سرویس تجسمی هنرآنلاین: این آدم بزرگ‌ها راستی راستی چقدر عجیب‌اند...

وقتی نام "جغرافیای تعلیق" را مزه مزه می‌کنم بسیار شیرین و جذاب است. گویی یکی از کارخانه‌های بزرگ نوشیدنی برای تبلیغ محصول جدیدش از این عنوان استفاده کرده باشد، یا کمپین انسان دوستانه ای است که برای سیر کردن کودکان گرسنه‌ی گینه‌ی بیسائو  و خویشاوندان راه اندازی شده است که البته تعجب بر انگیز است که چرا این کودکان هیچ گاه سیر نمی‌شوند!

اما این عنوان نخستین نمایشگاه انفرادی "فاطمه بهمن سیاهمرد" است که در گالری آران برگزار می‌شود.

درست زمانی که نام شازده کوچولو اثر "آنتوان دوسنت اگزوپری"  را می‌شنوی و می‌خواهی آثار ارائه شده در گالری را به این داستان ربط دهی ماجرا آغاز می‌شود.

نقد و بررسی‌های تخصصی آثار این نمایشگاه  را به متخصصین زحمت کش هنرهای تجسمی واگذار می‌کنم تا کمی به زحمت سکوتشان افزوده شود که امیدوارم مرا عفو کنند.

اما روایت جالب تر از نقد و بررسی کج و راستی خطوط ، منفی و مثبت‌های آثار و  فرم و ... خود تفکر و نگاه خالق آثار است.

در زمان  بازدید از گالری، شنیدم یکی از  بازدید کنندگان به خانم سیاهمرد می‌گفت خب این یک جور مازوخیسم است یا شخص دیگری که می‌گفت بالاخره باید یک ربطی به شازده کوچولو داشته باشد و خانم سیاهمرد که با شیطنت پاسخ می‌داد "در کل تمام نمایشگاه شازده کوچولو است!"

کمتر کسی را دیدم که بگوید معنی و مفهوم آثار را فهمیده‌ام و هیچ کس را ندیدم که به دنبال فهمیدن مفهوم و منظور آثار نباشد!  و همین مسئله‌ی اصلی است که ذهن مرا به خود مشغول کرده است.

شاید خانم سیاهمرد هم فقط کشیدن مار بوآ و فیل در شکمش را به صورت باز و بسته بلد بوده! یا شاید می‌خواسته با مار بوآی بسته و فیل در شکمش آدم بزرگ‌ها را محک بزند!

عادت کرده‌ایم وقتی نام شازده کوچولو را می‌شنویم تصاویری رنگ و وارنگ و پر از عناصر آشنا را ببینیم. نه تنها شازده کوچولو بلکه هر چیزی که در دنیا وجود دارد و می‌شناسیم را می‌خواهیم به همان شکلی که می‌شناسیم تصور کنیم و ببینیم.

اما به نظر من هنر معاصر با تمام مکاتب و زیر و بمی‌هایش و این گوشه و آن گوشه‌ی دنیا بودنش صرفاً به یک چیز می‌پردازد و آن مجهول‌هایی است که میدانیم وجودشان را اما نمی‌شناسیم حضورشان را.

این به نوعی با همان تفکر اگزیستانسیال نیز مرتبط است که در ساده‌ترین تعریف می‌گوید:

« زندگی به خودی خود بی معنی است و این شما هستید که باید به آن معنی دهید.»

اما با کمی تفکر می‌بینیم همه‌ی ما معنای زندگیمان را از یکدیگر می‌دزدیم ، از گذشتگان به ارث می‌بریم و این تکرار معانی و سرگردانی است که موجب می‌شود "بنا کنیم به دور خود چرخک زدن". در یک برداشت می‌توان آثار این نمایشگاه را اعتراضی تعبیر کرد. اعتراض شاعرانه ای که به گم شدن خود خالق اثر اشاره‌ی مستقیم می‌کند، مجهول‌ها را روایت می‌کند و در لفافه از شما می‌پرسد اینطور نیست؟

آثار حاضر در گالری با وجود تمام عناصر آشنایش پر از  این نوع مجهول‌ها است که یا از هوش خانم سیاهمرد ناشی می‌شود یا از شیطنت او.

نکته‌ی دیگر راوی این آثار است. عادت کرده‌ایم وقتی اقتباسی صورت می‌گیرد جای راوی و شخصیت اصلی را حفظ کنیم تا مبادا به مذاق مخاطب خدشه ای وارد شود. ابتدا خود من نیز گمان می‌کردم که روایت یا باید از دید شازده کوچولو باشد یا راوی اصلی داستان، خود جناب اگزوپری. اما بعد از دیدن گالری مطمئن شدم در حقیقت از دید جغرافی دان اخترک ششم روایت شده است. جغرافی دانی که تکه کلامش این است که " از کجا بدانم". و اینگونه توجیه می‌کند که کار جغرافی دان کشف کردن نیست بلکه مکتوب کردن کشف کاشفان است. آن هم بعد از تحقیق در مورد خلقیات کاشف!

اما گویا جغرافی دانِ روایتگرِ این گالری خیلی در مورد خلقیات کاشفانش تحقیق نکرده باشد چرا که گمان نمی‌کنم هیچ کدام از مخاطبین راه خانه‌اش را از این روایت پیدا کرده باشد. و شاید توجیه اش جمله‌ی " چیزی که اسباب زیبایی‌اش می‌شود نا مریی است" و " نهاد و گوهر را چشم سر نمی‌بیند" باشد.

به نظر می‌رسد عناصر آشنایی همچون "جاده" که در تمام آثار تکرار شده است خط و نشانی است برای پیدا کردن مسیر و "هر جاده ای یک راست می‌رود سراغ آدم‌ها". اما وقتی این نشانی‌ها را دنبال می‌کنید باز به یک مجهول بزرگ می‌رسید و این مجهول همان است که بالاتر به آن اشاره شد. مجهول همان زندگی و همان آدم‌ها است . همان من و شما.

اگر شازده کوچولو را آنطور که فلسفی کرده‌اند، فلسفی نکنیم و مثل آدم بزرگ‌ها سرمان فقط در حساب و کتاب و اعداد نباشد شاید قضیه برایمان راحت تر حل شود. درست همانند تابلوی  سفید در سفید اثر "ماله ویچ."

آثار این نمایشگاه را باید با دقت تماشا کرد و با آزادی کامل، بر اساس احساسات درونی، خودتان را محک بزنید. کلاه می‌بینید یا مار بوآیی که یک فیل درسته را قورت داده است؟ چیزی که می‌بینید ، چیزی که برداشت می‌کنید و مفهومی که درک می‌کنید خود واقعی خودتان است!

"انسان محکوم به آزادی است و آیا می‌تواند وجود خودش را توجیه کند؟"