گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: مظاهر شهامت نویسنده، شاعر، مترجم و منتقد ادبی، متولد سال ۱۳۴۵ شهر رضی از استان اردبیل است. از او تاکنون هفت دفتر شعر، سه مجموعه داستان کوتاه و ۶ عنوان رمان به چاپ رسیده است. مجموعه شعر «جمهوری برزخ»، مجموعه داستان «دلی دامال و به عبارت دیگر»، مجموعه شعر «از کنج چندم دایره»، رمان «ویرگولهای آبی زمین» و رمان «آیین دندان گراز» عناوین برخی آثار انتشار یافته او به شمار میآیند. تعدادی از آثارش به زبانهای سوئدی، آلمانی، عربی، ترکی، انگلیسی و کردی ترجمه شدهاند. دعوت شدن به شعرخوانی در خانه شعر برلین در سال ۱۳۹۵ یکی از فعالیتهای او بهشمار میآید. چندین مجموعه شعر، داستان کوتاه و رمان نیز آماده چاپ دارد. با شهامت درباره وضعیت این روزهای شعر گفتوگویی داشتیم.
آقای شهامت ارزیابی خودتان را از کتابهای شعری که طی دو دهه اخیر منتشر شدهاند بگویید؟
طبعا بهواسطه علاقهای که به این موضوع دارم اخبار کتابهای منتشر شده را پیگیری میکنم. بخشی از کتابها را تهیه و بسیاری از شاعران هم از سر لطف، دفترهایشان را برایم میفرستند. کتابها را میخوانم و در جریان کیفیت اشعارشان، قرار میگیرم. شاهد انتشار عناوینی در حجم بسیار بالا از شاعران در سنین مختلف هستیم، که تنوع بسیار بالایی را نیز در آثارشان ارائه میدهند، یا مشخص است که حتی با سماجت و اصرار کوشش میکنند که چنین تنوعی را بهوجود آورده و به نمایش بگذارند. در نظر بگیریم ما در عصر اکنون با فضایی بسیار پیچیده و هر دم تغییر یابندهای هم در داخل و هم در سطح جهان، روبهرو شدهایم که نسبت به دهههای پیشین و با ذهنیتهای سادهتری که ایجاد میکرد، تفاوتهای اساسی بسیاری دارد. شعر و ادبیات اکنون، زاده چنین فضایی است. در مقابل فوران پرسشهای بسیاری درباره همه هستی مادی و اجتماعی و اجزا آن، قرار گرفته است. گاهی این پرسشها حتی منتظر پاسخ هم نمیمانند و به سرعت با پرسشهای دیگری جایگزین میشوند. این در حالی است که شعر و ادبیات در جهان و خاصه در کشورهایی مانند کشور ما، که مضافا با انواع «ایست و سکوت»های تاریخی برای زبان و «بیان» مواجهتر است، با موانع بیشتری برای حضور و نمایش خود روبرو شده است! شاید هم اساسا دیگر کار شعر و ادبیات، پاسخ دادن به پرسشهای مرسوم و عادت شده برای انسان، نیست و ضرورت وجود آن به تاثیرهای آنی در احوال فردی شاعر و خواننده شعر، تغییر پیدا کرده و وابسته شده است. چه در هنگام تولید در پاسخ به آنات نویسندهاش و چه به نیازهای روحی و عاطفی خوانندگانش. البته مسائل زیادی را میتوان در این باره به میان کشید و بیشتر و دقیقتر سخن گفت که در حوصله این مقال نمیگنجد. اما فکر میکنم در توقع خود از شعر این بار باید بررسی و بازبینی جدیای را به کار ببندیم. با توقعات قبلی نمیتوان وضعیت اکنون آن را به درستی فهمید و به نتایج تحلیلی صریح و صحیحتری رسید.
