گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین،«مهمان ناخوانده» آن قدرها هم واژۀ بدی نیست. مخصوصاً وقتی که «مهمان» تو باشی و ناخواندگی از جانب دعوت میزبان باشد. صبح امروز به یک مهمانی ناخوانده دعوت شدم. میزبانی که با همه فرق داشت. میزبان ­های دیگر فقط در لفظ و زبان «قربانت بروم» و «فدایت شوم» نثار مهمان­شان می­کنند اما این میزبان، اهل عمل بود و خود را فدای همۀ مهمانانش کرده بود. این میزبان 19 ساله، 41 سال پیش، خود را در عملیات رمضان، در شرق بصره، فدای همه کسانی کرده بود که دوست­شان داشت. حتی فدای کسانی که سال­های بعد، به دنیا آمده بودند و حالا او آنها را دعوت کرده بود به یک مهمانی.  

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

محل مهمانی میدان بهارستان بود؛ ساختمان وزارت ارشاد. از مترو که بیرون آمدم، جمعیت مهمان ­ها، از خیابان کنار ارشاد، راه کج کرده بودند سمت در شرقی ساختمان. میزبان، پرچم سه رنگ را بر دوش کشیده بود و روی دوش مردم سیر می­کرد. وانتی جلوتر حرکت می­کرد که مداح و همراهانش در آن مستقر بودند. در بین مهمان­ ها همه جور آدمی پیدا می­شد. از پیر و جوان گرفته تا تیپ­ های مختلف. پرچم ­های مشکی یا زهرا (س) دور تا دور میزبان جوان را احاطه کرده بودند و او را تا حیاط وزارتخانه همراهی می­کردند.

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

جوان 19 ساله در شانه­ های مشتاق مردم، پیچ و تاب می­خورد و پیش می­رفت. چند وقت یک بار، دستی از لا به لای جمعیت بیرون می­آمد و گلبرگ­ های سرخ پرپر شده را روی سر جوان 19 ساله می­ریخت. سوز نوای مداح و اشک­های روان مهمان­ ها و گلبرگ­ هایی که در هوا تاب می­خورد، صحنه را بیش از پیش، رویایی کرده بود که دود اسپند هم به آن اضافه شد.

به حیاط اصلی وزارتخانه که رسیدیم معلوم شد بیشتر از جمعیتی که جوان 19 ساله را همراهی می­کردند، مردم در محوطه حیاط اصلی ساختمان، به انتظار میزبان ایستاده­اند. ساختمان­های اطراف، با کتیبه­ ها و پرچم­ های یا زهرا (س) سیاه پوش شده بود. گروهی از نظامیان با لباس­هایی سبز رنگ، ایستاده­ بودند و با شیپورهای طلایی­شان می­نواختند.

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

از پنجره ­های ساختمان ­ها، یا سری سرک می­کشید یا دستی، گوشی به دست، به بیرون آمده بود برای ضبط آنچه که برای اولین بار در حیاط این وزارتخانه داشت رقم می­خورد. در سکومانندی که وسط حیاط قرار داشت، دو ماکت نخل، سر خم کرده بودند که به شاخه­ هایشان پلاک آویزان بود و تاب می­خورد. زیر نخل، مزاری را برای میزبان شهید، تدارک دیده بودند که دور تا دور آن را پارچه ­ای آبی رنگ پوشانده و اطراف پارچه را با گل­ های رنگارنگ چیدمان کرده­ بودند. 

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

یکی از مدیران فرهنگی، پیراهنی مشکی پوشیده بود و در تکاپوی اجرای درست برنامه، مدام این سو و آن سو می­دوید و کارها را پیگیری می­کرد. کسی او را نمی­شناخت و نمی­دانست چه مسئولیتی دارد، باورش نمی­شد این آدمی که هیأتی وار این طرف و آن طرف می­دود، وقت­های دیگر، با کلی پرستیژ و کلاس کاری، جلوی دوربین عکاسان ظاهر می­­شود اما حالا اوضاع فرق می­کرد. او هم دعوت شده بود به یک مهمانی. مهمانی­ای که میزبانش با همه وجود خود را فدا کرده بود. پس عجیب نبود اگر کسی مثل این آقای مدیر هم، همه ظواهر را فراموش کند و بی آلایش، به دنبال رتق و فتق امور خاکسپاری باشد.

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

قبل از تدفین، پیکر شهید را از تابوت درآوردند. مردی جسم کوچک کفن پیچ شده را روی دست گرفته بود و در میان جمعیت می­چرخید. مردم با اشتیاق دست­هایشان را به سمت شهید بلند کرده بودند تا بلکه با یک لمس، تبرکی بجویند.

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

مادر شهید محمدمهدی رضوان را آورده بودند تا برای میزبان 19 ساله، مادری کند تا حالا که مادرش بالای سرش نیست کسی به جایش مادر غایب­اش او را در آغوش بکشد و برایش لالایی بخواند. مادر شهید رضوان، لا به لای هق هق گریه­ هایش از شرمندگی­اش گفت. شرمندگی در برابر مادر این شهید که هم داغ دید و هم چشم انتظار ماند. در آخر صحبت­هاش، شهید را مخاطب قرار داد و گفت: روز و شب­هایت اگرچه در گمنامی گذشته است اما سرت بر دامن کسی بوده است که حسرت یک نگاه­اش بر دل­مان مانده است.

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

وقت خاکسپاری که رسید وزیر ارشاد که تا آن لحظه، گوشه ­ای ایستاده بود و اشک می­ریخت، کت­ش را کنار ­گذاشت و کفش­هایش را از پا درآورد و برای تحویل گرفتن پیکر شهید به داخل قبر رفت. شاید برای خیلی­ها­ عجیب به نظر می­ رسید. اما او مهمان میزبانی بود که فقط به زبان نگفته بود «فدایت شوم». اهل عمل بود و فدا شده بود. این گونه تو هم باشی، در هر جایگاهی باشی، باز هم یادت می­رود که هستی و کجا هستی. 

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

در مواجهه با چنین میزبانی سر از پا نمی­شناسی. جوان 19 ساله با عمل­ش جایگاه خیلی­ ها را از یادشان برده بود. خیلی­ ها بودند که یادشان رفته بود در برابر دوربین­ هایی هستند که همیشه در برابرشان ژست می­گیرند. بی هیچ مراعاتی چهره در هم کشیده بودند در حالی که چشم­های­شان می­بارید و شانه ­شان را می­لرزید. «فدایت شوم» یک جوان 19 ساله همه را بی ریا کرده بود...

فاطمه کهربائی

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

آیین تشییع و تدفین شهید گمنام در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی