلبندیان و فرسی. آنچه در ادامه می‌آید گفت‌و‌گوی هنرآنلاین با محمد یعقوبی است در خصوص جدیدترین کارش "تنها را ممکن" و اندیشه‌های این روزهای یعقوبی درباره کارنامه خود و تئاتر ایران.

 

چرا در این مرحله از بازتولید کارهای‌تان "تنها راه ممکن" را انتخاب کردید که یکی از متنهای خاص شماست و وجوهی غیرعامهپسند دارد؟

از سال نود که شروع کردم به بازتولید کارهایم دل‌م می‌خواست "تنها راه ممکن" و "قرمز و دیگران" را هم دوباره اجرا کنم اما نمی‌رفتم سراغ‌شان چون این دو نمایش‌نامه کارهای پربازیگری‌اند. از طرف دیگر تا همین دو سال پیش این‌همه سالن خصوصی در تهران وجود نداشت به همین دلیل کارگردان فرصت بیش از یک کار نداشت. اگر کارگردانی بیش از یک کار در سال اجرا می‌کرد دیگر کارگردان‌ها صدای‌شان درمی‌آمد که چرا فلانی دو کار اجرا کرده و  دیگران فرصت اجرا ندارند. سال ۹۳ هم که من و دو سه کارگردان دیگر توانستیم بیش از یک نمایش به صحنه ببریم باعث اعتراض و دل‌خوری یکی از کارگردانان فعال تئاتر شد. شگفت‌انگیز است که بعد از دو سال حالا با وجود چندین سالن‌ خصوصی در تهران برای همه فرصت اجرا هست و خیلی‌ها هستند که سالانه بیش‌ از یک نمایش اجرا می‌کنند. این بسیار نزدیک است به ایده‌ای که من چند سال پیش مطرح کردم؛ این‌که درست این است که هر کارگردان در هر فصل یک نمایش اجرا کند، یعنی هر سال چهار تئاتر اجرا کند.

چرا به نظرتان این ایده درست است؟

فکرش را بکنید که به شما بگویند فقط می‌توانید سالی یک نقد بنویسید، مسخره نیست؟ به نظر من ایده‌آل این است که شما روزی یک نقد بنویسید تا این حرفه‌ شما محسوب شود. برای تئاتر هم همین‌طور است. تئاتر زمانی در این کشور حرفه‌ای خواهد شد که کارگردان تئاتر یا بازیگر تئاتر ناگزیر نباشد برای گذران زندگی به کار دیگری مشغول باشد. فقط در این صورت تئاتر حرفه‌ای شکل خواهد گرفت. تنها در این صورت دست‌اندرکاران تئاتر خواهند توانست همه‌ زمان و زندگی خود را به تئاتر اختصاص دهند. این نسخه را فقط درباره‌ نمایش‌نامه‌نویس نمی‌توان پیچید. باورش سخت است که نمایش‌نامه‌نویس هر فصل یک نمایش‌نامه‌ قابل‌اعتنا بنویسد، ولی دیگر دست‌اندرکاران تئاتر ماهیت کارشان طوری است که می‌توانند هر فصل یک کار به روی صحنه ببرند. چون زمان آماده‌سازی یک نمایش معمولاً با جمیع شرایط و زمانی که بازیگران و دیگر دست‌اندرکاران تئاتر باید به کار اختصاص دهند اغلب کم‌تر از سه ماه است. حالا با وجود سالن‌های خصوصی دست‌اندرکاران تئاتر می‌توانند بیش از یک کار در سال به روی صحنه ببرند و وقت‌شان را فقط برای اجرای تئاتر صرف کنند و تئاتر به معنای واقعی حرفه‌شان باشد. حالا دیگر می‌توان بی‌‌‌اعتنا به غرولند دیگران کار کرد. هر کسی بخواهد می‌تواند برود با مدیر یکی از سالن‌های خصوصی مذاکره کند و کارش را به صحنه ببرد. پس اگر کسی به پرکاری دیگری ایراد بگیرد فقط خودش را ضایع کرده است. دیگر کسی نمی‌تواند بنالد که به او فرصت اجرا نمی‌دهند و به فلانی فرصت اجرا می‌دهند. مدیر سالن خصوصی تشخیص می‌دهد سالن‌ش را به یکی بدهد و به دیگری ندهد. در این وضعیت راحت‌تر می‌توان کارهای گذشته را دوباره اجرا کرد. من هم تصمیم گرفتم هم‌زمان با اجرای "ماه در آب" با هنرجویانم "تنها راه ممکن" را تمرین و اجرا کنم.