بهنظرتان آیا میتوان به استعدادهای تازه امیدوار بود؟
دنبال چه استعدادی در شعر میگردیم؟ استعدادهای مانند نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوانثالث، فروغ فرخزاد و چند تای دیگر؟ استعدادهای درخشان آنها در اکنون به جز این که کارنامه دورهای از تاریخ ادبیات ما را واقعا سرشار کردهاند، در مقابل این همه تحولات در تعریف همه مقولاتی که در آن و با آن درگیر هستیم، چه پاسخهای قانع کننده، یا لااقل خرسند کنندهای دارند، یا میتوانند داشته باشند؟ ندارند و نمیتوانند داشته باشند! بهراستی اگر توقعات دورهای و به ناچار سیاسی و اجتماعی خود را از اشعار آنها کم کنیم، چه سهمی از واقعا «شعریت» در آن باقی میماند که به این همه توقع کاذب ایجاد شده ما پاسخ بدهد؟ البته که قصدم تعرض به یا انکار جایگاه شامخ آنها نیست. بلکه درخواست دارم بارهای اضافی و نامربوط به شعر را از آثار آنها کم و سپس قضاوت کنیم. از این هم که بگذریم اساسا به چه چیز یا کدام فعالیت یا کدام تاثیر در شعر، استعداد میگوییم؟ بهتر است واقعیتر صحبت کنیم! شعر و ادبیات با ارجاع به ماهیت آن، همیشه در وضعیت مخمصه و مضیقه بوده است. وقتی باور داریم ماهیت شعر، کنشمند و معترض و عصیانگرانه است، البته که در انقیاد چیزها و نیروها و عواملی قرار میگیرد که قصد تغییر ندارند. پس و نیز، در اکنون نظام گسترده و بیرقیب سرمایهداری که ذاتا باهوش و بلعنده است و نظارت دقیقی برای حفظ سیستم و مناسبات خود دارد، نه تنها از مضایق ادبیات کاسته نشده است، بلکه بهوسیله آن یا عواقب و عایدات آن، بیش از هر زمان به آن افزوده شده است. بهویژه در جغرافیای سیاسی مانند ما زبان، تاریخ، فرهنگ عامدانه برای شاعر محدودتر هم شده است. امکان رویاپردازی او را کم و کمتر و خیالپردازی او را معطوف و مقید به واقعیات خشن و زمخت پیرامون کردهایم. انگیزهها و هیجانهایش را بر باد دادهایم. عاطفه فردی و اجتماعیاش را خدشهدار ساختهایم. جایگاه ارزشمندانه شعر را تقلیل دادهایم، یا حتی نابود کردهایم. آنگاه شاعر، باید چه کار بکند؟ اما و با این همه، او همچنان میسراید و با هر رنجی که شده، کوشش میکند حساسیتهای شاعرانهاش را حفظ، و در کلام اینقدر (تحدید) و تهدید شده، ارائه دهد و ارائه میدهد. بنابراین در چنین وضعیتی که آکنده از انواع انسداد و انقباض است از سویی، و بروز شرایطی جدید در مفهوم و فرم ذهنیت جهانی از سوی دیگر، شاعران ما هم در سطوح و اشکال گوناگون شعرهایشان را عرضه میکنند و اتفاقا حاصل، بسیار هم گسترده و متنوع است که هر نوع آن مخاطبان خاص خود را دارد و نیز این که اتفاقا استعدادها در سویههای مختلفی تکثیر و تقسیم شده است. شناخت و تشریح چنین وضعیتی در شعر، برای نقد گاهی پرمدعا و خیلی متوقع، ممکن نیست. برای شناخت موقعیت و کیفت چنین فضایی، نقدی فروتنانه و روشنبینانهای لازم است! شعر اکنون ما مانند خیلی از مقولههای دیگر، بیش از هر زمان با واقعیاتی مختلف و ای بسا متناقض و متضاد، درگیر شده است و کوشش میکند از میان همه آنها راه خود را پیش ببرد. این کوشش، واقعیت آن است و همان واقعیت، بیش از هر چیز، صورت دقیق و حقیقی آن را نشان میدهد.