محمد یعقوبی

چه شد که حالا این متن را با هنرجویان بازیگری خود اجرا کردید؟

"تنها راه ممکن" با توجه به تعدد و تنوع شخصیت‌ها بهترین فرصت است برای یک کار کارگاهی.

به نظر من این متن شما نسبت به دیگر آثارتان هم کمتر دیده شده است و هم اینکه نمایشنامه خاص و متفاوتی است و شاید نوع تماشاگر و ارتباط او با اثر هم متفاوت است. با توجه به این مسئله انتظار می‌رفت که این متن سخت‌تر و دیریابتر را با بازیگرانی اجرا کنید که نامشان تماشاگر بیشتری را جذب کند.

در وضعیت کنونی تئاتر ما اجرای چنین کاری با بازی‌گران حرفه‌ای سخت است، جمع‌کردن این تعداد بازیگر حرفه‌ای دیگر آسان نیست، اما این جوانان که پر از انگیزه و نیازمند دیده‌شدن هستند اجرای "تنها راه ممکن" را ممکن کردند. من از سال هشتاد دارم درس می‌دهم اما هیچ‌وقت فرصت به این اندازه مهیا نبوده تا با هنرجویان‌م تئاتر اجرا کنم. من همیشه دلم می‌خواست با هنرجویان خودم کاری اجرا کنم. دلم نمی‌خواهد کلاسی برگزار کنم که سرانجامی نداشته باشد. حس خوبی ندارم که چند جلسه کلاس برگزار کنم و بعد هم پولم را بگیرم و خداحافظی کنم. نتیجه‌ همه‌ حرف‌ها و آموزش‌ها باید روی صحنه دیده شود. به نظر من بچه‌ها بازیگری را وقتی خواهند آموخت که جلوی تماشاگران بازی کنند. به همین دلیل تلاش کردم این فرصت را برای‌شان ایجاد کنم. من در این اجرا نسبت به اجرای سال‌های پیش از این متن، تجربه‌گراتر هستم. در کار با این جوان‌ها من آزادی بیشتری احساس می‌کردم که چیزهای متفاوتی از آن‌ها بخواهم. چیزهایی را که از آنان‌ها در این اجرا خواستم اگر از حرفه‌ای‌ها می‌خواستم شک ندارم نگران می‌شدند. "تنها راه ممکن" متنی است که می‌‌توان متفاوت اجرایش کرد. حضور این جوانان ناشناخته این آزادی را به من می‌داد که کار را  به شکلی متفاوت و رادیکال اجرا کنم. "تنها راه ممکن" متنی است که امکان تجربه‌ورزی‌ را می‌دهد اما با بازیگرانی که ریسک‌پذیرتر باشند، نترسند از انجام کاری که ازشان می‌خواهم. این جوانان بی‌واهمه کاری را که ازشان خواسته‌ام انجام می‌د‌‌هند چون چیزی برای از دست‌دادن ندارند و تشنه‌ به‌دست‌آوردن‌اند. در یک نقش و قالب کلیشه نشده‌اند و از این نظر رها هستند و آماده‌ پذیرش و انجام هر چه که از آنان خواسته بودم. این ایده که چند بازیگر هم‌زمان یک نقش را بازی کنند هم در دل یک همچین شکل اجرایی بود که به ذهنم رسید و پخته شد. من قبلاً هم در یکی دو کارم این را تجربه کرده بودم که دو نفر یک نقش را در یک اجرا بازی کنند اما این‌که سه نفر هم‌زمان یک نقش را بازی کنند چیز جدیدی در نمایش‌هایم بود که با فرم این کار سازگار بود.

فارغ از امکانی که برای اتخاذ این شیوه اجرایی مهیا شد، علت این ایده که چند نفر یک نقش را بازی می‌کنند چه بود؟

این ایده در متن‌های من همواره وجود داشته، این‌که احتمال‌ها و امکان‌های مختلف از یک موقعیت یا شخصیت نشان داده شود. به نظر من در هر حال ذات تئاتر لانگ‌شات است، پس این امکان را به تماشاگر می‌دهد که هم‌زمان از یک صحنه شکل‌های مختلف را ببیند. تماشاگر در تئاتر مختار است هر گوشه‌ تئاتر را که دل‌ش می‌خواهد ببیند. وقتی یک صحنه و یک نقش با دو یا سه بازیگر، دو میزانسن و طراحی  و دو لحن مختلف اجرا شود در حقیقت از امکان ویژه‌ تئاتر به خوبی بهره‌برداری شده است.

محمد یعقوبی

نمایش با ریتم بسیار تندی اجرا میشود و به این تکنیکی که میگویید خیلی تأکید نمیشود در عین حال میشد با نور و تمهیداتی به این شکل این تکنیک را برجستهتر کرد.

بخشی از این ماجرا به ماهیت کارگاهی این کار مربوط است. البته ما چون ابتدا این نمایش را برای تماشاخانه‌ باران آماده کرده بودیم و امکان نور آن‌جا کم بود طبیعتاً به طراحی نور ویژه‌ای فکر نکردیم. وقتی هم که با اجرای ما در تئاترشهر موافقت شد چون هم‌زمان با گروهی دیگر اجرا داریم تصمیم گرفتم اجرای کار را به همین شکل ادامه دهم.

کمی درباره پروسه آموزشی بگوید که به این اجرا منتهی شد. آیا از اول جنس آموزش به بازیگران را با جنس بازیگری مورد نیاز نمایشنامه "تنها راه ممکن" پیش بردید؟

من وقتی می‌خواستم کارگاه را شروع کنم تصمیم خود را برای اینکه "تنها راه ممکن" را اجرا کنم گرفته بودم. به هنرجویان گفتم که ما دوازده جلسه داریم تنها یک راه برای اجرای این نمایش ممکن است و آن این‌که شما تا جلسه‌ هشتم کل متن را حفظ کنید و بچه‌ها متن را حفظ کردند. خب طبیعی بود که من دیگر به آن‌ها احساس دین کنم و زمان خیلی بیش‌تری برای کار با آنان صرف کردم.  بچه‌ها حدود سه ماه مشغول تمرین این کار بودند و یک ماه آخر روزی هشت ساعت من با آنان کار کردم. حتی این روزها هم‌زمان با اجرا ما هم‌چنان دو ساعت پیش از اجرا تمرین می‌کنیم. دلیل این‌که هنوز هم تمرین می‌کنیم این است که بازیگران در اجرای نقش‌های‌شان هر روز تغییر می‌کنند، جابه‌جا می‌شوند و در نقش‌های مشترک تغییراتی ایجاد می‌شود که این خودش حال و هوای اجرا را دگرگون و جذاب می‌کند.

 چه تغییراتی در متن ایجاد کردید؟

یک اپیزود به متن سال ۸۳ اضافه کردم. اپیزود "کلاغ‌ها و آدم‌ها" که سال ۸۸ نوشتم‌‌اش. یک اپیزود هم به نام "ایپدمی خنده" در متن قبل بود که در اجرای تئاتر شهر حذف‌‌اش کردم ولی در سالن باران اجرای‌اش کردیم. تغییرات دیگر در جزئیات متن است.

محمد یعقوبی و پدرام شریفی

شما الزامات و دلایل اجرایی، به صحنه آوردن "تنها راه ممکن" را گفتید اما در ساحت متن چه فکر می‌کنید؟ این نمایش چه قرابتهایی با زمانه ما دارد و چرا به لحاظ محتوا و پیشنهادات دراماتیک می‌تواند جالب توجه باشد؟