آیا فضای مجازی را دلیلی بر هرج و مرج شدن فضای شاعری میدانید؟
فضای مجازی امکانی جدید، آزاد و آسانی برای انتشار آثار تولید شده، است. که بهراحتی و سهولت موانع راههای سنتی انتشار را دور میزند و با عبور از سدهایی که پیشتر آثار را حتی به محاق کامل فرو میبرد، دستاوردها را در اختیار مخاطبان (در این جا خوانندگان شعر) قرار میدهد. چرا هرج و مرج؟ چون آثار بدون گذشتن از بهاصطلاح صافیهای مختلف منتشر میشود؟ چه اشکالی دارد؟ و اگر اشکالی هم داشته باشد، چگونه میتوان جلوی آن را گرفت؟ چه کسی و با چه مجوزی، صلاحیت تشخیص و اعمال چنین سانسوری را دارد؟ اتفاقا فضای مجازی باعث شده ما با اختیار داشتن آن آزادی بیان که پیشتر نداشتهایم و همیشه محل منازعه ما با سیستمها بوده، سریعتر با کم و کیف آثار آشنا بشویم و در فرصت بهتری، نسبت به هر کدام آن و فضایی که ایجاد کردهاند، شناخت روشنتری را پیدا کنیم. این ویژگی این زمانه است که ما نسبت به عمر تا به اکنون تاریخ، حالا در وضعیت افشا شده به سر میبریم. فاششدگی در اکنون، یک انتخاب نیست. قرار گرفتن ناگزیر، اما مفید و موثر در وضعیت شکل و صورتی از پیامد دانش و تکنولوژیک این عصر است. بنابراین، برای کسانی که در آن قرار گرفتهاند شخصیت فکری و رفتاری جدیدی را تعریف کرده است. بهراستی، برای این که بتوانیم از اینگونه «شخصیت» داشتن به خوبی بهره ببریم، تلاشی جدی برای تربیت شدن برای ورود به چنین دیگرگونگی ضرورت دارد. یعنی این که باید و بهناچار هم که شده، عادات گذشته خود را سریعتر عوض کنیم تا بتوانیم در راستای این چنین فضایی پیش برویم و دقیقتر بهره ببریم. فضای مجازی همه انواع شعر را (حتی ناشعر را) در دسترس قرار میدهد. مهم نیست چه تلقیها و تداعیهای گاها اشتباهی را ایجاد میکند، مهم این است که اتفافا سادهتر و آسانتر تفکیک انواع مولدین، مخاطبین و آثار مشخص میشود و به شناخت روشن تر دستهها و دستهبندیها منجر و منتهی میشود. بهعبارت دیگر، در فضای مجازی دار و ندار شعر ما همگی و بهوضوح، در پیشگاه خوانش و نقد و داوری قرار میگیرد. این یک ضایعه نیست، یک موهبت است. در عین حال فضایی است که میتواند با همه قدرتهایی که هر کدام قبلا به روش و نحوی مانع حضور شعر در میان جامعه خوانندگانش میشدند، مقابله کند و حتی باعث تغییر روش آنها شود.
آقای شهامت، چرا ناشران به چاپ کتاب مجموعه شعر کمتر علاقه نشان میدهند؟
بگذارید پیش از هر چیز بگویم در شرایط اکنون، تقریبا هر شغلی به امکان سودآوری کاملا مادی و در اسرع وقت، معتقد است. این باور منطقی با اصول حاکم بر بازار را نمیتوان انکار کرد و آن را نباید سرزنش کرد. در گذشتههای حتی نه چندان دور، ناشرانی، با رسالت و احساس تعهد و مسئولیتهای خاصی، نوع پروژه کار خود را پیش میبردند. گویا حالا زمان و فایده چنین تعهدها و باورها گذشته است. نباید داوری اخلاقی کرد. هر کسی با آزادی که در اختیار دارد، مصلحت خود را پیش میبرد. وقتی ناشری برای اثری سرمایهگذاری میکند، اساسا بیش از این که به اصل ارزشگذاری اثر فکر کند به تعداد خریداران اثر، زمان و مقدار سودی که بازخواهد گشت، فکر میکند. خوب! در حال حاضر شعر بیش از دیگر انواع هنری بیمشتری است. بنابراین، ناشر یقین دارد که با انتشار دفاتر شعر یا زیان خواهد کرد یا به سودی بسیار اندک و در دیرگاه به آن خواهد رسید. نتیجه ساده است. پس او برای شعر سرمایهگذاری نمیکند و خلاص!