در هر کاری که بازتولید می‌کنم دارم خودم و متن خودم را محک می‌زنم. این شبیه به نوعی خود‌زنی رادیکال است. همان زمان که بازتولید را با "زمستان ۶۶" شروع کردم گفتم که می‌خواهم ببینم آیا نمایش‌نامه‌ام یک بار مصرف است؟ می‌خواهم ببینم متن‌هایم قابلیت اجرای تازه را دارند یا خیر؟ من فقط به این فکر کردم که می‌خواهم متن‌ام را اجرا کنم انگار که اصلاً آن را اجرا نکرده‌ام و حالا دوباره شروع کنم روی متن کار کردن. نمی‌‌خواهم فلسفه ببافم که تنها راه ممکن را به فلان دلیل سیاسی یا اجتماعی تصمیم گرفتم اجرا کنم.  در حقیقت دلیلی محتواگرایانه برای اجرا این کار نداشتم. ولی بدون شک اگر ذره‌ای شک داشتم "تنها راه ممکن" مناسب اجرا در این روزها نیست وقت خودم و دیگران را برای تمرین و اجرای این کار تلف نمی‌کردم. اضافه‌کردن اپیزود "کلاغ‌ها و آدم‌ها" به کار هم تلاش من برای متفاوت‌شدن این اجرا با اجرای گذشته حتی در حیطه‌ متن است. این تمایل‌‌ام به متفاوت بودن با اجرای گذشته برآمده از میل‌ عمیق و مهارناپذیرم به تغییر است، که می‌توان این میل عمیق را به جنون تغییر، تعبیر کرد.

چرا شخصیت اصلی این نمایش یک نویسنده ناکام است؟

چون ناکام بودن باورپذیرترش می‌‌کند. بسیاری از تماشاگران در اجرای پیشین و برخی در این اجرا از ما درباره مهران صوفی می‌پرسیدند. این ناکام بودن سبب شده که خیلی‌ها فکر کردند او وجود داشته و آن‌ها نمی‌شناسندش.  برخی فکر می‌کردند چون اهل لنگرود است لابد یک نمایش‌نامه‌نویس مهجور هم‌شهری من بوده و من او را می‌شناختم و تلاش کرده‌ام به دیگران هم بشناسم‌اش. در اجرای یازده سال پیش که من حتی عکس‌هایی از کودکی خودم و بزرگ‌سالی دیگران را کولاژ کرده بودم و به عنوان عکس‌های مهران صوفی در پایان نمایش با ویدیو پروژکتور به تماشاگران نشان دادم تا شکاک‌ترین تماشاگران را هم قانع کنم مهران صوفی شخصیتی واقعی است. من قبل از نوشتن این نمایش‌نامه به سرم زده بودم تکه‌هایی از نمایش‌نامه‌های ساعدی را با این ساختار اجرا کنم ولی مطمئن نبودم اجازه‌ اجرا بدهند بعد فکر کردم این ساختاری گیرا و متفاوت برای نگارش چندین خرده‌نمایش‌نامه به بهانه‌ بررسی آثار یک نمایش‌نامه‌نویس فرضی است.

نوع ساختار نمایشنامه‌های مهران صوفی را چگونه و بر چه مبنایی انتخاب کردید؟

ما در هر دوره‌ای از تئاترمان مدها و جریان‌هایی غالب داشته‌ایم. من نمایش‌نامه‌های صوفی را بر این اساس نوشتم و در امتداد هم قرار دادم انگار که او از روزگار خود تاثیر می‌گرفت و نمایش‌نامه می‌نوشت. بر همین اساس و با نگاهی به روند نمایش‌نامه‌نویسی دهه‌ پنجاه به بعد نمایش‌نامه‌هایی برای مهران صوفی نوشتم. برای مثال در یک دوره‌ای گفتمان برشت جریان غالب تئاتر بود در دوره‌ای گفتمان ابزوردها، در دوره‌ای هم گفتمان رئالیستی. نمایش‌نامه‌ پایانی مهران صوفی هم پیش‌بینی من در مورد سرانجام نمایش‌نامه‌نویسی چون مهران صوفی در یک نظام بسته است، نمایش‌نامه‌نویس با ساختار بیانیه یا سخن‌رانی بنویسد.

محمد یعقوبی و پدرام شریفی

بازتولید شما را به عنوان نمایشنامهنویس متوقف نکرده است؟

چرا صادقانه باید بگویم که فرصت نمی‌کنم نمایش‌نامه‌ جدیدی بنویسم. ولی من میل‌‌ام به نوشتن را جوری دیگر ارضا می‌کنم. من کارهایم را فقط بازتولید نمی‌کنم، بازنویسی هم می‌کنم. کارگردانی دوباره‌ این نمایش‌نامه‌ها فرصتی برای من نمایش‌نامه‌نویس فراهم کرده که نمایش‌نامه‌هایم را بازنویسی کنم. به هر حال آدم تغییر می‌کند و من حالا که به نمایش‌نامه‌های گذشته‌ام نگاه می‌کنم مدام دلم می‌خواد تغییرشان بدهم ولی تا زمانی که کارگردانی‌شان نمی‌کنم برای تغییرشان وقت نمی‌گذارم. اجرای دوباره‌ کارهایم فرصتی است برای تغییر. این امکان تغییر و بازنگری در حقیقت امتیاز و موهبت تئاتر است. اگر فیلم بود دیگر نمی‌شد تغییرش داد که خیلی دردناک است. من این نمایش‌نامه‌ها را زمانی نوشته‌ام که اغلب به دلیل وضعیت ناجور تئاترمان ناگزیر بوده‌ام شتاب‌زده بنویسم‌شان، یا الزام اجرا در جشنواره وجود داشته و یا الزام اجرا و... این آثار فقط بازتولید نیستند، بازنویسی هم هستند. در حقیقت بازتولید این جنبه را یعنی توان بازنویسی را در من تقویت کرده. واقعیت این است که این بازنگری و بازنویسی میل نویسنده‌گی‌ام را ارضا می‌کند. احساس می‌کنم متن‌هایم تکمیل و پخته‌تر می‌شوند.

مهاجرت طبقه متوسط شهری که شما به نوعی نمایشنامهنویس آن طبقه محسوب میشوید مسئله بسیار مهمی در فضای سیاسی و اجتماعی ماست و ابعاد این اهمیت و تأثیراتش در آینده هم بیشتر آشکار میشود با توجه به اینکه خود شما هم مدتی است که مهاجرت کردهاید آیا در همین زمینه و درباره مهاجرت طبقه متوسط متنی ننوشتهاید؟

چرا، من نویسنده‌ای هستم که از محیطی که در آن نفس می‌کشم تأثیر می‌گیرم. مهاجرت حالا وارد سوژه‌های من شده است. وقتی سال ۹۳ از ایران رفتم  اولین سوژه‌ای که به ذهن‌ام رسید درباره دو مهاجر بود که یادداشت‌اش کردم تا روزی بنویسمش. از آن زمان تا امروز سوژه‌های زیادی را یادداشت کرده‌ام که در فضای مهاجرت می‌گذرد. اما نکته‌ای که در ارتباط با مهاجرت باید بگویم این است که مخاطب من این‌جاست و تا وقتی که بتوانم به کشورم برگردم مهاجرت فرصت خوبی است برای تغییر حال و هوای نمایش‌نامه‌هایم، فرصت خوبی است برای ایده‌های تازه. نگاه غالب درباره‌ مهاجرت نگاهی کهنه است. در دنیای تکنولوژیک‌ امروز دیگر شما با مهاجرت ارتباط‌‌تان با کشورتان قطع نمی‌شود. پس مهاجرت مانع ارتباط هنرمند با مردم‌ کشورش نمی‌شود. در ضمن دیگر مهاجرت رفتار سیاسی نیست. در دهه‌ تاریک شصت بیش‌تر مهاجران ناگزیر به مهاجرت بودند، ‌مهاجرت‌شان رفتاری سیاسی تلقی می‌شد. ولی من ناگزیر به مهاجرت نبودم.  مهاجرت برای من فرصتی است برای انزوایی خودخواسته. خودم خواستم زندگی در دنیایی دیگر را تجربه کنم. آن‌جا که هستم خلوت و انزوایی دارم که این‌جا برای‌‌ام مهیا نیست و این به من امید و توان نوشتن می‌دهد و خروجی آن‌چه که آن‌جا می‌بینم و تجربه می‌کنم این‌جاست که معنی پیدا می‌کند.