دلیل بیتوجهی به کتاب شعر را در چه عواملی میدانید؟
این که مردم اصلا شعر نمیخوانند یا کم میخوانند، جای بحث و صحبت زیادی را دارد. من باور ندارم که مردم اصلا شعر نمیخوانند. این واقعیت ندارد و اگر داشته باشد هولناک است واقعا! در این صورت ما به عصر و زمان رخوت کامل و مرگ «معنای انسان» رسیدهایم! انسان، با احساس و پذیرش امر زیبا و زیبایی، به خود شوکت و جلال متمایز داده است و از این بابت به موجودیت خود معنای خصوصیتری را بخشیده است. شعر یکی از ارکان اصلی زیبایی برای او بوده و برای همین همواره و در هر حال تاریخ، با آن همزیستی کرده است. حال اگر به هر دلیل او چنین قدرت و توانایی را از دست داده باشد، یعنی آن شوکت ممتاز و متمایزکنندهاش را هم از دست داده است. اما، بله اقبال به خواندن شعر علیرغم انتظار ما کم شده و بسیار هم کم شده است. ضمن این که گفتم در ویژگی عصر ما ذائقههای هنری، بهویژه در نتیجه سرعت بسیار زیاد حاصل از یافتههای تکنولوژی، به تامین التذاذ روحی از محلهای غیر از ادبیات و شعر، گرایش پیدا کرده است. اتفاقات تعیین کنندهای نیز افتاده و میافتد که شعر را از دایره حضور و بهویژه حضور موثر، دور و دورتر کرده و میکند. یادمان باشد که شعر از همان اول نسبت به سلطه، قدرت و هر نازیباییای که از جایگاه آن صادر میشده، بیش از هر کنش مطالبهگرانه انسان، حساس و گستاخ بوده. حضور شجاعانه شعر با ماهیت رازآمیزی و حفظ خاصیت تاویلگرایانه، همیشه مسئله قدرت بوده است. یا باید چنین سرکشی از آن ستانده شود که ممکن نمیشود، یا باید مدام محدود بوده و تحت مراقبت قرار بگیرد. قدرتها در مفهومی که تصور میکنیم، بلااستثنا راه دوم را پیشه کردهاند. این تهدید به انحا مختلف سازمان یافته و البته با از دوش انداختن مسئولیت در ظاهر، انجام میشود. یعنی ایجاد فضایی زیرکانه که هم نیل به هدف را تضمین میکند، هم مسئولیت گناهکارانه را از دیدهها پنهان نگه میدارد. شعر اکنون ما بهوسیله نهادهای فرهنگی- سیاسی نه تنها حمایت نمیشود، بلکه حتی به حاشیه رانده میشود. صداوسیما و روزنامههای پرتیراژ از آن حرف نمیزنند، برای نشر و پخش آن بودجههای لازم هزینه نمیشود، در مدارس، دانشگاهها و دیگر مراکز تربیتی فرهنگی با آن بهطور شایسته و بایسته، برخورد نمیشود، فضای ایجاد شده بخش خصوصی را نسبت به آن علاقمند نمیسازد و موارد متعددی دیگر. مجموع این دلایل و مضایق ایجاد شده، البته که در اقبال مردم نسبت به شعر این همه تاثیر منفی را میگذارد که گذاشته است. مطمئنا حل و رفع این مشکل با صدور سفارش و بخشنامه و تاکیدات مثلا اخلاقی و فرهنگی کلیشهای و تکراری ممکن نخواهد شد. ما با بحران در شعر رو در رو نشدهایم. بلکه با بحران بر شعر مواجه شدهایم. لازم است این بحران با جدیت و مسئولیتی وسیع، بررسی و شناخته شود. باید ضرورت و فایده این عمل در یک حیطه گسترده عمومی، درک و پیگیری شود. جامعه ما نه تنها در شعر، بلکه در کلیت اهداف خود، نیازمند انگیزهها و هیجانهای نوینی است.
شاعران در این روزگار چه رسالتی به عهده دارند تا پیوند شعر با مردم حفظ شود و به خواندن کتاب شعر رغبت نشان بدهند؟
چرا از رسالت شاعر سخن می گوییم؟ رسالت شاعر تنها و تنها عمل سرودن آن است، که آن را با جدیت هم انجام میدهد. باقی به رسالت اجتماعی مربوط میشود. یعنی به کل جامعه. یعنی دولت و ملت با هم، که هر دو اکنون به کرختی مزمن در این باره دچار شدهاند.
سخن پایانی؟
شعر به عنوان امری زیبا و برانگیزاننده، همواره بهعنوان محرک درک و احساس انسانی ما باقی میماند. با این وجود در نظر هم میگیریم که شعر به نام یکی از اصلیترین خاطره زیست تاریخی ماست، که آن را مدام با شادی و خرسندی به خاطر میآوریم.